• فلسفه پول

    معمولا سر کلاس های اقتصاد کلان که می خواهند بحث پول را شروع کنند از این استدلال استفاده می کنند که در غیاب پول به علت عدم تطابق هم زمان نیازها در اقتصاد کالایی بسیاری از مبادلات امکان پذیر نمی شود. فکر کنم هر استاد اقتصاد کلان برای روشن شدن جمله قبل این مثال را بزند که اگر پول وجود نداشت و هر کسی فقط کالایی که تولید می کند را برای تبادل در اختیار داشت من مجبور بودم برای راننده تاکسی که من را می برد خانه اقتصاد کلان درست بدهم و او هم که می رود سلمانی مجبور است سلمانی را به جایی ببرد تا جبران زحمت شود ولی ممکن است سلمانی خانه اش همان بغل باشد و نیازی به تاکسی نداشته باشد. طبیعتا چون راننده تاکسی هم به اندازه کافی از این و آن اقتصاد کلان شنیده است نیازی به درس جدید ندارد و استاد را به منزل نمی رساند و اقتصاد بسیار ناکارا می شود.

    جالب این جا است که این استدلال رایج که در بسیاری کتاب های قدیمی تر هم آمده لزوما درست نیست. می توان نشان داد که حتی بدون وجود هیچ پولی در اقتصاد و بدون تطابق هم زمان نیازها هم می توان مبادله در اقتصاد را شکل داد. چه طور؟ راننده تاکسی می داند که هر چند خودش به درس اقتصاد کلان نیاز ندارد ولی کسانی در گوشه و کنار هستند که به این درس نیاز دارند و احیانا کالاهای مورد علاقه او را در اختیار دارند یا کالاهایی دارند که دیگران که کالاهای مورد علاقه او را دارند به آن ها علاقه دارند. پس می توان یک کار کرد: راننده تاکسی استاد را به مقصد می رساند و از او کاغذی می گیرد که استاد قول می دهد در عوض خدمت راننده تاکسی اقتصاد کلان درس بدهد ولی نه لزوما الان بل که هر زمانی که متقاضی پیدا شود یا در زمان مشخصی که استاد اعلام می کند. سلمانی هم از راننده تاکسی تعهد مشابهی را می گیرد. حالا فردا اتفاقا راننده تاکسی نیاز به تخم مرغ دارد و صاحب مغازه تخم مرغ هم دانش جوی پاره وقت اقتصاد است. پس راننده تخم مرغ را می گیرد و کاغذ تعهد استاد را به او می دهد و او با این کاغذ سر کلاس استاد می رود و استاد یادش می آید که باید در قبال خدمت راننده تاکسی این خدمت را ارائه دهد و الخ.

    اشکال قضیه کجا است؟ مساله اصلی به قابلیت اعتماد برمی گردد. چه تضمینی هست که استادی که به مقصد رسیده بود و در مقابل قول داده بود اقتصاد کلان درس بدهد لزوما این کار را بکند و فردا که تخم مرغ فروش پیشش رفت زیر حرفش نزند؟ این جا است که باید یک نهاد معتبر و دارای قابلیت اعمال قراردادها (مثلا دولت) سر و کله اش پیدا شود و اگر استاد اقتصاد علی رغم تعهدی که روی کاغذ داده بود از تدریس شانه خالی کند مجبورش کند که این کار را بکند. فرض کنید دولت دانای کل است و هر لحظه هر خدمتی که کسی به کسی ارائه می دهد را مشاهده می کند و در کارنامه دو طرف ثبت می کند. یا حتی عملی تر برگه هایی تهیه می کند که هر بار که کسی به کسی خدمتی داد دو طرف آن را امضاء می کنند و به باجه های دولتی تحویل می دهند و همه خدمات طول روز در بایگانی ملی ثبت می شود. این بایگانی نشان می دهد که هر فردی چه خدماتی داده و در قبال آن مجاز است تا چه حدی از خدمات دیگر استفاده کند. تمام شد. نیازی هم به پول نبود و اقتصاد هم کار می کند.

