• فقر یا نابرابری؟

    بحث های ما با محمدرضا حق پرست ادامه دارد. محمدرضا جایی بحث ضریب جینی را پیش کشیده و من هم نظر صریحم را بابش گفتم و تکرار می کنم. مقدمتا بگویم که ضریب جینی در کشور ما وضع بدی ندارد و بسیار نزدیک به متوسط جهانی است (۴۲%) و در طول سال های گذشته هم ثابت مانده است. کشورهایی مثل برزیل که سمبل تضاد طبقانی هستند ضریب جینی هایی در حد بالای ۶۰% دارند که با وضع جامعه ما فاصله قابل توجهی دارد.

    ۱) در بحث بهبود وضع اقتصادی دو زاویه را می توانید برگزید اولی تمرکز بر وضع “مطلق” عده ای یا همه مردم و دومی وضعیت نسبی یک قشر نسبت به اقشار دیگر. من صد در صد آرمان هایم معطوف به هدف اول است و تا اطلاع ثانوی کم ترین دغدغه ای برای هدف دوم ندارم و طرح آن را انحرافی می دانم.

    ۲) خوانش من از آرای راولز به عنوان یکی از تاثیرگذارترین فیلسوفان سیاسی قرن بیستم این است که کاری که اقتصاددان های علاقه مند به رشد دنبال می کنند به شدت به توصیه راولز نزدیک است. به طور خلاصه راولز می گوید اولا موقعیت های منجر به نابرابری (مثل شغل پردرآمد) باید به طور برابر در اختیار همه باشند و ثانیا نابرابری در استفاده از فرصت ها توجیه ندارد مگر به نفع فقیرترین قشر جامعه. به عبارت دیگر راولز تمرکز خود را بر بهبود وضعیت مطلق کف جامعه قرار می دهد و معیاری برای سقف آن قرار نمی دهد. من هم کاملا در این چارچوب فکر می کنم.

    ۳) در جامعه ای مثل ایران فقر معنای عینی دارد و چیزی بیش از یک حس ناشی از نابرابری یا احساس فقر است. احمد سیف عزیز بارهای بار در باب مصداق ها و آمارهای فقر در ایران نوشته و من تکرار نمی کنم. از دید من این که صدها هزار خانواده در ایران در مسکن های به شدت نامناسب زندگی می کنند یا توان فرستادن بچه هایشان به مدرسه یا دانشگاه را ندارند یا غذای کافی دریافت نمی کنند یا در اثر بیماری ساده می میرند مصداق هایی از فقر عینی هستند.

    ۴) فقر البته می تواند معنای دیگری هم داشته باشد که به بحث نابرابری مربوط تر باشد. اگر از این سطح از فقر – که من آن را فقر واقعی می نامم- بالاتر بیایید بازهم فشارهای اقتصادی زیادی را در طبقه متوسط به پایین و متوسط احساس می کنید که بخشی از آن ناشی از مقایسه خود با اقشار ثروت مندتر است. این را همه ما احتمالا چه در زندگی خودمان و چه در اطرافیان دیده ایم. به نظر من این مساله در ایران پررنگ تر از جاهای دیگر دنیا است که یک دلیلش قاعدتا فرهنگی است و من نمی توانم نظر بدهم و دلیل دیگرش هم احتمالا به محدودیت های اجتماعی مربوط می شود که راه را بر روش های ساده و ارزان برای ایجاد ارتباط یا لذت بردن از زندگی می بندد و تجلی شخصی افراد را به مواردی محدود می کند که معمولا نیازمند هزینه است. به اشاره مثال می زنم و رد می شوم: چرا دختران و پسران جوان در جامعه ایران این قدر علاقه مند به داشتن موبایل و لباس گران قیمت هستند؟

    ۵) مساله بند قبل از دید من آن قدر اقتصادی نیست و به حوزه کار سیاسیون و روان شناسان اجتماعی و متخصصان فرهنگ مربوط می شود. مساله اصلی یک اقتصاددان ایرانی به عقیده من باید فقر واقعی بند شماره سه باشد که موضوعی ماقبل بحث احساس فقر یا نابرابری است. ضمن این که سطح درآمد سرانه جامعه ما اساسا اجازه پیاده سازی یک نظام تامین اجتماعی برای رفع این مساله را نمی دهد. فقر در آن سطح قابل زدودن نیست مگر این که بی کاری کم شود و تورم که فشارش را روی فقیرترین اقشار وارد می کند کنترل شود و هر دو این ها نیازمند رشد اقتصادی سریع و سیاست های اقتصادی معقول است. فراموش نباید کرد که تحقق هر دو این هدف ها همیشه با هم ممکن نیست و گاهی باید دست به انتخاب زد.

    ۶) حرفی که به حق پرست زدم را تکرار می کنم. از دید من یک سیاست اقتصادی که بتواند در طول ده سال درآمد واقعی فقیرترین اقشار جامعه را دو برابر کند یا از بی کاری پنج درصد بکاهد ایده آل است. ابدا هم برایم مهم نیست که در این ده سال وضع عده ای دیگر حتی بیش از این به تر شده باشد. هر دولتی که بتواند چنین سیاستی را در ایران دنبال کند بزرگ ترین خدمت را به قشر فقیر کرده است و تغییرات عینی عمیق در زندگی آنان ایجاد کرده است.

