• اقدام برای پذیرش

    به شدت درگیر کارهای مربوط به درخواست پذیرش هستم. تا امروز عصر باید فهرست جاهایی که می خواهم اقدام کنم را به استادم بدهم و همین الان فهرستم را تقریبا بستم. برای اقدام کردن و انتخاب دانشگاه چند تا محدودیت و راه برد داشتم.

    ۱) امسال قصد ندارم برای آمریکا اقدام کنم هر چند که بنا به دلایلی که آگاهان خبر دارند شانس پذیرش در آمریکا از جاهای دیگر بیش تر است. اگر نتوانستم در گزینه های امسالم پذیرفته شوم آن وقت سال بعد روی آمریکا متمرکز می شوم.

    ۲) من جنس خودم و توانایی ها و علایم را می شناسم. قطعا دانشگاه های بالا جای من نیست در نتیجه بی خودی وقت و پولم را برای درخواست پذیرش از ال.اس.ای و کمبریج و پومپئو فابرا و تولوز تلف نمی کنم. این دانشگاه ها پر جوان های ۲۲ ساله ای است که تمام وقت خود را روی درس متمرکز می کنند و من نمی توانم با آن ها رقابت کنم. این یک اصل مهم است که اگر در یک دانشگاه خوب باشی ولی ته فهرستشان قرار بگیری وضعت در آینده ممکن است بدتر از کسی باشد که در دانشگاه پایین تر است ولی می تواند در بالای رده بندی بایستد و حمایت دانشکده را هنگام ورود به بازار کار داشته باشد. از آن طرف هم وقت خودم را برای درس خواندن در دانشگاهی که رتبه اش پایین باشد تلف نمی کنم.

    ۳) علایق من در اقتصاد خاص است و از جریان اصلی کمی فاصله دارد. یکی از اساتیدم معتقد است تیپ اقتصاددانی که در نظر من است متعلق به دهه پنجاه و شصت میلادی بوده و الان دیگر وجود ندارد. به این خاطر گزینه هایم کمی محدودتر و خاص تر می شود. در مجموع توصیه اساتیدم این بوده که دو نوع از برنامه ها بیش تر به علایق من می خورد. یکی دکترای اقتصادی که در داخل دانشکده های مدیریت یا بیزنس ارائه می شود (مثل ماستریخت) و دیگری برنامه های اقتصادی که روی یک حوزه خاص مثل بهداشت یا اقتصاد شهری متمرکز است. متاسفانه این نوع برنامه ها با کیفیت مناسب کم یاب هستند.

    ۴) در نامه جهت گیری ام ( اس او پی) نوشته ام که علاقه مند هستم روی اقتصاد خرد کاربردی کار کنم و زیرشاخه های مورد علاقه ام را هم به ترتیب ذکر کرده ام: حقوق و اقتصاد، طراحی مکانیسم، انتخاب اجتماعی کاربردی، ساماندهی صنعتی، مالی بنگاه، مالی بخش عمومی، انتخاب عمومی. اضافه کرده ام که به بخش تجربی نظریه تصمیم هم علاقه دارم.

    ۵) بسیار مهم است که موسسه ای که می روم جهت گیری بین المللی داشته باشد. سخن ران و استاد مدعو زیاد دعوت کند و انگلیسی زبان رسمی تمام اجزایش باشد.