    حالا نقش پول چیست؟ کل نقش پول جای گزین شدن با آن سیستم حساب داری است. فکر کنید که به جای این که هر روز هر کسی برگه هایش را تحویل بدهد و دولت در سیستم بایگانی اش خدمات هر نفر را ثبت کند و برایش سقف مجاز مصرف از کالاهای دیگر را تعیین کند یک برگ استاندارد معتبر به اسم پول درست می کنیم. این پول عین همان برگه تعهد است با این فرق که هر برگه پول امتیاز مشخصی دارد. وقتی راننده تاکسی من را به منزل می رساند و هزار تومان می گیرد انگار در سیستم فرضی بایگانی خدمات هزار امتیاز دریافت کرده است. این کل نقش پول است.

    حالا چرا این بحث را می کنم؟ از جنبه تاریخی و فلسفی اش که بگذریم اگر به اطراف نگاه کنیم می بینیم که انگار سیستم فرضی بایگانی سوابق خدمات داردعملی می شود و نقش پول به عنوان برگه استاندارد امتیاز کم کم حذف می شود. من خودم به بخشی از بانک داری الکترونیکی از این زاویه نگاه می کنم.

    * برخی دوستان در پست قبلی انتقاد داشتند که من پول و شبه پول و الخ را جدا نکرده ام. ضمن احترام به دقت دوستان فکر می کنم در این سطح از عمومیت این تفکیک برای ما کلیدی نیست و بحثمان برای همه انواع پول (به قول معروف همه ام. ها) صادق است.

  • افسانه خیرخواه بودن دیگران

    پیمان: در این مملکت هر کسی تنها وظیفه خود را این می داند که طوری رفتار کند که در دوره بعد هم رای بیاورد … جهان سوم جایی است که هر فرد در آنجا – چه در دولت چه در دیگر نهادهای عمومی یا خصوصی تنها وظیفه مطلق خود را حداکثر کردن تابع مطلوبیت کاملا شخصی خود می داند.

    حامد: پیمان جان شما دانش جوی اقتصاد هستی و لذا نباید فراموش کنی که چیزی که تصویر کرده ای دقیقا فرضیات محوری است که علم اقتصاد از رفتار انسان ها ارائه می دهد. راجع به سیاست مداران صحبت کردی. اگر نظریه انتخاب عمومی (Public Choice) را که اتفاقا حوزه ای مهم برای فهم مسایل کشور ما هم هست بخوانی می بینی که کل این نظریه با این فرض شروع می شود که سیاست مداران افراد خودخواهی هستند که تنها به بیشینه کردن نفع خود می اندیشند. ضمن این که این جمله در انتخاب عمومی مشهور است که “سیاست مداران انتخابات را نمی برند که برنامه مناسبی تنظیم کنند، آن ها برنامه را طوری تنظیم می کنند که انتخابات را ببرند”. لذا چیزهایی که نوشتی نه فقط برای جهان سوم بل که برای تک تک کشورهای دنیا صادق است. مهم این است که یک جامعه چه مکانیسم هایی طراحی و پیاده می کند که از ماحصل نفع جویی سیاست مداران و افراد منفعت طلب ترجیحات خود را محقق کند.

  • سود بانک های تجاری

    یکی از سوالاتی که سال ها قبل هم در ذهن خودم بود و هم در سال های اخیر بارها از طرف دوستان با آن مواجه شده ام این است که اساسا یک بانک تجاری (در کشور ما بانک تجاری یعنی تقریبا همه بانک ها غیر از بانک مرکزی) چگونه خلق پول می کند و چگونه سود می برد؟

