• فرضیه بازار کارا

    تصویری که خیلی از مردم از یک اقتصاددان که اقتصادسنجی هم می داند این است که روندهای گذشته قیمت یک دارایی (سهام، ارز، نفت، مسکن) را می گیرد و “پیش بینی” می کند که قیمت به چه سمتی می رود و از این طریق پول دار می شود یا بقیه را پول دار می کند. اگر قیمت رو به رشد باشد آن چیز را می خرد و نگه می دارد تا بفروشد و اگر نزولی باشد الان می فروشد و بعدا می خرد. حالا ببینیم در عمل چه اتفاقی می افتد. فرض کنید من بر اساس پیش بینی تخمین بزنم که قیمت سهام الف که امروز ۱۰۰ تومان است در عرض یک سال می شود ۱۵۰ تومان. خب طبیعی است که این سهم را می خرم و نگه می دارم تا سال بعد به اندازه ۵۰ منهای بهره ۱۰۰ تومان سود ببرم. پس بروم و پیش بینی یاد بگیرم و میلیونر بشوم. عالی و خوش خیالانه! خوش خیالی از این حیث که که فقط من از این کارها بلد نیستم بلکه صدها و هزاران نفر دیگر هم بلدند مدل پیش بینی بسازند و بفهمند که قیمت سهام ۱۵۰ تومان خواهد بود. وقتی همه این را بدانند چه اتفاقی می افتد؟ همه این سهم را می خرند و تقاضا برای سهم می رود بالا و قیمتش گران می شود و فاصله اش با ۱۵۰ تومان آن قدری می شود که دیگر خریدنش سود خاصی ندارد. فرضیه بازار کارا (در شکل های مختلفش) همه حرفش این است که هر چیزی که می توان راجع به آینده یک دارایی دانست همین الان در قیمت فعلی اش منعکس شده و جایی برای سود بردن سیستماتیک ناشی از پیش بینی باقی نمی گذارد. در واقع همه عصاره اطلاعات از آینده گرفته شده و هر مدل پیش بینی فقط یک مشت نویز تصادفی تولید می دهد...ادامه مطلب ...
  • عقلانیت و رفتار در شرایط عدم اطمینان

    از برخی کامنت های دوستان این طور برداشت می کنم که نتایجی که در بحث های اقتصاد و فاینانس رفتاری مطرح می شود را با پیش فرض “غیرعقلانی” بودن تحلیل می کنند. این برداشت به نظر من درست نیست. مساله این نیست که اگر آدم ها مثلا وزن بیشتری به احتمال های حدی بدهند یا شکل تابع مطلوبیتشان در اطراف نقطه خاصی تغییر کند (نظریه چشم انداز) و یا در برابر گزینه مبهم طوری رفتار کنند که معیارهای معمول احتمال را نقض کند (ابهام گریزی) و الخ دارند “غیرعقلانی” رفتار می کنند. کل پروژه این است که سعی کنیم که مدلی برای ترجیحات آدم ها تحت شرایط عدم اطمینان استخراج کنیم که “عقلانی” باشد. ترجیحات عقلانی هم در این فضا دو خصوصیت دارد: اولا کامل (Complete) است به این معنی که قادر است که هر دو گزینه ای را رده بندی کند و ثانیا خاصیت تراگذاری (Transitivity) دارد یعنی اگر الف به ب و ب به پ ترجیح داده شد الف به پ ترجیح داده شود. کار دانشمندان تئوری تصمیم این است که به انواع و اقسام رفتارهای آدم ها در شرایط عدم اطمینان نگاه کنند و مدلی برای مطلوبیت تحت این شرایط بسازند که بتواند رفتار را چارچوب بندی کند. مدل ساده و رایج فعلی مدل مطلوبیت انتظاری فون نویمان مورگن اشترن است که ثابت می کند که می توان تابع مطلوبیتی روی تک حالت ها داشت که بتواند رفتار روی گزینه های ریسکی را عقلانی کند. انواع آزمایش های بعدی نشان داده که رفتار تجربی همیشه منطبق با این مدل کار نمی کند (مثلا نقش احتمال ها بر خلاف ادعای این مدل خطی نیست) و لذا باید به دنبال مدل های بهتری بود. در واقع این آزمایش ها موارد ابطالی برای نظریه مطلوبیت انتظاری هستند و نه برای نظریه عقلانیت.
  • ارزش گزینه ریسکی کم تر از بدترین حالت آن

