• عالم غیب

    فرض کنیم که حدسی در باب وجود یا عدم وجود بخشی از هستی داریم که آن بخش را عالم غیب یا جهان معنوی یا چیزی مثل آن می نامیم. در باب عالم غیب می توان موضع تایید، رد یا تردید داشت. وضع تردید را فعلا کنار بگذاریم و به رد و قبول محدود شویم. حال فرض کنیم (این برای من صرفا یک فرض خیالی نیست و شخصا به آن اعتقاد دارم) که نوع باور من به این عالم غیب یا معنویت یا جهان های دیگر در نوع تعامل او با ما موثر است. یعنی اگر ایمان داشته باشیم نشانه هایی از آن را گاه و بی گاه می بینم و ممکن است تا حدی قواعدی از آن را درک کنیم و حتی رفتارمان را متناسب با این قواعد تنظیم کنیم و اگر باور نداشته باشیم طوری رفتار می کند که انگار اصلا و ابدا وجود ندارد. در این صورت بحث در مورد وجود یا عدم چنین جهانی به شدت پیچیده می شود چرا که اگر اعتقاد نداشته باشی یا اعتقادت را فراموش کرده باشی به حال خود رها می شوی (از زاویه دید آدم معتقد به این جهان) وهرگز نشانه ای دریافت نمی کنی و اگر اعتقاد داشته باشی ” ممکن است ” نشانه هایی دریافت کنی ولی به هر حال این نشانه ها بعد از “تصمیم برای ایمان آوردن” رخ می دهد.

  • دو خبر

    ۱) کاوه مجلسی از بچه های خیلی دوست داشتنی شریف بود که سد ورود ایرانی ها به هاروارد را شکست و رفت آن جا توسعه بین الملل بخواند. الان هم فارغ التحصیل شده و در بنیاد هند مشغول کار است. چند روز پیش خبر داد که وب سایتی را برای مسایل اقتصاد ایران راه انداخته اند. وب سایتشان بخش های متنوعی دارد از جمله مقاله های مربوط به اقتصاد ایران، داده های اقتصادی و معرفی اقتصاددان های ایرانی. کار بسیار ارزشمندی است که جای آن خصوصا برای کسانی که خارج هستند خیلی خالی بود.

    ۲) دانش کده اقتصاد شریف قصد دارد امسال مدرسه تابستانی برگزار کند. مسوول آن هم مهدی نصرتی است. لطفا اگر تابستان قصد سفر به ایران دارید و می توانید موضوعی ارائه کنید با مهدی تماس بگیرید. اگر هم می خواهید شرکت کنید منتظر خبرهای بعدی باشید. من خودم اگر خدا بخواهد دوست دارم یک کارگاه روی نظریه تصمیم و کاربردهایش در اقتصاد و فاینانس ارائه کنم.

  • بازار کار : بیمه بی کاری دو

    بیمه بی کاری مزایا و معایب خودش را دارد. دو مزیت مهمش عبارتند از:

    ۱) چون انسان ها ریسک گریز هستند طبعا شغل هایی با بهره وری کمی پایین تر ولی امنیت بیش تر را ترجیح می دهند. بیمه بی کاری افراد را تشویق می کند تا در مشاغل پر ریسک وارد شوند که عموما بهره وری بالاتری دارند.

    ۲) هر فرد بی کاری برای یافتن کار مناسب نیاز به زمان دارد. بیمه بی کاری اجازه می دهد تا افراد دوره طولانی تری از بی کاری را تحمل کنند و زمان بیش تری برای یافتن شغل مناسب صرف کنند و لذا شانس تناسب قابلیت های شاغلین با مشاغل افزایش می یابد.