    با یک مثال ساده توضیح می دهم. فرض کنید من هزار تومان در بانک الف در حساب پس اندازم می گذارم. آیا بانک با این هزار تومان قرار است هزار تومان وام بدهد؟ نه! احتمالا با این هزار تومان من چیزی در حد پنج هزار تومان وام می دهد!! کمی عجیب است ولی در واقع منطق بانک داری همین است. بانک می داند که اگر مثلا هزار تومان به یک مشتری وام بدهد او قرار نیست همه پول را یک جا از حسابش به شکل اسکناس بیرون بکشد و مثلا به فروشنده خانه اش بپردازد بل که معمولا چک می کشد و بدون جا به جا کردن اسکناس خرید و فروش را انجام می دهد. فروشنده خانه هم متعاقبا برای پرداخت هزینه سیمان و تیرآهن خانه هایی که می سازد لزوما پول نقد از بانک بیرون نمی کشد بل که مجددا چک به آن ها می دهد و این چک ها همین طور یا دست به دست می گردد یا وارد یک حساب می شود و از آن حساب چک جدیدی صادر می شود. ماجرا به همین سادگی است. بانک می داند که در هر لحظه از زمان هر مشتری به احتمالی کم تر از یک (مثلا ۲۰%) سعی می کند موجودی خودش را به نقد تبدیل کند لذا با داشتن هزار تومان پول نقد در صندوقش می تواند هم زمان به پنج نفر وام هزار تومانی بدهد. به این ترتیب بانک هزار تومان را عملا تبدیل به پنج هزار تومان نقدینگی کرد.

    در دنیای دیجیتال ماجرا جدی تر هم شده است و حتی مشتریان خرد هم که در کشوری مثل ایران باید پول نقد برای خریدهای روزانه بردارند نیاز زیادی به پول نقد ندارند. من خودم شخصا شاید کم تر از ۱۰% کل خریدهایم را با اسکناس انجام می دهم. چون در اکثر فروش گاه ها امکان پرداخت با کارت وجود دارد. به این ترتیب من نوعی ممکن است ۱۰۰۰ یورو در حسابم داشته باشم ولی سال به سال این ۱۰۰۰ یورو را به پول نقد تبدیل نکنم و فقط از بانک بخواهم که یک رقم مشخص را از فایل من کم کرده و به فایل فروشنده اضافه کند. این دست بانک را برای این که به اعتبار این ۱۰۰۰ یورو من به افراد زیادی وام یا اعتبار بدهد بازتر می کند.

    حال بانک چطور سود می برد؟ کار اصلی بانک این است که یک دارایی غیرنقدی را تبدیل به دارایی نقدی می کند. مثلا فرض کنید که من سازنده خانه هستم ولی پولی برای پرداخت حق الزحمه بنا و آهن و گچ ندارم. وقتی از بانک وام می گیرم بانک در مقابل وام من سند زمین را گرو برمی دارد و تا زمان بازپرداخت جزو دارایی های خودش می کند. در عوض به من می گوید من حسابت را به میزان وام درخواستی ات شارژ کردم (دقت کنید که هیچ خبری از پول اسکناسی نیست. بانک فقط یک عدد را در فایل من عوض کرد). من هم حالا با پول بیش تر در حسابم (که البته چیزی جز یک عدد نیست) می توانم مصالح بخرم و هر بار از بانک بخواهم که آن عدد کذایی را از حساب من کم کرده و به حساب بنا و آجرفروش اضافه کند. آخر سر هم وقتی خانه را ساختم و پول دستم آمد (در واقع باز فقط رقمی به حسابم اضافه شد) می روم تا وامم را تسویه کنم و لذا بهره ای به بانک می دهم و سند زمینم را پس می گیرم. تمام شد. بانک با این جا به جا کردن رقم های رایانه ای هم مشکل من را که پول نقد نداشتم حل کرد و هم خودش صاحب سود شد بدون این که خیلی هم نیازی به داشتن اسکناس یا پول واقعی داشته باشد.

