• من فکر می کردم قضیه عدم فعالیت دی اه ال در ایران حل شده ولی این طور که شنیدم هنوز برقرار است. حالا اگر کسی بخواهد یک سری مدارک را در عرض سه روز از ایران به اروپا بفرستد باید چه کار کند؟ آیا پست ایران این کار را می کند؟ به موقع تحویل می دهد؟ تجربه ای داشته اید؟ جای گزینی می شناسید؟

    راستی بخشی از مدارک در داخل پاکت های دربسته است که نباید توسط کس دیگری باز شود و مستقیم به دانشگاه برسد. آیا پست اصرار دارد که پاکت ها را باز کند؟

    پ.ن : از همه دوستانی که لطف کردند و اطلاعات دادند بی نهایت ممنونم. تقریبا راه حل را گرفتم. خوانندگانی که با مشکل مشابه رو به رو هستند حتما کامنت ها را بخوانند. طیف وسیعی از تجارب در آن جا بیان شده است.

  • با این که یاسر کراچیان را چند سال است که ندیده ام ولی مواضع سیاسی مان خیلی شبیه همه. جوری که یک وقت هایی فقط می خوام بگم “همون که یاسر گفت”. دلیلش هم روشنه : هر دو حقوق بگیر و مزدور جمهوری اسلامی هستیم. البته اون حقوقش را از طریق شعبه جمهوری اسلامی مستقر در دانشگاه تورنتو دریافت می کرد و من از طریق شعبه مستقر در موسسه مطالعات پیش رفته وین.

  • ابهام گریزی

    تفاوت بین ریسک و ابهام (Ambiguity or Uncertainty هر دو لغت مرسوم است) را اولین بار نایت در کتاب معروفش “ریسک، عدم قطعیت و سود” در سال ۱۹۲۱ مطرح کرد. ریسک به موقعیت هایی گفته می شود که تصمیم گیرنده از نتیجه یک فرآیند اطمینان ندارد ولی توزیع احتمال روی آن را می داند. ابهام وقتی است که حتی توزیع احتمال نتایج فرآیند را هم نمی داند. پاراداکس السبرگ یکی از اولین آزمایش های تجربی برای بررسی این موضوع بود که قبلا هم همین جا یک شکلی از آن را مطرح کرده بودم. شکل اولیه این آزمایش می تواند به خوبی ماجرا را توضیح دهد. دو گلدان داریم که اولی شامل ۵۰ توپ قرمز و ۵۰ توپ سیاه هست. در مورد دومی هیچ چیزی نمی دانیم فقط می دانیم که در داخل آن ترکیبی از توپ های سیاه و قرمز وجود دارد. افراد می توانند یکی از گل دان ها را انتخاب کرده و یک توپ از داخل آن بردارند. اگر توپ قرمز باشد جایزه می گیرند. اگر در این مثال دقت کنید انتخاب یک توپ و دیدن نتیجه آن از گل دان اول ریسکی و از گل دان دوم تحت ابهام است. هر چند هیچ تضمینی نیست که نتیجه انتخاب یک توپ لزوما قرمز باشد ولی ما می دانیم که این توپ به احتمال ۵۰% قرمز خواهد بود. راجع به گل دان دوم حتی همین توزیع احتمال را هم نداریم و لذا تحت شرایط ابهام هستیم.

    بعد از مطرح شدن پاراداکس السبرگ در دهه ۶۰ تلاش های متعددی صورت گرفت که توابع تصمیم گیری پیش نهاد شود که مساله ابهام را هم در درون خود بگنجاند. یک کلاس مهم از این توابع بر پایه ظرفیت ها (Capacity) بنا شده اند. ظرفیت یک سنجه احتمال است که بر خلاف سنجه های سنتی که ما می شناسیم تجمعی نیست. یعنی احتمال وقوع یکی از دو پیشامد الف و ب لزوما احتمال الف + احتمال ب نیست حتی اگر الف و ب از هم جدا باشند. اگر دقت کنید مفهوم سنتی انتگرال هم تحت این تابع صادق نیست چون انتگرال بر اساس فرض جمع حجم بازه های کوچک استوار است و اگر سنجه احتمال جمع پذیر نباشد انتگرال کل فضا حاصل جمع حجم های تک تک عناصر کوچک فضا نیست. علاوه بر تلاش های ریاضی عده زیادی سعی کردند در آزمایش های تجربی شکل های دیگری از این پاراداکس را بررسی کنند. یکی از اشکالی که من خیلی دوست دارم این آزمایش است.