    ۶) جاهایی که پیدا کردم و به شرایط من می خوره و احتمال زیاد اقدام خواهم کرد. توی کانادا یوبی سی و اس اف یو را امتحان می کنم. شانس پذیرشم در اول کم و در دومی زیاد است. در اروپا انتخاب های رده اولم همه متعلق به سرزمین آب و زیبایی و لیبرالیسم (هلند) است. هلند جزو جذاب ترین کشورهای دنیا برای من است و اگر بتوانم در آن جا پذیرشی بگیرم برایم ایده آل است. انتخاب اولم تیلبورگ است که به ترین دانشگاه اروپا است ولی من فکر کنم شانس زیادی نداشته باشم. البته اساتید قول کمک های لازم را داده اند. انتخاب بعد از تیلبورگ، دوره دکترای مشترک بین چند دانشگاه هلندی است که در موسسه تینبرگن متمرکز است. دوره اقتصاد در دانشکده مدیریت ماستریخت هم جزو انتخاب های بعدی است. غیر از هلند آلمان هم دوره های اقتصاد خوبی دارد. بن به طور سنتی به ترین دانشگاه آلمان بوده ولی کمی پیر شده و جایگاهش را از دست می دهد. مانهایم دوره دکترای جدیدی راه اندازی کرده که کاملا خوب است و نهایتا روئه(ر) برنامه مشترک جدیدی بین چهار دانشگاه کنار راین است و قابل توصیه است. برلین هم انتخاب آخرم در آلمان است. بروکسل و استکهلم هم به لحاظ کیفیت خوب هستند ولی من شانس زیادی ندارم. ضمن این که علاقه ای به زندگی در هیچ کدام از این دو شهر ندارم.

    ۷) اروپا دو نوع سیستم دکترا دارد. یکی سیستم آمریکایی است که معمولا چهار ساله یا پنج ساله است و با دو سال درس شروع می شود. یکی هم سیستم سنتی اروپایی است که سه سال طول می کشد و درس ندارد و در آن استاد مشخصی یک دانش جوی دکترا را استخدام می کند که برایش روی پروژه مشخصی کار کند. الان سیستم در حال تغییر به سمت شیوه اول است ولی هنوز در آلمان و هلند و اتریش و احتمالا برخی کشورهای دیگر موسساتی هستند که با این سیستم کار می کنند. من ترجیح می دهم امسال نوع دوم را اپلای نکنم.

    خلاصه دعا کنید که ما را راه بدهند برویم جایی برای تحصیل علم و دانش.

    پ.ن۱) با تذکر دوستان متن را فارسی تر کردم.
    پ.ن۲) وقتی نوشتم فهمیدم دو جا را از لیستی که برای استاد فرستاده بودم جا انداخته بودم و اضافه کردم. زوریخ و ژنو.
    پ.ن ۳) یک فایده نوشتن این پست بازخوردها و پیش نهادهای بسیار مفید و محبت آمیزی بود که از چندین نفر از دوستان گرفتم و احتمالا روی فهرست نهایی ام تاثیر جدی می گذارد.

  • یک چیز مفیدی که از انگلیسی زبان ها یاد گرفتم این بود که کلمه ای که اطلاعات اضافی منتقل نمی کند را از جملات حذف کنیم. نمی دانم چرا ولی ما فارسی زبان ها نسبتا زیاد این خطا را مرتکب می شویم. من خودم که خیلی جدی دچار این مساله بودم. مثلا نباید گفت

    This is taller than that in terms of size

    بل که خیلی ساده می شود گفت

    This is taller than that.

    یا مثلا به جای

    Compared to that this one is more beautiful.

    احتمالا به این خاطر که در فارسی اگر بگوییم “این از آن بلندتر است” یا ” این از آن زیباتر است” جمله خیلی ساده به نظر می رسد و معمولا علاقه مندیم بگوییم “از حیث طول این از آن بلندتر است” یا ” در مقایسه با آن این یکی زیباتر است”. تازگی ها سعی می کنم این قاعده را در نوشته های فارسی هم اعمال کنم و به نظرم مفید می رسد. دی روز یکی از مقاله هایم را بر اساس همین قاعده حذف کلمات فاقد بار اطلاعاتی ویرایش کردم و دیدم چه چقدر ساده تر و روان تر شد.

  • دم صبح

    اگر شب تا صبح بیدار بمونم دم دم های سحر یک دفعه یک جور تفاوت حس و حال را در خودم می بینم که احتمالا هیچ وقت دیگر روز دست نمی ده. یک جور حسی از سبکی و آرامش. نمی دونم مال ساعت بیولوژیکه یا تغییر در شرایط کیهانی یا انرژی موجود در زمین یا چیزی کاملا غیرمادی. هر چی هست یک چیزی هست که این همه از دعا و نسیم و درس سحر و هنگام سپیده دم و اینا حرف زدند. این زندگی شهری یک چیز ارزش مندی که گرفته همین امکان شب زنده داری و لذت دم صبحه.