  • جهان سوم

    چندین و چند بار ایمیل های حاوی عبارت هایی مثل عبارت زیر دریافت کرده اید یا در جلسات بحث با استدلال های مشابهی مواجه شده اید؟

    “آخر ساعت درس یک دانشجوی دوره دکترای نروژی ، سوالی مطرح کرد: استاد،شما که از جهان سوم می آیید،جهان سوم کجاست ؟؟ فقط چند دقیقه به آخر کلاس مانده بود.من در جواب مطلبی را فی البداهه گفتم که روز به روز بیشتر به آن اعتقاد پیدا می کنم. به آن دانشجو گفتم: جهان سوم جایی است که هر کس بخواهد مملکتش را آباد کند،خانه اش خراب می شود و هر کس که بخواهد خانه اش آباد باشد باید در تخریب مملکتش بکوشد. — پروفسور محمود حسابی ”

    حالا از اینش بگذریم که مثل قضیه حضرت مهرورز که در نامه اش به جرج بوش گفته بود من استاد دانشگاهم و دانش جویان سر کلاس از من در مورد اسراییل می پرسند (ایشان استاد حمل و نقل است) این جا هم می شود پرسید که مگر دکتر حسابی جغرافیا یا مطالعات توسعه درس می داده که دانش جو سر کلاس بپرسد که جهان سوم کجا است؟ و مگر دانش جوی نروژی دست رسی به دایره المعارف نداشته که در آن به تعریف جهان سوم مراجعه کند و سر کلاس از استاد فیزیکش نپرسد.

    چیزی که من می خواهم اضافه کنم این است که جهان سوم جایی است که آدم ها مرتبا به چیزهایی این قدر کلی علاقه نشان می دهند. عبارت هایی که فقط به درد گپ های کافه ای و سخن رانی عمومی می خورد و هیچ حرف مشخصی فراتر از آن چیزی که همه می دانند درون آن نیست.

  • چند لینک

    ۱) حمید مظلومی که دارد در فرانسه دکترای مدیریت تکنولوژی می خواند نقدی بر نوشته “گرایش سنجی یا نقد علمی” من نوشته است که بسیار خواندنی است. اگر مباحثی که حمید بحث کرده را در عمل تجربه کرده باشید از تک تک پاراگراف های نوشته اش چیزهایی خواهید آموخت. این مطلب خصوصا برای برخی خوانندگان عزیز که روی مدیریت فن آوری تز می نویسند جالب خواهد بود. یک نکته بسیار کلیدی نوشته حمید اشاره به این موضوع است که در غیاب روش های تحقیق درست در مدیریت، دانش جوهای ایرانی بسیار تمایل به استفاده از روش های کمی و بهینه سازی مهندسی صنایع – منظورم روش های اقتصادسنجی نیست – در مطالعات مدیریت دارند که بیش تر به خوراندن زورکی یک مبحث به یک مبحث دیگر شبیه است. آن موقع ها که در کار کنفرانس های زنجیره ای مهندسی صنایع بودیم گونی مقاله های ارسالی دکتر ع.ا زبانزد همه بود. محتوای گونی را ده ها مقاله در باب کاربرد الگوریتم ژنتیک و ای.اچ.پی و ام.سی.دی.ام و الخ در مدیریت استراتژیک تشکیل می داد. مقاله هایی که عنوان هایشان معمولا فقط در ایران یافت می شد.

    ۲) دکتر جعفر خیرخواهان را می شناسید؟ احتمالا برخی نوشته ها و ترجمه های پر سر و صدایش را در دنیای اقتصاد دیده اید. من اولین بار با این مطلبش که راجع به استیگلیتز بود با او آشنا شدم. دکتر خیرخواهان که اگر اشتباه نکنم تز دکترایش روی اقتصاد انرژی بود جدیدا وبلاگ نویس شده و با انرژی فراوان می نویسد. یک ویژگی جالب پست هایش – علاوه بر روانی زبان و محتوی- که من خیلی خوشم می آید مستند بودنشان است.