    به افراد دو گل دان می دهیم که در اولی ۳۰ توپ قرمز ، ۳۰ توپ سیاه و ۳۰ توپ زرد هست. در دومی ۳۰ توپ قرمز هست ولی در مورد توپ های سیاه و زرد فقط می دانیم که جمع آن ها ۶۰ است و عدد تک تک را نمی دانیم. به افراد می گوییم اگر قرار باشد روی توپ قرمز در مقابل توپ سیاه شرط بندی کنید کدام گل دان را انتخاب می کنید؟ همان طور که حدس زده می شود گل دان اول! حال یک ثانیه بعد به همان فرد می گوییم اگر بخواهی روی توپ قرمز در مقابل توپ زرد شرط بندی کنی چه؟ باز گل دان اول! با مفهوم سنتی احتمال متوجه تناقض اساسی در این دو انتخاب هستید؟ فرد اگر در انتخاب اولش گل دان اول را انتخاب کند یعنی این که با این که راجع به تعداد سیاه ها در گل دان دوم چیزی نمی داند ولی “باور دارد” که سیاه در گل دان دومی بیش تر از ۳۰ تای داخل گل دان اول است و لذا به تر است گل دان اول را که سیاه کم تری دارد انتخاب کند. با توجه به این که جمع کل توپ های سیاه و زرد شصت است معنی آن این است که تعداد زردها در گل دان دوم کم تر از ۳۰ است. پس در شرط بندی دوم که قرمز در مقابل زرد شرط بندی می شود باید گل دان دوم را انتخاب کند که شانس بردن قرمز در آن بیش تر است. با این حال فرد در هر دو حالت گل دان اول را انتخاب می کند. این رفتار به خاطر ابهامی است که در توزیع احتمال گل دان دوم وجود دارد.

    بحث ابهام گریزی از دهه ۹۰ وارد ادبیات مالی هم شده است و خصوصا از سال ۲۰۰۰ به بعد چندین مقاله روی مدل کردن ارزش دارایی ها با وارد کردن مفهوم ابهام گریزی ارائه شده است. در این مدل ها فرض می شود که افراد نه تنها حاضرند مقداری از سود را قربانی کرده و از ریسک پرهیز کنند بل که همین کار را برای ابهام هم می کنند و کم تر وارد معامله دارایی های مبهم می شوند. به این ترتیب ارزش دارایی هایی که قیمت آتی آن ها ابهام دارد کم تر می شود. در مورد کاربرد مدل های ابهام گریزی در بازار مالی پست جداگانه ای می نویسم ولی علی الحساب می توانید این مقاله را ببینید که مروری روی مقالات قبل از سال ۲۰۰۲ انجام داده است. البته چند مقاله بعد از این تاریخ هم منتشر شده که در این مرور نیست.

  • نقد استدلال

    کاش بین درس های رنگارنگ و سراپا فایده نظام آموزشی ما یک درس کوچک در هر پایه درسی بود که چیزی مثل بخش نقد استدلال جی آر ای را درس می دادند و امتحان می گرفتند یا حداقل در کنار انشاهای مربوط به به تر بودن علم از ثروت و فواید گاو و گوسفند این نوع انشاء را هم تمرین می کردند. برای دوستانی که احیانا با ماجرا سر و کار نداشته اند، ایده کلی مساله این است که یک پاراگراف شسته رفته و خیلی متین و معقول می دهند و می گویند تا می توانید از استدلال این پاراگراف خطای منطقی بگیرید. خطاهای منطقی هم معمولا از چیزهایی مثل اشتباه گرفتن علیت و هم زمانی یا تعمیم یک نمونه کوچک به کل جامعه یا تکیه بر یک اثر جزیی و بخشی برای پیش نهاد یک راه حل بنیادی ناشی می شود. هر قدر پنبه پاراگراف بیچاره را بیش تر بزنید نمره به تری می گیرید. پنبه زنی که تمام شد تازه می فهمید این پاراگراف خیلی معقول و متین در واقع داشته حرف بی ربطی می زده که در نگاه اول به چشم نمی آمده است. فکر نمی کنید جامعه ما بدجوری به پرورش چنین مهارتی نیاز دارد و جای چنین آموزشی خیلی خالی است؟

    پ.ن : ما البته اهل جسارت و شوخی با بزرگ ترها خصوصا خانم دکتر احمدنیای عزیز نیستم. ولی چه کنیم که در فهرست موضوعات جی آر ای که باید پنبه اش زده شود عین یکی از مطالعاتی که ایشان در پی نوشت پستشان بهش ارجاع داده اند آمده است.