  • پایان افسانه بانک خصوصی

    شب قبل از این که خبر برکنار عبدالله طالبی به طور رسمی منتشر شود این یادداشت را برای انتشار عمومی نوشتم. کمی بعد خبر رسید که به تر است بنا به ملاحظاتی ماجرا فعلا رسانه ای نشود. لذا یادداشت را این جا می گذارم. ببخشید اگر لحنش رسمی است.

    پس از تصمیم شورای پول و اعتبار برای تعیین نرخ بهره بانک های خصوصی که یک مداخله آشکار در روابط بین فروشنده و خریدار به حساب می آمد و به عنوان مانع بزرگی برای رشد این بانک ها عمل کرد دومین ضربه بزرگ به نظام بانک داری خصوصی کشور وارد شد. بر اساس خبرهای غیررسمی که یکی از سایت های وابسته به جناح محافظه کار منتشر کرد (بازتاب) و سپس توسط منابع رسمی نیز تا حدی تایید شد عبدالله طالبی مدیرعامل موفق بزرگ ترین بانک خصوصی کشور یعنی بانک پارسیان توسط بانک مرکزی صلب صلاحیت شده و نمی تواند به عنوان مدیرعامل بانک ادامه فعالیت دهد.

    به این ترتیب بانک مرکزی به عنوان یک نهاد وابسته به حاکمیت وارد سطحی از مداخله می شود که در کم تر کشوری می توان همانند آن را یافت. قانون تجارت و عرف اقتصادی هیات مدیره را به عنوان حافظان منافع سهام داران به رسمیت می شناسد و آن ها نیز با انتخاب مدیرعامل، تصویب برنامه ها و نظارت بر عمل کرد او این وظیفه خود را انجام می دهند. اگر مدیرعامل یک شرکت خصوصی وظایف خود را به درستی انجام ندهد این حق و مسوولیت سهام داران و هیات مدیره است که به این موضوع رسیدگی نموده و در مورد ادامه فعالیت او تصمیم بگیرند. در این بین با هیچ عقل سلیمی نمی توان دخالت نهادهای حکومتی را در تعیین مدیریت یک شرکت بخش خصوصی توجیه کرد.

    بخش دردناک ماجرا در این جا است که چنان اتفاقی برای مدیریت یک بانک در حال بحران یا زیاده ده رخ نداده است. بانک پارسیان به شهادت موافقان و مخالفان موفق ترین و پررشد ترین بانک ایران در طول سال های گذشته بوده و توانسته در زمان کوتاهی سهم قابل توجهی از بازار بانک های خصوصی و دولتی را به خود اختصاص دهد. نوآوری در خدمات بانکی از جمله عوامل مولد این رشد بوده که برای هر ناظری قابل مشاهده است. تلاش برای خرید بخش عمده ای از سهام بانک توسط دو نفر سرمایه گذار بخش خصوصی در هفته های گذشته – که متاسفانه آن هم با مداخله نهادهای دولتی فسخ شد – خود شاهدی قوی بر موفقیت این بانک و امید سرمایه گذاران به آینده آن است. همانند غلامحسین کرباسچی و مدیران دیگری در بخش دولتی و خصوصی طالبی قربانی موفقیت خود و فرارفتن از سقف های شیشه ای تعیین شده توسط گروه های فشار در ایران شد.

    صلب صلاحیت از طالبی هشدار عریان دولت احمدی نژاد به بانک های خصوصی است. دولتی که از زمان شروع کارش هم واره نگاه منفی به این بانک ها داشته و مخالفت آشکار با رشد بانک های خصوصی از جمله شعارهای انتخاباتی رییس آن بوده است. نکته قابل توجه این که حتی اگر طالبی با تصمیم بانک مرکزی کنار نمی رفت دولت می توانست با اعمال فشار بر سهام داران عمده این بانک که به نوعی به دولت وابسته هستند تصمیم خود را عملی کند.این یعنی افسار این بانک باز هم چنان در دستان دولت باقی می ماند.