    ۳) نوید غفارزادگان که در دانش گاه سانی آلبانی – با آلبانی تاواریش انور خوجه اشتباه نشود- دانش جوی دکترای سیاست گذاری عمومی است نوشته ای انتقادی در باب مشاوره مدیریت و رشته مدیریت دارد. من البته با بخشی از نوشته نوید موافق نیستم ولی به نظرم کل مطلب و کامنت های خواننده ها ارزش خواندن دارد.

  • داوود آزاد

    دیشب پنجمین تجربه بد من از شنیدن اجرای زنده یک خواننده مورد علاقه ام بود: شهرام ناظری (سعدآباد) ، حسام الدین سراج (دشت بهشت) ، پریسا (وین) ، سیما بینا (وین) و دست آخر هم داوود آزاد (وین). تجربه هایی که باعث می شود اگر دوباره جایی فرصت رفتن به کنسرت زنده آن ها را داشته باشم رغبتی برای این کار نداشته باشم. شاید دلیلی دارد که من که متخصص نیستم نمی فهمم ولی از دید شنونده برنامه هنری نمی دانم فایده این استراتژی چیست که وقتی فرصت و امکان کافی برای تمرین ندارند سعی کنند موقع اجرا “کار جدید”ی ارائه کنند که به علت سبک ناآشنا یا کیفیت پایین آهنگ سازی یا ناهماهنگی گروه و الخ اصلا به دل ننشیند و باعث شود ملت چرت بزنند و آرزو کنند زودتر برنامه تمام شود و دست آخر مطابق رسم رایج، بعد از تشویق پایان برنامه و مثلا به اصرار جمعیت یک یا دو ترانه بخوانند که همه را به وجد بیاورد. این طوری انگار بخش اصلی فقط مقدمه ای است برای کنسرت اصلی که قرار است پنج دقیقه طول بکشد.

    فکر نمی کنم اشکال از گیرنده باشد. چون یک کار گروه کامکارها (بیابان بی کران که بعدا هم منتشر شد) را در دو اجرا شنیدم و به نظرم عالی رسید.

    پ.ن: اگر کارهای داوود آزاد را نشنیده اید من این چند کارش را توصیه می کنم. ممنون از داریوش ملکوت برای میزبانی آهنگ ها. ۱ , ۲ ، ۳٫ هر سه از نوار معروف نوربخش جان است که سال ۷۵ تولید شد و مجوز نگرفت. یک دلیلش صدای همسر (احتمالا سابق) داوود آزاد در پس زمینه اجرا و دلیل دیگر استفاده از اشعار دکتر نوربخش قطب یکی از سلسله های درویشی بود. آن موقع کلی گشتم تا یک نسخه از این نوار را پیدا کنم. فکر کنم بعدا زمان خاتمی نوار از توقیف درآمد و وارد بازار شد. جالب این که داوود آزاد الان بخشی از سال را در وین زندگی می کند.

  • ناسازگاری دینامیکی و ابزار تعهد

    فرض کنید اول ترم (مثلا در مهر ماه) راجع به تاریخ امتحان بحث می شود. احتمالا برای شما فرق چندانی نمی کند که امتحان ۹ یا ۱۰ بهمن برگزار شود. تصور کنید که به شما بگویند که امتحان روز نهم است ولی اگر کمی پول بدهید می شود آن را دهم برگزار کرد. قاعدتا شما یا پولی نمی دهید یا حاضرید مبلغ کمی بپردازید. حال فرض کنید روز هشتم بهمن است. الان حاضرید چقدر پول بدهید که امتحان یک روز عقب بیفتد؟ خیلی زیاد!

    فرض کنید قصد سفر دارید. می دانید که پولتان محدود است و مثلا وقتی رفتید اصفهان نباید به رستوران شهرزاد سر بزنید و لذا برنامه ریزی می کنید که ناهار را در یکی از ساندویچی های کنار چهار باغ بخورید. متاسفانه وقتی سر خیابان کوالامپور رسیدید نمی توانید مقاومت کنید و راهی شهرزاد می شوید. دوست من از ایران آمده بود وین و رفتیم ناهار بخوریم و بعدش برویم موزه ببینیم. وقتی داشتیم از رستوران بیرون می آمدیم چشمش به کافه عربی افتاد که قلیان های بلندش وسوسه برانگیز بود. بی خیال موزه شد و گفت برویم من قلیان بکشم و تو چای داغ بخور.