    دو عامل فوق باعث افزایش بهره وری اقتصاد شده و جزو جنبه های مثبت بیمه بی کاری است. در عوض این سیاست یک نقطه ضعف بزرگ دارد که از آن با عنوان مخاطره اخلاقی (Moral Hazard) اسم می برند. مخاطره اخلاقی در هر شکلی از قرارداد بیمه رخ می دهد و منظور از آن این است که رفتار افراد قبل و بعد خرید بیمه تغییر می کند. مثلا شما سعی می کنید تا زمان خرید بیمه بدنه ماشینتان را سالم نگه دارید ولی به محض خرید بیمه با دقت کم تری رانندگی می کنید. همین اتفاق در مورد بیمه بی کاری هم می تواند بیفتد و خصوصا در ایران به علت بخش بخش بودن بازار کار و نبود مکانیسم های دقیق برای مانیتور کردن اشتغال سیاه یا غیررسمی این خطر بیش تر است. فرض کنید بیمه بی کاری هست که به افراد تا دو سال بعد از بی کار شدن حقوقی نزدیک به حقوق زمان اشتغال را می دهد. در این صورت افراد زیادی انگیزه خواهند داشت که مدتی کار کنند (بیمه بی کاری معمولا به کسی که اصلا کار نکرده تعلق نمی گیرد) تا مشمول حداقل زمان کاری لازم برای برخورداری از بیمه بی کاری شوند. بعد از آن انگیزه آن ها برای اخراج شدن از کار به شدت بالا می رود برای این که می توانند بدون کار کردن در جای قبلی حقوق نزدیک به حقوق قبلی را به دست آورند و در عین حال کار غیررسمی و غیرثبت شده دیگری (مثلا مسافرکشی یا سیگار فروشی یا تدریس خصوصی و الخ) را به موازات انجام دهند. مطالعات هم چنین نشان می دهد که هر قدر دوره پرداخت بیمه بی کاری بیش تر باشد زمان بین شغل قبلی و بعدی افراد بیش تر می شود. علاوه بر اثر مثبت قبلی این می تواند علامت این باشد که افراد تلاش کم تری برای یافتن شغل به خرج می دهند.

    در این بین یک نکته مهم است. اگر بی کاری کارگر به خاطر پایین بودن بهره وری شخصی او نبوده بل که به خاطر تغییرات ساختاری در اقتصاد (مثلا خصوصی سازی) است در این صورت قضیه فوق چندان صادق نیست و باید به شکلی از بیمه بی کاری یا جبران فکر کرد. در برنامه سوم توسعه پیش بینی شده بود که درصد قابل توجهی (نزدیک به بیست درصد) از عواید حاصل از خصوصی سازی و واگذاری واحدهای صنعتی به صندوقی برگردد و برای ایجاد چتر حمایتی برای افراد بی کار شده در این تغییرات هزینه شود.

  • بازار کار شماره یک : بیمه بی کاری

    هر وقت صحبت از تعدیل نیرو می شود فوری پیش نهاد تقویت وضع موجود بیمه های بی کاری می شود. من البته در کنار طرف داری از آزادی تعدیل نیرو طرف دار پرداخت بیمه بی کاری به مدت محدود هستم تا نظام زندگی افراد در اثر تعدیل ناگهانی به هم نریزد. با این همه دوستانی که این پیش نهاد را می دهند یک نکته را هم از یاد نبرند: هزینه بیمه بی کاری (مثل هر بیمه دیگری) باید از محل حق بیمه خریدار – در این جا شاغلین – پرداخت شود. به عبارت دیگر ما می توانیم سیستم بیمه بی کاری قوی تری ایجاد کنیم ولی باید مالیات زمان اشتغال هر فرد متقاضی بیمه بی کاری را حدود ۷-۱۰ درصد بیش تر کنیم. این خود فشار مضاعفی برای شاغلین کم درآمد فعلی خواهد بود. اضافه کنم که در شرایط ایران با پرداخت بیمه بی کاری برای زمان نامحدود به شدت مخالفم چون می تواند بسیار مفسده زا باشد.

    پ.ن: معمولا در باب اثرات تعدیل نیرو در ایران اغراق می شود. طبق قانون کار فعلی کارفرما موقع تعدیل نیرو باید ذخیره سنوات کارگر را یک جا به او بدهد. لذا نیرویی که مثلا ده سال سابقه داشته تقریبا حقوق یک سال آینده اش را یک جا دریافت می کند. این تازه در صورتی است که برای راضی کردن کارگر به ترک توافقی محل کار به او امتیازات بیش تری داده نشده باشد.