    پ.ن ۲: مثل هر نقد دیگری مخاطب اول این پست خودم هستم. اگر با سیستم جی آر ای نقد شود پنبه خیلی از پست های خودم هم زده می شد (که معمولا هم زده می شود) و البته چه قدر خوب است.

  • مرگ دیکتاتور

    پینوشه مرد. دو روایت از نقش او در تاریخ شیلی هست. یکی چهره دیکتاتوری که چند هزار نفر را کشت و آزادی را برای سال ها در کشورش سرکوب کرد و دیگری سرباز نجات بخشی که کشورش را از غلتیدن به ورطه مارکسیسم نجات داد و ثبات و شکوفایی اقتصادی برایش ارمغان آورد. من تاریخ دان نیستم و لذا صلاحیت اظهارنظر در بخش سیاسی مساله را ندارم. فقط در مورد قسمت آخر که مربوط به شکوفایی اقتصادی است – و معمولا توسط روشن فکران تاریخ نویس وارونه جلوه داده می شود – مدتی است می خواهم چیزی بنویسم که فعلا فرصت نشده است.

    در هر صورت او هر چه بود در این که یک دولت دموکراتیک را که رهبری مردمی و تا حدی محبوب (توضیح : در ایران در مورد میزان محبوبیت آلنده کمی اغراق می شود) بر سر آن بود سرنگون کرد و حکومت نظامی به وجود آورد و مثل بقیه حکومت های نظامی دهه ۷۰ و ۸۰ در آمریکای لاتین سیاست سرکوب آشکار و پنهان مخالفان را در پیش گرفت شکی نیست – احتمالا حتی خشن تر و آشکارتر از کشورهایی مثل برزیل و آرژانتین -. در این قسمتش احتمالا اختلاف نظری نداریم. حال به واکنش دولت فعلی که بعد از سرنگونی عملی حکومت پینوشه سر کار آمده است دقت کنید. دولت گفته که برای مرگ او مراسم رسمی برگزار نمی کند این حرف خیلی معنی دارد چرا این اطلاع را می دهد که به لحاظ منطقی این امکان به ذهن متبادر می شده که مراسم برگزار بشود و دولت تصمیم گرفته این کار را نکند. با این حال به ارتش اجازه داده شده تا پرچم های مراکز نظامی را نیمه افراشته کند و او را با احترامات نظامی دفن کند.

    برداشت من از مجموعه اتفاقاتی که بعد از تغییر حکومت ها در آمریکای لاتین، آفریقای جنوبی و اروپای شرقی افتاد این است که مردم و رهبران این جوامع بلوغ سیاسی قابل توجهی از خود نشان دادند. بلوغ سیاسی فقط این نیست که چه طور یک نظام سیاسی را سرنگون کنیم، بخش مهم تر آن این است که چه طور آسیب های این سرنگونی را به حداقل برسانیم. یک بخش از این بلوغ به بحث “حفظ جای گاه نهادها” در جامعه برمی گردد. پینوشه اگر دیکتاتور هم بوده به هر حال زمانی فرمانده ارتش یا نیروی دریایی و رییس جمهور کشورش بوده و همین باعث می شود تا پس از مرگش از حداقلی از احترام برخوردار باشد. این احترام احتمالا “برای شخص او نیست” بل که احترام جامعه به این موقعیت ها و سمت ها است. احترامی که باعث می شود بعد از یک تغییر در جامعه تیشه به ریشه نهادها زده نشود و تجربه ها و اقتدارها پراکنده نشود. جوامع به لحاظ سیاسی بالغ خوب فهمیده اند که اعتبار و سرمایه اجتماعی نهادهایی مثل ارتش یا ریاست جمهوری یا رهبری مذهبی یا ریاست دانشگاه یا قضاوت و الخ به آسانی به دست نیامده است که در آتش هیجان و خشم و انتقام از قبلی ها به باد داده شود. به قول یکی از دوستانم این جوامع فهمیده اند که “ژنرال را نباید کشت یا تحقیر کرد حتی اگر کودتا کند”. این خویشتن داری سیاسی متاسفانه هنوز به جامعه ما رخنه نکرده است. معنی خویشتن داری هم فکر کنم روشن است : تسلط بر رفتار علی رغم احساس خشم و تنفر.