    ۷) ایران در دهه چهل و دهه هفتاد دقیقا چنین تجربه ای داشت. وضع فقرا به طور عینی به تر شد و وضع اقشار متوسط یا بالاتر خیلی بیش تر به تر شد.” احساس نابرابری” در جامعه ایران یکی از عواملی بود که منجر به انقلاب و نیز انتخابات تیر ۸۴ شد. من این را به خوبی می دانم که متاسفانه جامعه ایران جامعه ای به شدت نابرابری گریز است و وضع دیگران برای بخشی از مردم ایران شاید بیش از وضع مطلق خود ایشان اهمیت دارد. ولی این موضوعی نیست که به حیطه کاری اقتصاددان ها مربوط باشد و موضوعی در سطح کلان سیاست گذاری جامعه و یا موضوع مورد علاقه روان شناسان اجتماعی است.

    پ.ن: در شکل شماره پنج این مقاله می توانید روند ضریب جینی در ایران از سال ۱۹۸۶ به بعد را ببینید. شکل نشان می دهد که این روند رو به بهبود بوده و ضریب جینی از ۴۶% به آرامی به ۴۲% رسیده است.

  • اقتصاد و شرافت انسانی

    محمد رضای حق پرست عزیز کامنت گذاشته که “… اگر فکر می کنی اقتصاد فقط در ریاضیات خلاصه می شه سری به دبی بزن و زنهایی را که از ملیت های مختلف (و البته ایرانی) در آنجا به عنوان کارگر جنصی (توضیح: تغییر کلمه از من است) مشغولند ببین و منحنی عرضه و تقاضاش را بکش و بعد جای چیزی به نام شرافت انسانی را در این منحنی مشخص کن ببین قابل مشخص کردن هست؟ …”

    ۱) قطعا قابل مشخص کردن نیست! هر علمی برای چیزی ساخته شده است و قرار نیست همه چیز را توضیح دهد. اقتصاد علم بررسی شرافت انسانی نیست و موضوعش بررسی رفتار عقلانی و بحث کم یابی است. مدل عرضه و تقاضا هم برای بررسی یک مساله مشخص تحت فروض معین توسعه داده شده است و در عمل هم نتایج قابل قبول تولید می کند. این که شما از بیرون یک دفعه انتظارات جدیدی که اساسا ربطی به مدل ندارد به آن تحمیل کنید و بعد ضعف آن را نتیجه گیری کنید روش منطقی برای نقد نیست. معادله سقوط آزاد قرار است سرعت سنگ را هنگام رسیدن به زمین مشخص کند و اگر بپرسیم آیا در این مدل شما درد کسی که سنگ به سرش می خورد هم قابل مشخص کردن است؟ جواب منفی خواهد بود.

    ۲) احتمالا هیچ اقتصاددانی از این که یک دختر جوان به عنوان کارگر جنصی کار کند خوش حال نیست. لازم نیست به دوبی سر بزنم. شب در خیابان های اروپا هم می توانید دختران کم سن سیاه پوست را ببینید که زیر سرما منتظر مشتری غیرقانونی هستند. با این همه علم اقتصاد سعی می کند توضیح دهد که اولا این پدیده چرا شکل می گیرد و راه بهینه برای تغییر آن چیست و نتایج درازمدت سیاست های پیش نهادی چه می تواند باشد؟ این کاملا درست است که اقتصاددان ها در توضیح این نوع مسایل “خون سردانه” عمل می کنند. من اتفاقا به شدت از این روی کرد دفاع می کنم و آن را لازمه یک تحلیل واقع بینانه و عملی می دانم. این نقد خطابه ای که “شرافت انسانی را در مدل هایتان در نظر بگیرید” شبیه به این است که به پزشکی که با دقت در حال توضیح مکانیسم سرطان است بگوییم “در این علم پزشکی شما جایی هم برای احساس مادری که فرزندش را از دست می دهد هست؟”. پزشک نه از دیدن سرطان خوش حال است و نه توصیه می کند که مردم سرطان بگیرند. اساسا این کار او نیست. کار او این است که نشان دهد این پدیده چرا رخ می دهد و برای این کار بیش از هر چیزی به تمرکز و خون سردی نیاز دارد. کار اقتصاددان هم فقط نشان دادن مکانیسم هایی است که منجر به یک پدیده می شود یا در اثر اعمال یک سیاست رخ می دهد.

    ۳) کسی نگفته اقتصاد در ریاضیات خلاصه می شود. در عین حال این نکته را هم نباید فراموش کرد که در تحلیل پدیده های اجتماعی ما با حجم عظیمی از داده ها و رفتارهای پیچیده رو به رو هستیم که باید از دل آن ها استنتاج کنیم. ساده ترین روش نتیجه گیری (مثلا این که متوسط سن این زنان را بیان کنیم) باز خود یک کار کمی است. مساله مهم در این جا است که تجربه بیش از ۵۰ سال کار با روش های کمی نشان می دهد که داده های اجتماعی دارای نویز و رفتارهای غیراستاندارد فراوان هستند و لذا تحلیل آن ها بر اساس روش های ساده کمی یا رگرسیون های ابتدایی ممکن است منجر به نتیجه گیری هایی با خطای فاحش شود. ریاضیات پیش رفته تنها به ما کمک می کند تا دقت نتیجه گیری از داده هایمان را بالاتر ببریم. خطا البته هیچ وقت صفر نخواهد شد. سعی می کنم در پست بعد یک نمونه از این خطاها را نشان دهم.