    پ.ن ۲: نقد متتی بر نقد من بر جادی

  • بچه؟

    یکی از چیزهایی که من و مریم بر سرش توافق صد در صد داریم احساسمان نسبت به «نمک زندگی» است. راستش این موقعیت بشری خودش آن قدر تلخ و سوخته و کپک زده و بد بو است که من یکی نمی توانم به این فکر کنم که “نمکی” هم به آن اضافه کنم تا اوضاع از این که هست بدتر شود و یک نفر دیگر هم برای “دل خوشی” و “سرگرمی” و “طراوت زندگی” پدر و مادر و پدر بزرگ مادر بزرگ ها و فک و فامیل وارد این گرداب درد شود. حتی اگر این قدر بدبین هم نبودم و مثلا فکر می کردم که می شود یک وقتی به داشتن این نمک فکر کرد باز در خودم تقریبا هیچ امکان عملی برایش نمی بینم. تا چشمم کار می کند افقی که می بینم این است که باید درس بخوانم و بگردم و جا به جا شوم و کار پیدا کنم و بنویسم و کارهای ناتمامم را تمام کنم و الخ. بچه داشتن و بچه بزرگ کردن، وقت و پول و حوصله و انرژی و فراغت و قرار و سکونی می خواهد که فکر نکنم آدم هایی مثل ما تا ده پانزده سال دیگر هم داشته باشیم. بعد از آن هم که دیگر خوش بختانه خیلی دیر است …

    یکی از چیزهای جامعه ایران که حال من را به هم می زند همین کوچک و نینی گولو دیدن ماجرا و بدیهی انگاشتن توجیه آوردن یک نفر دیگر به این دنیا و غیر طبیعی دیدن تصمیم امثال ما است. ندیده اید در این سریال های آبکی تلویزیون وقتی زوج جوان اختلاف دارند دنیا دیده های فامیل به زن توصیه می کنند که “بچه ای بیاور” که زندگی تان به تر شود.

    پ.ن: پای این پست را وسط نکشید. آن جمله با اگر شروع می شود.

  • نقدی بر جادی

    جادی دوست داشتنی یک جای مطلبش نوشته ” … فراموش نکنید که این روزهایی که به اخراج کارمندان می گوییم تعدیل نیرو و به فروختن املاک مردم (مثل بانک ها و …) می گوییم خصوصی سازی برای توسعه … ”

    ۱) به اخراج کارمندان نگوییم تعدیل هر چه که شما پیش نهاد می کنید بگوییم فقط به من بگویید فی المثل در کارخانه دخانیاتی که هشت نفر نیرو برای کنترل دما و رطوبت اتاق هایش داشت و با جای گزین شدن کل سیستم دستی چهل سال پیش بلغاری با یک سیستم ساده سنجش دمای الکترونیکی و کنترل دقیق برنامه گرمایش توسط رایانه فقط یک اپراتور برای اتاق کنترل کافی است چه کنیم؟ با این هفت نفر بقیه چه کار کنیم؟ پیش نهاد “مشخص” و “عملی” جادی عزیز و هم فکران برای این هفت نفر چیست؟ *

    ۲) به فروش بانک ها نگوییم خصوصی سازی . قبول. فقط بپذیرید که اگر فردا رفتید بانک سپه و کارمند بانک باهاتان طوری رفتار کردید که از رفتنتان پشیمان شدید عصبانی نشوید و شکایت نکنید. اگر هم دیدید سیستم بانکی ما حداقل سی سال از دنیا عقب تر است و برای یک قبض ساده باید یک ساعت در صف بایستید به زمین و زمان فحش ندهید چون این ها ملک مردم است و نباید واگذار شود. فراموش نکنید که “اگر آن بانک ها ملک مردم است” پول حاصل از فروش سهام آن ها در بازار بورس هم قرار نیست به آسمان برود بل که دوباره به همان خزانه ای بر می گردد که ظاهرا مال مردم است.