    تصمیم بانک مرکزی ثابت می کند که بانک خصوصی در ایران هنوز افسانه ای بیش نیست. بانکی که دولت قیمت محصولاتش را تعیین می کند، در معامله سهامش دخالت می کند و تعیین مدیریت آن را نیز به طور مستقیم و غیرمستقیم وظیفه و حق خود می داند نهادی در عمل وابسته به دولت است که فقط ظاهر آن آراسته تر از بانک های قدیمی دولتی است.

  • می گم از این سوپ های قرمز که روزهایی که غذای هیات ها مرغ باشه توی کاسه های کوچک فلزی می دن خوردین؟ همونا که روش یک لایه نازک روغنه و نخود فرنگی و هویج و سیب زمینی و چند تا تیکه رشته و اگر شانس بیاری دل و جگر خرد شده مرغ توش و کمی جعفری روش داره. نوستالژی عجیبی نسبت به این سوپ دارم و هر چی درست می کنم اون جوری از آب در نمی آید. کسی ایده ای داره؟ البته قصدم از نوشتن این پست این بود که دهن اونایی که از این سوپ خوردن و الان بهش دست رسی ندارند را آب بندازم تا در غم من شریک شوند. بدجنسی که شاخ و دم نداره.

  • فقدان بازدارندگی در جنگ با تروریست ها

    از یک زاویه جنگ با تروریست ها (مثلا مبارزه آمریکا با القاعده) در مقایسه با مبارزه بین دو کشور (مثلا جنگ سرد بین آمریکا و شوروی) یک پیچیدگی مهم دارد که طراحی استراتژی آن را دشوارتر می کند. در جنگ با دشمنی که مسوولیت اداره یک کشور را بر عهده دارد ابزارهای بازدارندگی (Deterrence) تا اندازه خوبی قابل استفاده است. مثلا یک طرف بمب اتمی می سازد و طرف دیگر می داند که اگر حمله کند با هزینه های زیادی مواجه می شود. چنین امکانی باعث می شود تا رفتارهای طرفین جنگ از حد مشخصی از خشونت تجاوز نکند. نمونه دیگر این ماجرا جنگ شهرها بین ایران و عراق بود که چون طرفین قادر به پاسخ گویی بودند پس از یک دوره متوقف می شد. مثال آخرش هم سیاستی بود که نازی ها در قبال پارتیزان های فرانسوی یا لهستانی (اگر کشورها را اشتباه اسم نبرم) داشتند و در مقابل هر تروری، تعداد مشخصی از هم وطنان پارتیزان ها را می کشتند.

    در حالی که در جنگ یک کشور با گروهی مثل القاعده، تروریست ها معمولا منافع ملموسی ندارند که نگران آن باشند لذا طرف مقابل ابزار بازدارندگی در اختیار ندارد که با آن دشمنش را تهدید کند یا با مقابله به مثل (در اصطلاح تئوری بازی Tit-for-Tat) جلوی اقدامات او را بگیرد. حداکثر می تواند با توسل به خشونت عریان رفقا یا هم وطنان او را تهدید به قتل کند که این برای یک عضو القاعده نهایتا سعادت است.

  • خود عکس گویا است

    توضیح : عکس جلسه دیدار رییس جمهور با هنرمندان و اصحاب رسانه و قلم و ساز و دوربین و قلم مو و غیره. به گفته آگاهان سیاسی و ناظران محلی شدت استقبال از جلسه به حدی بود که نه تنها طبقه دوم پر شد بل که عده زیادی در سالن کناری از طریق دوربین مداربسته مراسم را دنبال می کردند. به این خاطر هم غیر از این یک عکس ایسنا هیچ کدام از خبرگزاری ها عکس کامل سالن جلسه را منتشر نکرده اند.