    ۴) من کاملا از مثال فیزیکی استفاده کردم. اقتصاد هم مثل فیزیک است. این که عده ای از شکسته شدن سر کسی توسط سنگ ناراحت باشند (مثال کارگر جنصی) چیزی را در دنیای بیرون عوض نمی کند. سنگ با همان سرعت فرود خواهد آمد. اگر بخواهید برای آدم ها کلاه ایمنی هم بسازید اول از همه باید همان معادلات فیزیکی را که به سخره می گیرید به کار ببرید تا کلاه درست و قابل اعتمادی بسازید.

  • بدون شرح!

    کامنت سیما شاخساری ذیل مطلب مربوط به بحث من و نازلی سیبیل طلا در وبلاگ نازلی که احتمالا مخاطبش من هستم:

    “نازلی، چون گفتی اومدم بخونم ببینم دعوا سر چیه.

    بابا خودت رو سر “لو سلف استیم” بعضی ها اذیت نکن. خودت هم می دونی که زمانی به اسم مسیحیت زنانی رو که دانششان خطرناک محسوب می شد می سوزاندند و بهشان جادوگر می گفتند. بعد هم علم مدرن اومد خودش رو برتر اعلام کرد و بقیه دانش های خطرناک رو رپرس کرد. خب شیوه های دیسیپلین کردن و مجازات عوض شده. قبلاً در برابر چشم عموم شکنجه می کردند و امروزه انگ “بیماری” و “آنرمال” بودن می زنند و زیر اسم “علم” همه جور دانش رو “ضد دانش” می نامند. یعنی شیوه گاورنمنتالیتی مدرن “نرمالیزه” کردنه و خب تفکر دوگانه مدرن هم برای نرمال خطاب کردن نرمال، ضدش یعنی “بیمار” و “آنرمال” رو بوجود می یاره. اینجاست که وقتی می پرسی کدوم دانش ها دانش شده اند و چه “حقیقت” هایی به عنوان حقیقت ثبت شده اند و چه قدرت هایی پشت اون هاست– یعنی وقتی رژیم دانش-قدرت-حقیقت رو تاریخی می کنی و زیر سوال می بری– می شی دیوانه. در این بین هم پژوهش های زنان (و نه لیبرال فمینیسم کسانی مثل فمینیست مجاریتی که همه چیز داره به جز پژوهش!) شده جایی برای تخلیه عقده های صکثیستی (توضیح: تغییر املاء از صاحب چای داغ است) کسانی که از تحقیق کیفی چیزی نمی دونن. خب خوبه که بپرسیم چه جور فمینیسم هایی در گاورمنتالیتی نئو لیبرال مشروع و “خوب” محسوب می شن و کدوم ها انگ “رادیکال” بودن می خورند؟ خب قربونت، هیلری کلینتون هم در افغانستان زنان افقانی رو “نجات” داده، مگه نه (به قول بورات: ناااات!) اون نوع فمینیسم هست که در پروژه اقتصاد نیولیبرال بی خطر و پرسوده!
    بگذریم. من برم که دوباره گرفتار وبلاگخونی نشم. من هم مثل علیرضا تف می کنم به دانش هایی که تکنوکرات های بی سواد امروزی رو کرده آتوریته علمی”

    پ.ن: رفیق باسوادمان! به بحث تحقیق کیفی هم اشاره کرده. یادم افتاد چهار پنج سال پیش یک مرکز تحقیقاتی ازم خواست که پروپوزالی برای تهیه کتاب چه ای در مورد روش های تحقیق کیفی ارائه دهم که البته سر شرایط کار به توافق نرسیدیم. برای این که ملت فکر نکنند که حالا این روش تحقیق کیفی چه چیز عظیمی است که فقط ایشان می داند و بقیه از آن سر نمی آورند “مقدمه” این “پروپوزال” را که مروری سریع و ساده برمقدمات تحقیق کیفی است این جا می گذارم که اگر دوست داشتید بخوانید و ببینید خیلی خبری نیست.

  • پژوهش های اقتصادی ایران

    فصلنامه پژوهش های اقتصادی ایران توسط دانش کده اقتصاد دانش گاه علامه چاپ می شود و یکی از معتبرترین ژورنال های عملی اقتصاد در ایران است. اگر اشتباه نکنم در حال حاضر تنها ژورنال فعالی است که انتشار مقاله در آن در حوزه اقتصاد برای ارتقاء هیات علمی دانشگاه ها واجد امتیاز است و لذا می توان آن را آیینه ای از آخرین تحولات علمی اقتصاد در ایران دانست. خوش بختانه بسیاری از نسخه های قبلی مجله به صورت متن کامل قابل دست رسی است. مطالعه این مجله برای گروه های مختلفی می تواند مفید باشد. اولا کسانی که در خارج هستند می توانند روی کردهای علمی مورد علاقه در ایران و سطح کارها را ارزیابی کنند. کسانی هم که در ایران به طور تخصصی اقتصاد نمی خوانند ولی علاقه مند هستند مرور سریعی بر مباحث مختلف این حوزه در قالب مقالات آکادمیک داشته باشند می توانند به این مجله مراجعه کنند. بخش های آغازین بسیاری از مقالات که ادبیات موضوع را بررسی کرده است برای آشنا شدن با مفاهیم کلیدی این حوزه ها منبع خوبی خواهد بود.