    از رفتار ریسک گریز می دانیم که افراد امید ریاضی یک گزینه غیرقطعی را به خود آن ترجیح می دهند. یعنی مبلغ ۷۵ تومان را به فرصتی که به احتمال ۵۰% مبلغ ۵۰ تومان و به احتمال ۵۰% مبلغ ۱۰۰ تومان می دهد ترجیح می دهند. این موضوعی شناخته شده است. یکی از نتیجه گیری های مرتبط با این قضیه فرض برتری داخلی است. به این معنی که مردم فرصتی که به احتمال یک دوم ۵۰ تومان و به احتمال یک دوم ۱۰۰ تومان می دهد را به گزینه ای که به طور قطعی ۵۰ تومان می دهد ترجیح می دهند. به لحاظ شهودی هم ماجرا روشن است. بلاخره گزینه اول در بدترین حالت ۵۰ تومان می دهد و اگر خوش شانس باشیم در نصف حالت ها ۵۰ تومان هم بیشتر می دهد (مجموعا ۱۰۰ تومان) و لذا طبیعی است که آن را ترجیح دهیم. با این همه این مقاله که در QJE سال ۲۰۰۶ چاپ شده است پیشنهاد دیگری دارد. در آزمایش های متعددی که نویسندگان انجام داده اند شرکت کنندگان گزینه ریسکی را کم تر از وضعیت قطعی بدترین حالت آن ارزیابی می کنند. یکی از آزمایش ها این بوده که از افراد می خواهند تا بگویند چه مبلغی برای سه بن کتاب زیر حاضرند بپردازند. ۱) بن کتاب قطعی ۵۰ دلاری ۲) بن کتاب قطعی ۱۰۰ دلاری ۳) بن کتابی که به احتمال نیم ۵۰ دلار و به احتمال نیم ۱۰۰ دلار قدرت خرید دارد. با کمال تعجب قیمتی که شرکت کنندگان به دو گزینه ۱ و ۲ داده اند بالاتر از گزینه ۳ بوده است. آزمایش برای موضوعات مختلفی تکرار شده (مثلا از افراد پرسیده شده تا به ازای مقداری پول چند ساعت حاضرند یک کار خسته کننده را انجام دهند) و باز دیده اند که افراد در قیاس با کم ترین گزینه قطعی مبلغ کم...ادامه مطلب ...
  • بازده شرکت و بازده سهام: بخش دوم