    گزارش خواندنی ایسنا از جلسه. رییس جمهور هم چنین با تجلیل از کاظم انبارلویی سردبیر روزنامه رسالت بخاطر نقش وی در اطلاع رسانی گفت: ما از ایشان تجلیل خواهیم کرد هر چند وی نیازی به این تجلیل ندارند زیرا بچه ایران زمین است (منبع ایرنا)

    آقا خدا ببخشد ولی این جمله من را تا حدی یاد آن بخش بامزه برنامه سال خوش (نوروز ۷۴) می اندازد که از طرف می پرسیدند بچه این محلی؟ بچه این محل نیستی؟ بچه کدوم محلی؟ برو! ما را باش که فکر می کردیم آقای انبارلویی بچه شوش و نازی آباد است نگو ایشان “بچه ایران زمین” است و شب ها با رفقا جلوی پاساژ گلستان جمع می شوند. توی ایران زمین هم به جای کاظم کازی صدایش می زنند. طبیعی است که ایشان نیازی به تجلیل ندارند چون بچه ایران زمین هستند و وضعشان توپ است.

  • چند هم سری و رشد

    چگونه می توان چند هم سری را با مدل اقتصادی توضیح داد و تاثیر آن بر رشد اقتصادی چیست؟

    ۱) اگر در جامعه ای چند هم سری رواج پیدا کند جنس مونث کم یاب شده و لذا قیمت آن مثبت می شود. مطالعات نشان می دهد در جوامع چند هم سری داماد باید پولی بابت ازدواج با دختر به پدر او بدهد. بر عکس در جوامع تک هم سری این خانواده دختر است که جهیزیه می دهد یعنی دختر قیمت منفی پیدا می کند.

    ۲) فردی که در یک جامعه چند هم سری زندگی می کند هر قدر دختران بیش تری داشته باشد در آینده درآمد بیش تری خواهد داشت. بنابراین انگیزه دارد که فرزندان بیش تری تولید کند. او احتمالا مسوولیت مستقیمی در باب فرزندان ذکور ندارد ولی دخترانش را شخصا “می فروشد” و لذا بیشینه بودن تعداد کل فرزندان (و در نتیجه افزایش شانس داشتن دختران بیش تر) هدف او است.

    ۳) تعداد فرزندان یک مرد تابعی است از تعداد زنان او و متوسط تعداد فرزندان هر زن. متوسط تعداد فرزندان هر زن هم تابعی است از سطح تغذیه و بهداشت او و نیز دوره عمر باروری اش. باید دقت کرد که سطح باروری زن محدودیت دارد و لذا مرد اگر تغذیه و بهداشت خیلی بالایی هم فراهم کند باروری هم سرش از حد مشخصی بالاتر نمی رود. بنابراین مردان با یک مساله بهینه سازی رو به رو هستند که در آن باید روی تعداد بهینه زن (و در نتیجه پول تخصیص داده شده به هر زن) تصمیم بگیرند. ضمن این که چون قدرت باروری زن با افزایش سن کم شده و نهایتا صفر می شود دختران جوان قیمت بیش تری خواهند داشت واین باعث افزایش اختلاف سنی بین زن و مرد در این جوامع می شود.

    ۴) جامعه چند هم سری با تشویق مردان به داشتن دختر بیشتر و در نتیجه علاقه مندی به داشتن تعداد هم سران بالاتر خود را بازتولید می کند. نتیجه این بازتولید این است که سرمایه گذاری افراد به جای آن متوجه فعالیت های تولیدی یا بازارهای تولیدی شود به سمت تولید فرزندان بیش تر و لذا خریدن زنان بیش تر متمرکز شود.

    ۵) میشل ترتیلت در مقاله های خود نشان می دهد که اگر در جوامع آفریقایی که چند هم سری رایج است ممنوعیت چند هم سری اعمال شود آن وقت تعداد فرزندان هر فرد افت کرده و نرخ پس انداز بالاتر رفته و رشد اقتصادی تسریع می شود. اگر دوست دارید با جزییات تکنیکی بیش تری موضوع را دنبال کنید این مقاله و این مقاله را می توانید بخوانید.

    بسیار از روزبه ممنونم که برای اولین بار میشل را در وبلاگش معرفی کرد و زاویه جالبی از تحقیقات اقتصاد خانواده را به ما نشان داد. من سعی کردم یک بار دیگر حرف های میشل را به زبان ساده این جا تکرار کنم تا در موردش بحث کنیم.