    نکته ای که از مرور بیش از ۱۵ شماره این مجله به ذهن من رسید غلبه پررنگ روش های اقتصادسنجی در پژوهش های اقتصادی در ایران نسبت به مباحث نظری است. با مرور سریعی که روی مقالات داشتم به نظرم می رسد که در بخش اقتصادسنجی اکثر آن ها از مفاهیم جدید و معمول در تحلیل های اقتصادسنجی استفاده می کنند (کاری به دقت استفاده از مفاهیم ندارم) ولی در بخش مدل نظری دچار ضعف هستند. هر چند مدل های نظری در برخی مسایل (خصوصا جایی که تعداد متغیرها خیلی زیاد است) به سادگی قابل توسعه دادن و پیاده سازی نیست ولی در اکثریت حوزه ها معمولا کار ابتدا با ساختن یک مدل ریاضی از روابط بین متغیرهای کلیدی در قالب یک مدل تعادل بخشی یا تعادل عمومی شروع شده و سپس رفتار متغیرهای درون مدل بر اساس فرضیات اصلی با استفاده از داده ها تخمین زده می شود. وجود چنین مدل هایی هم برای عمیق تر کردن فهم، مشخص کردن جهت های علیت و مهم تر از همه معنی دار کردن مفهومی مدل اقتصادسنجی و تفسیر درست تر از رابطه داده ها بسیار مفید (شاید هم الزامی) است. به نظرم به دلیل همین غلبه روش های اقتصادسنجی است که وقتی صحبت از ریاضیات در اقتصاد در ایران می شود ذهن ها فورا متوجه روش های “کمی” می شود و از نقش مفهومی ریاضیات غفلت می شود. ضمن این که اقتصادسنجی صرف باعث کم رنگ شدن توجه به مکانیسم های اقتصاد خصوصا مکانیسم های مربوط به تعادل عمومی و بهینه سازی دینامیکی عامل ها می شود.

    توصیه می کنم در شماره ۱۷ مقاله دکتر نیلی و شهاب نفیسی در مورد تاثیر پراکندگی سال های آموزش بر رشد اقتصادی، نقد دکتر زنوزی و پاسخ مجدد دکتر نیلی را بخوانید. من این سه مقاله را سال ۸۳ که آن شماره مجله چاپ شده بود خواندم و فارغ از محتوای بحث ها و کیفیت نقدها از رایج شدن شیوه نقد هم کار (Peer Review) در این مجله لذت بردم. متاسفانه ظاهرا ماجرا به همان یک مقاله محدود مانده و من دیگر در مجلات بعدی نقد مشابهی را ندیدم. نقد توسط هم کار یکی از مکانیسم های مهم برای جلوگیری از پرت و پلا گویی در علم است که جایش در علوم انسانی ایران بدجوری خالی است.

  • ساری گلین

    مطلب قبلی در مورد ساری گلین هم باعث شد یک رفیق قدیمی و بسیار دوست داشتنی را پیدا کنم و هم این که صاحب گنجینه ای از انواع ساری گلین ها شوم! این جا و این جا می توانید نسخه های دیگری را دان لود کنید. در این لینک هم می توانید یک نسخه را گوش بدهید. از نیکات و مسعود و رهی و اختای و بقیه رفقایی که لطف کردند و فایل فرستادند صمیمانه تشکر می کنم.

  • معرفی اقتصادی نویسان

    خب مثل این که علم اقتصاد در وبلاگستان فارسی بر خلاف جاهای دیگر چندان مهجور نیست و طرف داران نظریه “نئو لیبرالیسم” (به قول رفقای انقلابی سیبیل دار !) هم برعکس بقیه محافل روشن فکری در ایران در اقلیت و حاشیه نیستند. البته من و روزبه و بقیه یکی دو بار گفتیم که این آقای نئولیبرال را نمی شناسیم (من خودم تا حالا در یک مکالمه انگلیسی این کلمه را نشنیده ام. دارم شک می کنم نکند لغت فارسی است!) و نمی دانیم این ماجرا چه صیغه ای است ولی خب چون رفقای “مارکسیست – فمینیست” خیلی به او علاقه دارند و مرتب ازش دعوت به پاسخ گویی می کنند ما برای خالی نبودن عریضه گاهی به خودمان وکالت می دهیم که از طرف “نئو لیبرال” غایب صحبت کنیم. امیدوارم خودش راضی باشد. فعلا چون این اسم نئولیبرال کلاس دارد و هم نئو است و هم لیبرال من از آن استفاده می کنم تا وقتی صاحبش پیدا شود.

    خلاصه این هم چند تا وبلاگ اقتصادی جدید:

    ۱) اقتصاد خرد و بازارها را علی دادپی می نویسد. رفیق قدیمی که دلم برای صحبت های طولانی و شیرین اش در باب تاریخ و جنگ و هواپیما و سیاست بدجوری تنگ شده. از آن برقی های فریب خورده ای که رفت موسسه فوق لیسانس خواند و دکترایش را هم از ویسکانسین گرفت. علی آخرین شغلت چیه؟

    ۲) مصطفی بشکار هم صنایعی بود که اقتصادی شد و الان دکترایش را در وندربیت می گیرد. پاکیزه و متین می نویسد و چند موضوع جالب در اقتصاد بین الملل و اقتصاد سیاسی را بحث کرده که خیلی خواندنی است.