  • نمره تافل

    نمره تافلم آمد. کمی از حد انتظارم کم تر شد. شدم ۱۰۷ از ۱۲۰ که می شود معادل ۶۲۵ از ۶۷۷٫ هدف خودم این بود که ۶۴۰ (۱۱۰) بشوم و سه نمره کم آوردم. ریز نمرات بخش ها هم این طوری است.
    نوشتن ۲۹/۳۰
    خواندن ۲۸/۳۰
    شنیدن ۲۶/۳۰
    صحبت ۲۴/۳۰

    نمره صحبت به مراتب کم تر از آنی است که خودم انتظار داشتم. در مورد شنیدن هم می دانستم که به خاطر بی دقتی در یکی از متن ها نمره ام کم می شود. فکر کنم اگر دوباره امتحان بدهم با تجربه ای که در بخش صحبت دارم می توانم هدف ۶۴۰ را محقق کنم. کسانی که تجربه دارند می شود لطف کنند بگویند آیا نمره بالای ۶۴۰ به جای ۶۲۵ تاثیر قابل توجهی می گذارد یا نه؟

  • کنترل ظاهری قیمت‌ها یا تنبیه تولیدکننده؟

    الان بحث گران شدن مطرح است و دولت اعلام کرده که جلوی این کار را می گیرد. ظاهرا این وسط کسی حق و حقوق نانوایان برایش مهم نیست و فقط می خواهند هر طور شده جلوی اعتراض مردم را بگیرند. این سرمقاله روزنامه دنیای اقتصاد را امروز در این رابطه نوشته ام.

    جامعه ما حساسیت خاصی روی قیمت برخی کالاها مثل نان و هزینه حمل و نقل دارد. در نگاه اول ممکن است به نظر برسد که جلوگیری از افزایش قیمت این کالاها به دلیل تاثیری که روی تورم عمومی دارد، می‌تواند توجیه‌پذیر باشد. در این استدلال یکی از خطاهای بزرگ در تحلیل مسائل اجتماعی یعنی خلط بین علیت و هم‌زمانی نهفته است. در واقع چون مشاهدات عادی بین افزایش قیمت برخی کالاها و افزایش نرخ تورم هم‌زمانی‌هایی را نشان می‌دهد، برخی دچار این وسوسه می‌شوند که افزایش قیمت این کالاها را منشا بروز تورم معرفی کنند. از بحث‌های نظری در باب منشا پولی تورم و بحث مکانیسم تعیین قیمت در بازار که بگذریم، کسانی که به این گزاره باور دارند، از نقش اطلاعاتی قیمت کالاهای عمومی در جامعه غفلت می‌کنند. واقعیت این است که تورم ناشی از افزایش قیمت بنزین و نان و کرایه تاکسی رخ نمی‌دهد بلکه مردم چون به تجربه دریافته‌اند که معمولا دولت قیمت این کالاها را متناسب با تورم افزایش می‌دهد، از آن به عنوان راهنمایی برای تخمین تورم استفاده کرده و قیمت کالاهایی که خود تولید می‌کنند یا قیمت نیروی کار خود را بر اساس آن تنظیم می‌کنند. تجربه دو سال اخیر که با اجرای طرح کنترل قیمت‌ها، قیمت این نوع محصولات ثابت‌ مانده است، نشان می‌دهد که رابطه علی در این بین وجود نداشته و مردم صرفا سنجه تخمین تورم خود را به کالاهای دیگری منتقل کرده‌اند و تورم هم راه خود را ادامه داده است