    پ.ن : تذکر “شدیدن” به جا است. چند هم سری که من معادل polygyny به کار برده بودم دقیق نیست و “چند زنی” دقیق تر است. با این همه چون چندزنی به نظرم در فارسی کمی ناآشنا می آمد ترجیح دادم متن را عوض نکنم و این جا توضیح بدهم.

  • ماجرای دختردار شدن من

    خدا بگم این محمود فرجامی را چی کار کنه با این راپورتش. قرار نبود کسی بفهمه ولی این رفیق ما لو داد و این مطلب را نوشت با عنوان “ماجرای دختردار شدن حامد قدوسی”

    پ.ن : شرمنده ام. انگار دوستانی که مطلب محمود را نخوانده اند تصور کرده اند ما واقعا بچه دار شده ایم و لطف کرده اند و تبریک گفته اند. جهت رفع شبهات باید عرض کنم که این بنده حقیر حداقل تا ده سال آینده هم انگیزه و حال و حوصله و وقت و پول و بقیه منابع لازم برای بزرگ کردن یک عدد بچه را ندارم و لذا نه تنها در کوتاه مدت بل که در بلندمدت هم ایده ای برای این کار ندارم. برای دوستانی که نتوانستند مطلب را در رادیو زمانه بخوانند اصلش را کپی می کنم این جا.

    “… دیگر آنکه حامد اوغلی قدوسی معتمد التجار که در وبلاگش علی الدوام افاضاتی راجع به تجارت و کاسبی و این قبیل امور نان و آبدار می‌فرمود، دفعتا کما مثل‌الفمینیسمیون راجع به کار برای نسوان و جهیزیه ایشان ابراز عقیده کرد و گفت منبعد چون بنات و نسوان هم مثل مردان کار می‌کنند نباید جهیزیه داشته‌ باشند و این قبیل امور از انتلکتوئلی بدور است و مدت‌هاست که این رسومات ضاله در فرنگستان و ممالک متمدنه برافتاده‌اند. که البته این حرف جدیدی نبوده و خیلی وقت است که اعضای فرقه فمنیسمیون منکر نقش حیاتی مهریه و جهیزیه و شیربها و حتی –نعوذ بالله- بیرق احمر شب زفاف هم می شوند. لاکن از قراری که این حقیر از احوالات جناب معتمد التجار مطلع است که مشارالیه تا صنار سودی نداشته باشد داخل به هیچ موضوعی نمی شود، لابداً می‌شود نتیجه گرفت که خدا دختری به ایشان داده که معزی‌الیه به صرافت انکار و تقبیح جهیزیه افتاده. مبارک باشد ان‌شالله. …”

  • دارم برای تافل و جی ار آی آماده می شوم. تجربه ام می گوید وقتی داری فهرست لغت یاد می گیری اگر کلمه ای که بلد نیستی بین دو کلمه ای باشد که قبلا بلد بودی خیلی راحت تر یاد می گیری اش تا این که چند تا کلمه ناآشنا (خصوصا از نوع لغات جی ار ای) پشت سر هم ردیف شود که هیچ کدام را بلد نیستی. در حالت دوم معمولا هیچ کدام از آن لغت ها به یادم نمی ماند. یک استراتژی خلق کرده ام به اسم استراتژی شکستن خوشه ها (کلاسترها) و خوشه لغات ناآشنای داخل لیست را می شکنم بین لغت های خوب و دوست داشتنی که می شود زود یادشان گرفت. این جوری بازدهی بالا می رود.

    پ.ن : الان داشتم یک وب سایتی می خوندم که این جمله توش بود. دیدم به این پست مرتبطه.

    A friend of mine joked of there being an inverse relationship between one’s verbal score and one’s success in getting into economics grad school.

درباره خودم

حامد قدوسی٬ متولد بهمن ۱۳۵۶ هستم و با همسرم مريم موقتا در نزدیکی نیویورک زندگي مي‌كنم. در دانش‌گاه اقتصاد مالی درس می‌دهم. به سینما، فلسفه و دين‌پژوهي هم علاقه‌مندم.
پست الکترونیک: ghoddusi روی جی‌میل

جست و جو

بایگانی‌ها