    ۳) علی مستشاری را از گروه موسیقی شریف می شناختیم. مهندسی شیمی خواند و رفت ام.آی.تی دکترا گرفت و بعد هم جزو گروه رهبران جوان یو.ان.دی.پی استخدام شد تا جزو معدود ایرانیانی باشد که به این رده ها دست پیدا می کنند. ظاهرا سرش بدجوری گرم پروژه های توسعه شده و وقت نمی کند خیلی وبلاگ بنویسد. ما از همین جا دعوتش می کنیم که ادامه دهد.

    ۴) علی حیدری هم بعد از یک دوره درون گرایی و خودسازی دوباره برگشته و با قوت و قدرت می نویسد. فعلا که گیر داده به بحث توزیع درآمد و نابرابری. یک خبر خوب هم این که علی در نقش رفیق بد دارد میثم زارع را هم که او هم امسال رفت ایلی نوی آلوده می کند. میثم شروع کن. هوات را داریم.

    ۵) محمد رضا فرهادی ظاهرا فوق لیسانسش را از ایران گرفته و من معمولا نکته های خوبی ازش می آموزم. البته موضعش هنوز خیلی برای من معلوم نیست. گاهی در نقش طرف دار نئولیبرالیسم ظاهر می شود و گاهی هم چپ می زند. هر چه هست خواندنی می نویسد.

    ۶) علی حق از رفقای روزنامه شرق که الان هم رفته روزنامه اعتماد قطعا یک نئولیبرال نیست. وبلاگش خواندنی بود و این اواخر خواندنی تر هم شده است. اگر می خواهید امهات اخبار پشت پرده اقتصاد در ایران را دنبال کنید حتما بهش سر بزنید.

    ۷) امیر لعلی هم از بچه های شرق بود که یک بار با هم مناظره قلمی در شرق داشتیم. اسم وبلاگش هست “قلم های سرخ” و همین نشان می دهد که چه قدر نئولیبرال است. امیر هم ترکیبی از اقتصاد و مسایل سیاسی و مطبوعاتی را می نویسد.

    ۷) رضا و راد منتقد تئولیبرالیسم و اقتصاد تئوکلاسیک هم دارند ادامه می دهند. به نظرم کم کم زبان وبلاگی دستشان آمده و دارند ساده و قابل فهم می نویسند. منتظریم که پارادایم کوانتمی را معرفی کنند که ما هم ازش سر در بیاوریم.

    ۸) محمدرضای نیک خواه به نوعی نفوذی نئولیبرال ها در بین نهادگراها بود. چون یک مدتی ظاهرا سایتشان را مدیریت نگهداری می کرد. مخلوطی از اقتصادی و شخصی می نویسد.

    خواهش می کنم اگر کسی دیگر از دوستان بود که من نمی شناختم و اقتصادی می نوشت (از هر نوعی) خبر بدهد که اضافه کنم.

    رییس بزرگ تازگی ها کم کار شدی. بابا یک تکونی بخور و گرد و خاکی بکن.

  • رشد اقتصادی و دست مزدهای دولتی

    نسخه اولیه کتاب اقتصاد به زبان ساده را برای چند نفر از دوستان فرستادم و بازخوردهای خوبی دریافت کردم. یک توصیه این بود که تعداد سوالات موجود در کتاب را بیش کنم. الان داشتم سوالات فصل مربوط به تولید ناخالص ملی را می نوشتم که دیدم این سوال ممکن است این جا هم قابل بحث باشد:

    دولت معمولا هر سال حقوق کارمندان رسمی و ستادی خود را برابر با نرخ تورم افزایش می دهد. مثلا اگر حقوق فردی در سال ۱۳۸۵ برابر ۳۰۰ هزار تومان بوده باشد و تورم سال ۱۳۸۶ معادل ۱۰ درصد پیش بینی شود این فرد در این سال ۳۳۰ هزار تومان دریافت خواهد کرد تا قدرت خریدش حفظ شود. با توجه به بحث رشد اقتصادی با این سیاست رفاه کارمندان دولت در مقایسه با سایر اقشار جامعه در درازمدت چه تغییری می کند؟ (از این موضوع که دولت ممکن است در پیش بینی نرخ تورم اشتباه کند صرف نظر می کنیم.)

  • فلسفه درد

    ۱) اگر شاهد سوزانده شدن گربه ای و در معرض شنیدن ناله های او باشیم به احتمال زیاد افسرده می شویم. حال آن که اگر سنگی را خرد کنیم چنین حسی به ما دست نمی دهد. گربه و سنگ چه فرقی دارند؟ چرا برای له کردن کبوتر ناراحت می شویم و برای نصف کردن یک گل آن قدر ناراحت نمی شویم؟ جماد و گیاه و حیوان چه فرق اساسی با هم دارند که موضوع را برای ما متفاوت می کند؟ شاید چون ما ناله های سنگ و گل را نمی شنویم آن را با مساله گربه متفاوت می دانیم.