    سیگاری هستید یا اضافه وزن دارید. می نشینید و خوب فکر می کنید و تصمیم می گیرید از فردا پرخوری یا دود کردن را ترک کنید. فردا که می رسد می گویید حالا امروز را خوش باشیم و از فردا شروع کنیم و الخ. یا مثلا می گویید اینترنت و وبلاگ را ترک می کنم و درس می خونیم. اینترنت خونتان که پایین می آید به قول مریم یک پک می زنید و دوباره از اول.

    دولت با شعار کنترل تورم سر کار می آید و تصمیم می گیرد کسری بودجه را کم کند. موقع بستن بودجه که می رسد وسوسه افزایش مخارج بر قول قبلی غلبه می کند و تورم همان مقداری می شود که دولت قبلی هم طی همین فرآیند ایجاد کرده بود.

    این مثال ها فراوان است و همه به یک چیز مشترک اشاره می کند: تغییر ترجیحات فرد بین زمان اخذ تصمیم و زمان اجرای آن. در تئوری بازی ها برای مدل کردن این وضعیت هر فرد را به صورت چند شخصیت جداگانه در طول زمان در نظر می گیرند. اگر این اشخاص مختلف (مثلا شمایی که قصد ترک سیگار را دارید و شمایی که فردا جلوی باجه خرید سیگار است) ترجیحات یک سانی را روی گزینه های مختلف (سیگار کشیدن و نکشیدن) نشان دهند رفتار عامل سازگاری دینامیکی دارد. در غیر این صورت ناسازگاری بروز می کند. ناسازگاری دینامیکی باعث می شود تا قول افراد یا نهادها معتبر نباشد.

    ابزارهای تعهد (Committment Devices) نهادهایی هستند که توسعه داده می شوند تا راه حلی برای ماجرا ارائه دهند. این نهادها باعث می شوند تا در زمان اتخاذ تصمیم شرایطی ایجاد شود که در پریودهای بعدی امکان تخطی از آن نباشد. مثال ساده اش این است که شما موقع مسافرت از حدی بیش تر پول بر نمی دارید یا فرد سیگاری به جایی می رود که سیگار پیدا نشود یا فرد معتاد به تخت زنجیر می شود (کارت اعتباری از این دید یک ابزار “ضدتعهد” قوی است). مثال های جدی ترش نهادهایی مثل صندوق بازنشستگی یا وام خرید خانه است. هر کسی می داند که باید برای آینده اش پول پس انداز کند یا خانه بخرد. ولی وقتی حقوق ماهیانه اش را می گیرد می گوید حالا این ماه را خوش باشیم و از ماه بعد شروع کنیم. می دانیم که در این شرایط پس انداز هیچ وقت اتفاق نمی افتد. لذا عضویت در صندوق بازنشستگی یا اجبار برای پرداخت اقساط ماهانه خانه ابزاری فراهم می کند که حتی اگر سر برج بخواهید از تصمیم ماه قبل تخطی کنید امکانش را ندارید.

    دقت کنید که تقریبا هر قراردادی در جامعه اصولا یک ابزار تعهد است. چرا که اگر بازی به گونه ای باشد که دو طرف عمل به تعهدات را بهینه بیابند نیازی به قرارداد نیست. قرارداد زمانی لازم است که یک عامل در پریود آتی ترجیح می دهد به گونه ای رفتار کند که مخالف قول پریود قبلی بوده. در زمان ازدواج هر فردی با کمال میل قبول می کند که در زمان طلاق مهریه پرداخت کند. مهم این است که وقتی زمان طلاق رسید ترجیح او کاملا تغییر می کند. قرارداد لازم است تا او را مجبور کند به گونه ای رفتار کند که خلاف میل آن لحظه ولی سازگار با قول لحظه قبل است.