    ادامه مطلب ...
  • این دومین باری است که از آدمی که سعی کرده بودم جلوی بقیه ازش طرف داری کنم ضربه می خورم. جالب است که خصوصیات هر دو مورد عین هم بود. اولی یک کامنت گذار با اسم مستعار بود که در وبلاگ های مختلفی سر و کله اش پیدا می شد و دومی یک آدمی که از نزدیک می شناختم. در هر دو مورد آدم های دیگری با من بحث می کردند که به علت ناپختگی شخصیتی و قضاوت ها و اظهارنظرهای بی حساب و کتاب این افراد (که گودرز را به شقیقه ربط می دهند) نباید به آن ها میدان داد. من هم متقابلا در هر دو مورد بارهای بار با بقیه دوستانم بحث کردم که این طور قضاوت نکنند. قبول داشتم که این آدم هایی که صحبتشان را می کنم به اندازه کافی عاقل نیستند ولی مرتب روی این تاکید می کردم که هر دو تیزبینی ها و نقدهای تیزی دارند که جالب است و باعث می شود آدم خطاهایش را بشناسد و لذا ارتباط با آن ها ارزشمند است. متاسفانه خودم در هر دو بار گرفتار خامی یا عدم تعادل شخصیتی این آدم ها شدم.

    یک مثالش این که در هر دو بار چیزهایی که به طور خصوصی برایشان نوشته بودم و معنایش صرفا در چارچوب آن ارتباط خصوصی قابل تفسیر بود مورد سوء استفاده قرار گرفت. مثال دیگر این که مورد تهمت هایی قرار گرفتم که روحم هم خبر نداشت و اتفاقا همیشه به شدت مراقب هستم که این کار را نکنم (سانسور کامنت و اغراق در مدرک تحصیلی). وقتی با آدم نابالغ طرف باشی ماجرا شبیه بچه ای است که ممکن است یک دفعه سنگ بردارد و به شیشه عینکت بزند و یا به دروغ جار بزند که تو یک دزد هستی و تو هم از این حرکت غیرقابل باور آن قدر غافل گیر شوی که نمی دانی چه کار کنی.

    هر دو تجربه برای من خیلی پرهزینه و دردناک بود ولی درس بزرگی شد که یاد بگیرم موقع ارتباط با آدم ها این قدر وزن نکته سنجی را زیاد نکنم و فاکتور “بلوغ و ثبات رفتاری” و “قابلیت اعتماد” را بیش تر از قبل در نظر بگیرم. در نظر گرفتن این فاکتور خصوصا برای امثال ما که رو بازی می کنند و اطلاعاتشان در اختیار همه هست و به هر حال حضور عمومی دارند خیلی خیلی مهم است.

  • نگاه مهندسی به برنامه ریزی صنعتی

    دارم از راه دور مختصر مشورتی به پروژه ای می دهم که راجع به برنامه ریزی جامع یک صنعت خاص است و عده ای از رفقای مهندس صنایع مسوولیت اجرای آن را بر عهده دارند. در اصل دقیقا نمی دانم که منظورشان از برنامه ریزی جامع چیست چون فقط به صورت موردی روی موضوعات اقتصادی پروژه کار می کنم. بخشی از کار من این شده که به این دوستان مهندس تفاوت بین نگاه مکانیکی – مهندسی و نگاه داروینی – اقتصادی را متذکر شوم. یک جایی از کارشناس پروژه شان خواسته بودند که بر اساس تقاضای موجود ظرفیت بهینه تولیدی این صنعت در کشور را حساب کند و او هم داشت با من مشورت می کرد. دیدم برداشتی که دوستان از مقوله ظرفیت دارند درست مثل برداشتی است که در برنامه ریزی تولید هست. یک کارخانه ای داری و سعی می کنی حساب کنی که چند تا ماشین برای تولید لازم داری. محاسبه ظرفیت بهینه در این مساله خاص معنی دارد ولی وقتی راجع به یک صنعت که از هزاران بنگاه کوچک تشکیل شده صحبت می کنی اساسا این نگاه بی معنی است. برای دوستان توضیح دادم که در نگاه اقتصادی بنگاه اصولا روی مرز بهینه خود تولید می کند و به محض این که از آن فاصله بگیرد سعی می کند به مقدار بهینه برگردد. این موضوع خصوصا در صنایعی که بحث چسبندگی ظرفیت ندارند بیش تر صادق است. لذا داده هایی که دوستان از میزان کل سرمایه و نیروی کار در صنعت دارند و تابع تولیدی که برای بنگاه ها تخمین زده شده است دقیقا نمایان گر وضع بهینه است (این فرضی است که در ابتدای هر کار اقتصادسنجی خرد انجام می دهیم)