    ۲) درد چیست؟ زیست شناسان می گویند درد یک مکانیسم دفاعی برای محافظت موجود “زنده” از خطرات احتمالی است. آیا کل این فرآیند چیزی بیش از یک تحول شیمیایی در داخل شبکه عصبی حیوان – یا حتی انسان – است؟ آیا رنج و فریاد ناشی از درد فیزیولوژیک خودش وجود یا اصالتی جداگانه دارد که ارزش توجه داشته باشد یا بخشی از همین فرآیند عصبی – مکانیکی است؟

    ۳) با کم کردن درد – فعلا در سطح حیوانات – چه چیزی را در جهان تغییر می دهیم؟ مثلا در غرب اصرار دارند که ذبح حیوانات را در کشتارگاه های صنعتی به شیوه ای انجام دهند که حیوان کم ترین درد را متحمل شود. این که خوک یا گاوی که ده ثانیه بعد کشته خواهد شد در هنگام مردن چند ثانیه ای فشار تیغ را بر گلویش حس کند و در واکنش به آن عکس العمل نشان بدهد یا بر عکس با شلیک گلوله ای در مغزش در جا (در واقع در کسری از ثانیه) بمیرد چه فرقی با هم دارد؟ او در هر صورت بعد از ده ثانیه مرده است.

    ۴) از دید فیلسوفان درد (توضیح : فلاسفه ای که روی موضوع درد کار می کنند)، تالم روحی (مثلا افسردگی ناشی از شکست در عشق) و عذاب جسمی (مثلا درد ناشی از بریدگی) با هم متفاوت است. ما هنوز دقیقا نمی دانیم که آیا حیوانات هم درد روحی دارند یا نه. بحث ما در این جا فعلا محدود به رنج جسمی است.

    ۵) اگر به چیزی مثل شعور کلی در جهان معتقد باشیم فهم موضوعات فوق برایمان راحت تر خواهد بود ولی ما عموما در داخل آن فضا فکر نمی کنیم. بحث های مربوط به حقوق حیوانات معمولا در گفتمانی غربی – به هر دو معنای دینی و فلسفی – رخ می دهد که در آن مساله وحدت وجود و رنج جهان به شکل مطرح شده در آموزه های آسیای شرقی چندان جدی نیست.

    ۶) آیا بحث توجه به حیوان و گیاه و حتی طبیعت “بی جان” صرفا دستوری اخلاقی از جنس دستورات انفسی (سوبژکتیو) است؟ انفسی به این معنی که خود این توجه چیزی را در جهان عوض نمی کند ولی در داخل وجود انسان تاثیراتی بر جای می گذارد. مثلا باعث فروتن شدن او می شود.

    ۷) کاستن از درد و رنج انسان ها – فعلا فیزیکی – چه؟ …

    پ.ن : من موضعی ندارم. سوال صرفا فلسفی است. نقطه کلیدی این پست بخش آخر بند دو است.

  • مهندسی مالی و فیزیک اقتصاد

    این جوری که خبردار شدم انجمن فیزیک ایران و دانشگاه شریف یک کارگاه/سمینار روی بحث مهندسی مالی و فیزیک اقتصاد برگزار خواهند کرد. اطلاعیه و نحوه ثبت نام را از این سایت می توانید ببینید. این طور که من از اسامی می بینم در کمیته علمی شان هم فیزیک دان (احتمالا بیش تر فیزیک دان های علاقه مند به نظریه پیچیدگی و شبکه های عصبی) و هم استاد ریاضی و فرآیند های تصادفی و هم متخصص مسایل مالی دارند و این ترکیب بسیار خوبی ایجاد می کند.

    تا جایی که من می دانم بحث فیزیک اقتصاد (Econphysics) از اوایل دهه نود مطرح است و منظور از آن هم کاربرد روش های توسعه داده شده در فیزیک (عمدتا روش های آماری) برای بررسی پدیده های اقتصادی که رفتار آماری پیچیده دارند است. بازارهای مالی نمونه خوبی از چنین پدیده هایی هستند. در بازار مالی ما با موضوعاتی مثل داده های متلاطم یا فرکانس بالا مواجه هستیم که فیزیک دان ها به نظرشان می رسد با ابزارهای نظریه پیچیدگی می توانند تحلیل هایی روی آن ها انجام دهند. به هر حال تا جایی که من از ادبیات اخیر فاینانس خبر دارم این ابزارها (به هم راه ابزارهای دیگری از مهندسی مخابرات) به وارد فاینانس شده و مورد استفاده قرار می گیرد و لذا فیزیک اقتصاد دیگر آن فاصله قبلی را با موضوع کاربردش ندارد. ولی چون فیزیک دان ها به این مباحث تسلط بیش تری دارند قطعا شنیدنش از زبان آن ها جالب خواهد بود. این نکته را البته باید اشاره کنم که متخصصین فاینانس این مباحث را بیش تر از اقتصاددان ها پذیرا خواهند بود. اقتصاددان ها اصولا به روش های صرف آماری اعتماد زیادی ندارند و روی مدل سازی مفهومی رفتار عامل ها قبل از مدل سازی و تحلیل آماری تاکید دارند. فاینانسی ها چون بیش تر دغدغه کاربرد و عمل را دارند با این روش ها راحت تر کنار می آیند.