    به نظرم خوب است همه مان تمرین کنیم که کمی بیش تر مسوولانه صحبت کنیم. یک معنی مسوولانه صحبت کردن این است که وقتی چیزی می گوییم به عواقب منطقی اش هم فکر کنیم و فقط به خوشایند بودن لحن جمله و حس روشن فکرانه موجود در آن اکتفا نکنیم. یادمان باشد که تک تک حرف های ما در ذهن مخاطب اثر دارد.

    * به این لیست مثلا کارمندان بخش تلگراف مخابرات وقتی فاکس و ایمیل آمد و تلگراف منسوخ شد، دو نگهبان تمام وقتی که حقوق می گرفتند تا از غرفه ثابت ( و البته خالی) شرکت … در نمایش گاه بین المللی تهران محافظت کنند، نقشه کش های متعدد شرکت های مهندسی دولتی که با آمدن اتوکد نیازی به همه شان نبود، خانم کارمند صندوق بازنشستگی شرکت ملی … که برنامه روزانه اش خواندن همه روزنامه های پایتخت بود و اصلا معلوم نبود برای چه استخدام شده ، یکی از مهندسان ارشد یکی از شرکت های مهندسی معروف ایرانی که بخش مربوط به تخصص او در شرکت تعطیل شده بود و تمام هشت ساعت را با تلفن حرف می زد و ماهانه یک میلیون تومان حقوق می گرفت، ۱۰۰ نفر کارمند خط تولید شرکت … که به علت صفر شدن فروش محصول شرکت هیچ نیازی به حضورشان نبود و الخ را اضافه کنید. این ها فقط بخشی از مشاهدات شخصی من است.

  • ماهاتیر محمد در اصفهان

    ماهاتیر محمد شهریور امسال در کنفرانس پارک های فن آوری در اصفهان سخن رانی داشت. من علی رغم محبتی که مسوولین این کنفرانس ابراز داشتند نتوانستم در آن شرکت کنم و از جمله این سخن رانی را از دست دادم. چند روز پیش هژیر رحمانداد لطف کرد و لینک سخن رانی را فرستاد. هر چند برنامه های توسعه آسیای جنوب شرقی به خاطر تفاوت های مهم در ساختار فرهنگی و نژادی، موقعیت جغرافیایی ، شرایط تاریخی و شخصیت رهبران آنان لزوما برای ما بهینه نیست ولی به هر حال ماهاتیر فشرده ای از تجارب عینی را می گوید که شنیدن آن برای مسوولان و برنامه ریزان ایرانی مفید خواهد بود. یادم هست چند سال پیش یکی از مشاوران نزدیک و مورد اعتماد مقامات رده بالای کشور که فرد بسیار فهمیده و محترمی است و رابطه شخصی خوبی هم با ماهاتیر محمد دارد دنبالش بود که بعد از کنار رفتم ماهاتیر از قدرت او را برای یک کارگاه آموزشی ویژه مدیران ارشد نظام به ایران بیاورد. می گفت شنیدن رمز و راز توسعه و جهانی شدن برای تصمیم گیران کلان از زبان کسی که هم وجهه مثبتی دارد و ضد اسراییل است و خلاصه غرب زده نیست و هم عملا توانسته یک کشور مسلمان را به توسعه یافتگی برساند بسیار موثرتر خواهد بود. متاسفانه تا جایی که من موضوع را دنبال کردم نتوانست ایده اش را عملی کند.

  • نمره نوشتن جی آر ای هم امروز آمد و شدم ۴٫۵ از ۶٫ نمی دانم چقدر خوب است. به هر حال از استرس و فشار تافل و جی آر ای خلاص شدم و اضطراب این که کجا ما را می پذیرند شروع شد.