    دوباره دوستان از این کارشناس خواسته بودند که توجیه کند که دوره صنایع با ارزش افزوده پایین گذشته و باید این صنعت را تعطیل کرد. دوباره مجبور شدم توضیح بدهم که یک صنعت مثل یک بخش خط تولید نیست که اهرمش را بکشیم و متوقف کنیم و به جای یک چیز دیگر تولید کنیم. صنعت تا وقتی که فعالیت در آن برای بنگاه ها توجیه دارد به حیات خود ادامه می دهد و وقتی هم این توجیه از بین برود خودش خودش را تعطیل می کند و نیازی به توجیه کردن تعطیلی آن نیست. البته من متوجه یک مساله هستم. در کشوری که دولتش نگاه به شدت مهندسی به اقتصاد صنعتی دارد یعنی مثلا فکر می کند که می تواند زمینه های صنعتی مساعد را شناسایی کرده و سوبسید بدهد و الخ، مشاور هم مجبور است به زبان مکانیکی راجع به یک پدیده اقتصادی حرف بزند.

    * ادبیات مدرن توسعه صنعتی دخالت دولت را برای تعیین حوزه های فعالیت صنعتی کشور مردود دانسته و معتقد است دولت در این باره بسیار خطا می کند. روی کرد حمایتی توصیه شده در این ادبیات می گوید اجازه بدهید صنایع مثل گیاهان خودرو در بستر کشور برویند و نشان دهند خاک کشور شما برای چه گیاهی مناسب است (تمثیل). آن وقت اگر خواستید دخالت کنید از بین این جوانه ها آن که از همه مستحکم تر است را انتخاب کنید و حمایت های زیرساختی ارائه کنید. تصمیم دولت برای ورود یا خروج از یک رشته صنعتی مثل کاشتن یک گیاه به زور است.

    پ.ن : این درست است که بعضی وقت ها مهندس ها نگاه مکانیکی به پدیده های اقتصادی دارند ولی دردناک تر و خطرناک تر از آن این است که گاهی خود اقتصادخوانده ها هم بی آن که خود بدانند مروج چنین روی کردی هستند. در واقع ریشه مساله این جا است که اقتصادخوانده ها به اندازه کافی از روی کرد اورگانیک دفاع نمی کنند و گاهی هم خود با مهندسان هم داستان می شوند. این ایده که دوران این صنایع گذشته و باید تعطیلش کرد توسط یک آقای دکتر اقتصاد مطرح شده بود.

  • رمز داوینچی

    فیلم رمز داوینچی را همان اول که آمد توی سینما دیدم و بسیار لذت بردم. چند وقت پیش یکی از دوستان خبر داد که کتاب در ایران ترجمه شده و نسخه اینترنتی آن توسط ناشر ارائه شده است. دنبالش گشتم و دیدم یکی از رفقای وبلاگی نسخه فشرده آن را جایی قرار داده است. حسن ترجمه فارسی این است که پاورقی های مفصلی هم دارد و اطلاعات خیلی خوبی ارائه می کند. اول کتاب هم توضیح می دهد که بسیاری از اطلاعات داخل فیلم واقعی است. من نصف کتاب را یک نفس خواندم. امیدوارم شما هم خوشتان بیاید. اگر قبلا فیلم را دیده باشید و شخصیت ها و صحنه ها در ذهنتان باشد خواندن کتاب فوق العاده جذاب تر می شود. توصیه می کنم اول فیلم را ببینید و بعد کتاب را بخوانید و گرنه ممکن است حوصله به آخر رساندن همه ۴۴۰ صفحه را نداشته باشید.

    پ.ن : راستی توی این کتاب هم چند تا انجمن مخفی غربی خصوصا دیرصهیون معرفی می شود.

درباره خودم

حامد قدوسی٬ متولد بهمن ۱۳۵۶ هستم و با همسرم مريم موقتا در نزدیکی نیویورک زندگي مي‌كنم. در دانش‌گاه اقتصاد مالی درس می‌دهم. به سینما، فلسفه و دين‌پژوهي هم علاقه‌مندم.
پست الکترونیک: ghoddusi روی جی‌میل

جست و جو

بایگانی‌ها