  • برون سپاری و دست مزدها

    برون سپاری (Outsourcing) شیوه معمول گسترش خطوط تولید از کشورهای توسعه یافته به مناطق کم تر توسعه یافته است. در این شیوه بخشی از زنجیره تولید که جنبه استراتژیک ندارد به کشور میزبان منتقل شده و بخش های کلیدی تر در کشور مبدا باقی می ماند. مثال های این فرآیند در طول تاریخ فراوان است: طراحی کفش و لباس در ایتالیا باقی می ماند و تولیدش به چین و فیلیپین منتقل می شود، خط تولید خودرو به رومانی و چک و برزیل منتقل می شود. تجهیزات الکترونیک در مالزی و اندونزی و تایوان مونتاژ می شود. طراحی و بازاریابی نرم افزار در انگلیس و استرالیا صورت می گیرد و برنامه نویسی اش به شرکت های هندی و ایرانی سپرده می شود و الخ. سوال مهمی که پیش روی محققان بازار کار بوده تاثیر این فرآیند بر توزیع دست مزد نیروی کار در هر دو کشور اصلی و میزبان است (یک مدل تعادل عمومی برای بررسی این موضوع یکی از پیش نهاداتی بود که من در اس.او.پی ام به عنوان علاقه تحقیقی ام ذکر کرده ام).

    مطالعات تجربی نشان می دهد که این فرآیند باعث افزایش نابرابری بین دست مزد نیروی متخصص و نیروی کار ساده در هر دو کشور می شود. این نتیجه در نگاه اول کمی عجیب است چون معمولا تجارت بین الملل باید در دو طرف اثرات معکوس به وجود بیاورد. با این همه “تفاوت در سطح فن آوری تولید” دو کشور توضیح نظری جالبی برای مساله ارائه می کند. ماجرا این است که شرکت های کشور اصلی بخشی از فرآیند تولید را برون سپاری خواهند کرد که از فن آوری پایینی برخوردار است. این کار باعث افت تقاضا برای نیروی کار غیرماهر در کشور اصلی شده و نسبت دست مزدها را به نفع نیروی کار ماهرتر تغییر می دهد. حال به کشور میزبان نگاه کنیم. هر چند بخشی از زنجیره تولید که به این کشور منتقل شده در کشور اصلی جزو بخش های ساده فن اوری به شمار می آمده است ولی به نسبت متوسط اقتصاد کشور مقصد فن آوری بالاتری دارد. در نتیجه جریان برون سپاری در کشور مقصد هم تقاضا برای نیروی کار ماهرتر را افزایش خواهد داد. در نتیجه این جا هم دست مزدها به نفع نیروی کار ماهر تغییر می کند.

    در واقع پیام ساده این تحلیل این است که مزایای سرمایه گذاری خارجی در درجه اول متوجه کسانی خواهد شد که از سرمایه انسانی بالاتری برخوردارند. افراد با سرمایه انسانی کم تر هم از این فرآیند بهره مند می شوند ولی سهمشان کم تر است.

  • فال حافظ

    من این نقاشی ایمان ملکی را خیلی دوست داشتم. حس خلوت گوشه بام، چشم ها و نگاه دخترک روی زمین، فضای نوستالژیک شمال تهران، شکل واقعی نقاشی با تمام جزییات و الخ همگی عجیب زیبا و خیال برانگیز است.

  • گرایش سنجی یا تحلیل علمی

    اگر تصادفی مجموعه از پایان نامه های مدیریت و احتمالا برخی رشته های مشابه را در ایران مرور کنید می بینید که بخش مهمی از آن ها روش تحقیق مشخصی را دنبال می کنند که عبارت است از “پرسش نامه خبرگان”. کار خیلی ساده است: یک فرضیه انتخاب می کنید و از چند نفر در موردش می پرسید و نظر آن ها را به عنوان تایید این فرضیه مورد استناد قرار می دهید. من واقعا از این روش سر در نمی آورم. یادم هست یک بار در یک کنفرانسی بنده خدایی مقاله ای داده بود با عنوان “تاثیر مدیریت مشارکتی در سود” که چکیده پایان نامه کارشناسی ارشدش بود.