  • تورم و رشد اقتصادی

    اگر دولت حقوق کارمندانش را هر سال فقط با تورم تجدید کند که قدرت خرید آن ها حفظ شود و ما در اقتصاد رشد درآمد سرانه را به میزان واقع بینانه سه درصد در سال داشته باشیم رفاه کارمندان دولت در مقایسه با بقیه اقشار رفته رفته کم تر می شود. برای این که کسانی که کارمند دولت نیستند از محل این رشد اقتصادی، درآمدهای واقعی شان آرام آرام افزایش می یابد ولی قدرت خرید کارمندان دولت ثابت می ماند. دقت کنید که بحث ما روی متوسط است. البته رشد اقتصادی می تواند باعث رشد بودجه دولت و اندازه خدمات دولتی هم بشود و لذا کارمندان هم مثل بقیه از این طریق از بخشی از رشد بهره مند می شوند (مثلا از مترو استفاده می کنند یا بچه هایشان به مدرسه های دولتی می روند که از مدارس دهه شصت به تر است یا شهر تمیزتری دارند یا شبکه های تلویزیونی بیش تری دارند و الخ) ولی بخش دیگر که باید در دست مزد و قدرت خرید کالای خصوصی شان تجلی یابد ظاهر نمی شود. البته دولت ممکن است گاهی با افزایش های پله ای یک دفعه این عقب ماندگی در حقوق را جبران کند. افزایش حقوق اساتید و قضات در واقع افزایش حقوق نبود بل که نوعی معادل سازی دست مزدها با دست مزدهای بخش خصوصی بود.

  • شخصی

    بچه که بودم همسایه ای داشتیم به اسم ایمان که ۱۳ سالش بود و برای من نماد آدم بزرگ به حساب می آمد. همیشه فکر می کردم آدم که ۱۳ سالش بشود قاطی بزرگ ها است. بعد این سن بزرگی به ۱۸-۱۹ سالگی رسید و دوره راهنمایی که بودم، دانش جوهای سال اول دانش گاه را آدم بزرگ می دیدم. دانش گاه که رفتم دیدم ۱۸ ساله ها تازه اول بچه گی شان است و ۲۵ ساله ها بزرگ و پخته شده اند. در ۲۵ سالگی این سن بزرگ شدن رفت روی ۳۵ و الان هم روی ۴۰ است و الخ. الان که خودم نزدیک ۲۹ سال هستم ابدا باورم نمی شود و نمی توانم بپذیرم که در سنی هستم که از دید مردم یک آدم بزرگ کاملا واقعی به حساب می آیم و دیگر قرار نیست در مرحله بعدی قاطی بزرگ ها شوم. حس درون من با ۲۱ سالگی فرق چندانی ندارد …

    دی روز شنیدم که یکی از بچه های هم نسل ما در فامیل و دوست و آشنا خودکشی کرده است. این دومین خودکشی در طیف بچه های هم نسلی بود که می شناختم. از دوره نوجوانی به این طرف ندیده بودمش و نمی توانستم تصویری “بزرگانه” از او داشته باشم که می تواند زن گرفته باشد و با زنش اختلاف داشته باشد و معتاد شده باشد و در کار تجاری اش شکست خورده باشد و نهایتا با گاز بخاری خودکشی کند. خیلی عجیب است. من همان طور که بزرگ شدن خودم را حس نمی کنم و باور ندارم در مورد کسانی که بچه گی ام را با آن ها گذرانده ام هم این تصویر را نمی توانم داشته باشم. نمی توانم تصور کنم که بچه های دی روز یکی معتاد شده، یکی پدر شده، یکی استاد دانشگاه است، یکی سرطان گرفت و مرد، یکی بیزنس راه انداخته و میلیونر است، یکی هم از شدت افسردگی خودکشی می کند. این کارها همه مال آدم بزرگ ها است و همه این ها هنوز برای من بچه هستند …

درباره خودم

حامد قدوسی٬ متولد بهمن ۱۳۵۶ هستم و با همسرم مريم موقتا در نزدیکی نیویورک زندگي مي‌كنم. در دانش‌گاه اقتصاد مالی درس می‌دهم. به سینما، فلسفه و دين‌پژوهي هم علاقه‌مندم.
پست الکترونیک: ghoddusi روی جی‌میل

جست و جو

بایگانی‌ها