    اصولا این رشته تولیدکننده (ریاضیات) و این دو پسر عموی مصرف کننده (فیزیک و اقتصاد) رابطه خوبی با هم دارند و خیلی خوب حرف هم را می فهمند. برخی مفاهیم کلیدی در اقتصاد مثل تعادل عمومی از مفهوم مشابه در فیزیک الهام گرفته است. یکی از امیدها برای رشد اقتصاد در ایران همین است که آدم های قوی از فیزیک و ریاضی به سمت اقتصاد سرریز شوند و این رشته را تقویت کنند. یک خبر غیررسمی بدهم که ایده ای در شریف در جریان است که در چند سالی آتی رشته اقتصاد هم به گرایش های ریاضی کاربردی اضافه شود. یعنی دانش جویان مقداری درس (حدود ۷۰ واحد) از دانشکده ریاضی بگیرند و مابقی دروس اختیاری خود را از دانشکده اقتصاد بردارند و نهایتا در رشته ریاضی – اقتصاد فارغ التحصیل شوند. این رشته سال ها است که در اروپا (خصوصا اروپای شرقی) وجود دارد و بسیار هم موفق بوده است.

    پ.ن: وقتی صحبت از فیزیک در ایران می شود بدجوری هوایی می شوم. یاد مرکز المپیاد و کنفرانس دانش آموزی انجمن فیزیک و خبرنامه و کارسوق فیزیکی که در مدرسه خودمان برگزار کردیم و اولین تجربه مدیریتی من بود و جذابیت شخصیت کاریزماتیک آن روزهای دکتر منصوری و درس فیزیک روز دکتر اردلان و چمن های جلوی دانش کده فیزیک قدیم و فضای آی پی ام و سمینارهایش و خیلی چیزهای دیگر می افتم. اصولا جو فیزیک در ایران جو به شدت باحالی است …

  • فمینیسم لیبرال

    تجربه ام می گوید هر بار که راجع به فمینیسم از منظر اقتصادی چیزی نوشتم و به تور یکی از معدود فمینیست های “عجیب و غریب” وبلاگستان افتادم با حجم انبوهی از سر و صدا و تبلیغات مواجه شدم. با این همه خوش بختانه هنوز پوستم آن قدر کلفت مانده که چیزی که درست می دانم را بگویم. دقت کنید که “عجیب و غریب” صفت محدودکننده در جمله های آغازین است و لذا بحث را به تعداد معدودی آدم با این صفت محدود می کند. برایم جالب هم هست که تا به حال تقریبا با هیچ کدام از دوستان فمینیست مقیم ایران برخوردی نداشته ایم و رابطه همیشه دوستانه بوده است (علی رغم تفاوت نگاهمان) ولی از “برخی” فمینیست های مقیم اروپا و آمریکای شمالی تا دلتان بخواهد چیغ و داد شنیده ام. خودم هم در فهم راز این قضیه مانده ام. بگذریم.

    من این پاراگراف را در بخش شب یلدا نوشتم و به تک تک جملاتش اعتقاد دارم : “یک سری از دوستان خیلی صمیمی و خوب من جزو فمینیست های فعال و تندرو هستند و در مقابل تعداد معدودی فمینیست ایرانی برایم سمبل شخصیت بیمارگونه و غیر قابل تحمل هستند. جالب این جا است که من شخصا به شدت به روی کرد فمینیستی اعتقاد دارم و در مقابل برداشت بقیه این است که ضد فمینیسم هستم. در جلسه مجله زنان دلیلش را فهمیدم. عمیقا به فمینیسم لیبرال اعتقاد دارم که خواهان برداشتن هر نوع مانع “قانونی” و “حقوقی” بر سر برابری زن و مرد است ولی با فمینیست های چپ گرا که اکثریت را در دست دارند و مساله نابرابری زن و مرد را به رفع نابرابری های دیگر پیوند می زنند به لحاظ فکری اختلافات جدی دارم. لذا عجیب نیست که ضد فمینیسم شناخته شوم.”

    حالا این نازلی سیبیل طلا (شورشی محبوب من در وبلاگستان) برداشته و به قول خودش یک نقد روی این پاراگراف من نوشته است. جواب بحث های شخصی با نازلی را در کامنت دانی اش داده ام و می دهم و وقت بقیه را با آن نمی گیرم. فقط چون از یکی دو نفر دیگر از دوستان برداشت سوء تفاهم آمیزی راجع به این پاراگراف شنیدم سعی می کنم این جا نوشته خودم را آشکارتر بنویسم.