    اگر این تحقیق در دانش کده اقتصاد بود قاعدتا ابتدا باید مدل ریاضی نظری ساخته می شد ولی فعلا از آن صرف نظر کنیم و بپذیریم روش حداقلی این بود که این سوال را بر اساس مشاهدات آبجکتیو از ماجرا تحلیل کند. مثلا اطلاعات ۵۰ تا کارگاه با نوع فعالیت و فن آوری و الخ تقریبا مشابه ولی سطح مشارکت متفاوت را جمع آوری کند و بعد از کنترل متغیرهای دیگر تاثیر فردی مشارکت بر سود را با احتیاط های لازم تخمین می زد. دوست ما البته این کار را نکرده بود بل که از همان شیوه معمول در ایران بهره برده بود: پرسش نامه ای درست کرده بود و از مثلا ۵۰ نفر از پرسنل کارخانه شان پرسیده بود که آیا به نظر شما مدیریت مشارکتی روی سود تاثیر دارد یا نه؟ همان طور هم که می شود حدس زند احتمالا ۱۲۰% پاسخ گویان با قاطعیت گفته بودند: ” ۶۰%، قطعا تاثیر دارد!” (اگر جک مربوطه را نشنیده اید ۶۰% را با لحن کسانی که مقابل دوربین تلویزیون راجع به شرکت در رای گیری و راه پیمایی صحبت می کنند بخوانید) و رفیقمان هم با جمع بندی این نظرات به عنوان “نظر خبرگان” نتیجه گرفته بود که مدیریت مشارکتی در سود تاثیر دارد و بسیار مفید است و الخ!!

    تا جایی که من می فهمم این روش به طرز خیلی آشکاری غلط و اساسا پرت از ماجرا است. این پرسش نامه و بسیاری از پرسش نامه های مشابه تنها چیزی که اندازه می گیرند “تصور کارکنان شرکت از رابطه مشارکت و سود” است و نه “رابطه مشارکت و سود”!. این دو مفهوم مربوط به دو سوال تحقیق کاملا متفاوت است و هیچ دلیلی ندارد که این “تصور” منطبق بر واقع باشد خصوصا اگر افراد پرسش شونده کارکنان رده های مختلف یک شرکت تولیدی باشند. حتی اگر پرسش نامه توسط متخصصین مربوطه هم پر می شد اعتبار خاصی نداشت. مطالعات فراوان روان شناسی تصمیم یکی از چیزهایی که نشان می دهد ضعف ذهن انسان ها برای تفکیک اثرات عوامل مختلف و تعیین اثرمنحصر به فرد هر عامل است تازه اگر از مسایلی مثل بایاس طبیعی انسان ها به پراهمیت نشان دادن تخصص خود صرف نظر کنیم. من واقعا نمی فهمم کسانی که اسمشان استاد مدیریت است چه طور چنین خطای روش شناختی فاحشی را تحمل می کنند.

    پ.ن: متاسفانه فایل پی دی اف گزارش چشم انداز شهر تهران که از سال ها قبل روی هارد رایانه من بود باز نمی شود. لذا برای این که حرف غیرمستند نزنم پاراگراف آخر را حذف کردم.

درباره خودم

حامد قدوسی٬ متولد بهمن ۱۳۵۶ هستم و با همسرم مريم موقتا در نزدیکی نیویورک زندگي مي‌كنم. در دانش‌گاه اقتصاد مالی درس می‌دهم. به سینما، فلسفه و دين‌پژوهي هم علاقه‌مندم.
پست الکترونیک: ghoddusi روی جی‌میل

جست و جو

بایگانی‌ها