    اولا من تنها چیز بحث برانگیزی که نوشته ام ابراز عدم علاقه به “معدودی فمینیست ایرانی است که نگاه بیمارگونه دارند”. نگاه این آدم ها در فضای وبلاگستان ناآشنا نیست. کافی است یک نفر چیزی – حتی بی ربط به موضوع مورد علاقه آنان – بنویسد که به مذاق این حضرات خوش نیاید. آن وقت صد جور اسم و برچسب ردیف می شود که مثلا اثبات کند که این آقا نگاهش به “جنس گونه گی” ناهنجار است و در گفتمان ماقبل مدرن (بخوانید ماقبل فمینیست تندرو) به سر می برد و الخ. هر قدر هم طرف بخواهد اثبات کند که بابا من اصلا این منظور را نداشتم و فقط یک عبارت معمول در زبان را – که کسی لزوما در معنای عمقی به کار نمی بردش – برای بیان حرف دیگری به کار بردم کارساز نخواهد بود. من راستش به این شخصیت که می گردد تا از عالم و آدم یک جور دشمنی با زن بیرون بکشد و نقدش هم به جای تذکر کوچک برای اصلاح، بیانیه بلندی است که آسمان و ریسمان را به هم پیوند می زند و طرف را بیچاره می کند چیزی جز بیمار نمی گویم. در پاراگراف هم نه از این کسی اسم برده ام و نه اشاره ای کرده ام که متوجه گروه خاصی شود. فقط از یک رفتار خاص ابراز تنفر کرده ام و این به نظرم اصلا کار غیراخلاقی نیست.

    نمی خواهم راجع به تئوری های فمینیسم چیزی بنویسم و در باب موضوعی که تخصص من نیست نظر بدهم. فقط تعریف هایی از فمینیسم لیبرال ارائه می دهم که هم روشن کنم خودم به چه جریانی اعتقاد دارم و هم یک جریان تا حدی اقلیت در بین فمینیست های ایرانی را برجسته کنم. نقطه شروع فمینیسم لیبرال مثل بقیه روی کردهای لیبرال بر مبنای محوریت “فرد” و حق او برای تصمیم گیری در مورد زندگی اش بدون محدودیت های تحمیل شده از نهادهای بیرونی – مثل دولت و سنت – است. نقش فمینیسم در این روی کرد وقتی معنا می یابد که به این نکته توجه کنیم که به خاطر تبعیض های موجود علیه زنان ارزش هایی که لیبرالیسم از آن دفاع می کند در مورد آنان امکان تحقق کامل ندارد و لذا باید مساله زنان به صورت خاص مورد توجه قرار گیرد. در ویکی پدیا آمده : “فمینیسم لیبرال معتقد است که برابری برای زنان از طریق اصلاحات “حقوقی” و “اجتماعی” امکان پذیر است و لازم نیست مردان به عنوان یک گروه به چالش کشیده شوند”. دیکشنری فمینیسم استنفورد می گوید : “فمینیسم لیبرال مهم ترین دلیل برای تحت سلطه بودن زنان را موانع رسمی و غیررسمی برای ورود آن ها به عرصه عمومی می داند … قابلیت های زنان شکوفا نخواهد شد مگر این که به حقوق برابر آموزشی و سیاسی با مردان دست پیدا کنند”. موج اول فمینیسم لیبرال عمدتا بر مسایل پایه ای مثل حق رای و تحصیل عالی زنان تاکید داشت ولی با وجود رفع این تبعیضات هنوز هم زنان در عرصه عمومی حضور پایین تری دارد. موج بعدی فمینیسم لیبرال معتقد است که ساختار مردسالارانه – یا مبتنی بر ارزش های مردانه مثل رقابت شدید- سازمان های اقتصادی این امکان را به زنان نمی دهد که ضمن حفظ نقش زنانه خود قدرت رقابت کافی در عرصه عمومی را هم به دست بیاورند. لذا موج های دهه ۷۰ و ۸۰ از یک طرف به دنبال ایجاد سازمان های لابی گر زنانه (مثل اتحادیه ملی زنان در آمریکا) و از طرف دیگر تقویت مکانیسم هایی مثل ساعت کار انعطاف پذیر یا پرداخت مزد برای کار خانگی و نگهداری فرزندان بودند. موج سوم که در دهه ۹۰ بروز کرد – و به موج مابعد فمینیسم یا ضد فمینیسم هم معروف است – توصیه می کند که به جای پرداختن بیش از حد به موانع اجتماعی روی نقش فردی زنان برای بهبود آینده خود تاکید شود و زنان خود را پشت حصار “قربانی جامعه” پنهان نکنند …

    قضاوت در مورد این که با نوع مشکلاتی که زنان در ایران رو به رو هستند و احتمالا خواهند بود آیا ایده های فمینیسم لیبرال برای ایران مفید هست یا به قول سیبیل طلا “مایه شرمندگی” است را به عهده خوانندگان می گذارم. فعلا بگذارید از فرصت استفاده کنم و از فمینیست محبوب و شدیدا مورد احترامم شادی صدر تشکر کنم که بدون سر و صدا و بازی با اسم و کلمات کار خودش را برای اصلاحات قضایی و دفاع از حقوق زنان محکوم انجام می دهد و نتایج مشخص برای زنان ایرانی به بار می آورد. هفته قبل هم کمپین آن ها موفقیت جدیدی به دست آورد. به نظر من کار امثال شادی صدر – که پخته و آشنا به واقعیت مسایل هستند- در کشوری مثل ایران صد برابر موثرتر از تئوری های ناکجاآبادی برخی دوستان دیگر است.

درباره خودم

حامد قدوسی٬ متولد بهمن ۱۳۵۶ هستم و با همسرم مريم موقتا در نزدیکی نیویورک زندگي مي‌كنم. در دانش‌گاه اقتصاد مالی درس می‌دهم. به سینما، فلسفه و دين‌پژوهي هم علاقه‌مندم.
پست الکترونیک: ghoddusi روی جی‌میل

جست و جو

بایگانی‌ها