    اصولا چارچوب نگاه به مساله بازده در هنگام سرمایه گذاری مستقیم در یک شرکت و یا سرمایه گذاری در خرید سهام کاملا با هم متفاوت است. ۱) وقتی “راسا” تصمیم به سرمایه گذاری فیزیکی در ایجاد یک شرکت می گیریم مساله شدت رقابت تعیین کننده نرخ سود به سرمایه ما است. این طور فکر کنید که مزد کار کردن در صنایع مختلف متفاوت است. مثلا قرار این است که کسانی که دارو تولید می کنند از کسانی که زیرپله خانه شان رایانه مونتاز می کنند پول بیشتری گیرشان بیاید و همه هم این را می دانند ولی نکته این جا است که هر کسی امکان یا شایستگی ورود به هر صنعتی را پیدا نمی کند. صنایعی که ورود به آن ها نیازمند فن آوری، سرمایه اولیه، ارتباطات بازاریابی، رانت های سیاسی و الخ بالاتری است سودهای بالاتری دارند و سود بالاتر آن ها شبیه به جایزه کسانی است که توانسته اند به حلقه بزرگان راه یابند. ۲) وقتی تصمیم می گیریم که در بازار سهام سرمایه گذاری کنیم مساله کاملا متفاوت می شود. در بازار سهام هزاران سهم وجود دارد (از جمله سهام آن داروسازی و آن رایانه ساز زیرپله ای) و افراد تقریبا می توانند هر سهمی را که دلشان بخواهد بخرند. حال فرض کنید که یک سهم بازده بالاتری از سهم دیگر داشته باشد. چه اتفاقی می افتد؟ خوب جواب ساده است. تقاضا برای سهم جذاب تر بالا رفته و قیمت آن افزایش می یابد و چون درآمد سهم ثابت است بازده آن (نسبت درآمد* به قیمت) کاهش می یابد تا به سطح بقیه برسد. بر عکس اگر بازده سهمی کم باشد تقاضا برایش کاهش پیدا کرده و قیمتش افت می کند و بازدهش دوباره در تعادل قرار می گیرد. همیشه شکل تعادل در ظروف مرتبطه را برای شبیه سازی بازار سهام در ذهن داشته باشید. ۳) ولی...ادامه مطلب ...
  • بازده شرکت و بازده سهام

    می دانیم که به دلیل تفاوت در موانع ورود و شدت رقابت بازده سرمایه گذاری در صنایع مختلف یک سان نیست. صنایعی مثل داروسازی که درجه تمرکز بالایی دارند بازده بسیار بالاتری از صنایع خیلی رقابتی مثل مونتاژ وسایل الکترونیک یا تولید فرش ماشینی دارند. از تئوری اقتصاد هم می دانیم که در صنایعی که امکان ورود افراد جدید راحت باشد سود در درازمدت به سمت صفر اقتصادی میل می کند و در عمل هم همین طور است یعنی سود این شرکت ها تقریبا معادل بهره بانکی به علاوه مقداری برای جبران ریسک است. حالا می توانیم بپرسیم که بازده سهام این دو نوع شرکت در بازار بورس چه فرقی با هم دارد؟ بر خلاف شهود اولیه مردم بازده سهام شرکت هایی که نرخ بازگشت سرمایه “پایین تری” دارند در بازار بورس “بالاتر” است. البته هیچ ماجرای عجیبی وجود ندارد و قضیه با تئوری اقتصاد خیلی ساده توضیح داده می شود. توضیحی دارید؟
  • نرخ دلار ثابت

    کاهش ارزش دلار در برابر یورو خیلی هم برای ما بد نشده است. حداقل فایده اش این شده که تا اندازه ای از اثرات منفی سیاست تثبیت نرخ ارز در شرایط تورمی کاسته است. آقایانی که در راستای “حفظ ارزش پول ملی” تلاش می کنند خوش حال هستند که نرخ برابری ریال-دلار را تقریبا ثابت نگه داشته اند و این در شرایطی که دلار در مقابل ارزهای دیگر تضعیف شده است یعنی تضعیف ارزش ریال در مقابل سبد ارزهای بین المللی. صادرکننده هایی که به یورو جنس صادر می کنند یا تولیدکننده هایی که محصول خارجی رقیبشان با ارزهایی غیر از دلار وارد می شود از این وضعیت خوشحال خواهند بود. فقط امیدوارم که دوزاری دولت این قضیه نیفتد و گرنه اگر قرار باشد به سیاست چندساله پایبند باشند باید نرخ ریالی دلار را کاهش دهند و دوباره همان آش و همان کاسه.
  • از نویسنده مهمان: سیاست‌گذاری توسعه تکنولوژی

    بر مبناي يك تصور كلي كه غلطي متواتر است، تصور مي‌شود كه ديدگاه‌هاي موجود در زمينة نقش دخالت دولت، به ديدگاه‌هاي كاملاً صفر و يك تقسيم بندي مي‌شود و مكاتب اقتصادي، يا دخالت‌هاي سياست‌گذاري دولت را كارا مي‌دانند و يا ناكارا. در صورتي كه در مكاتب اقتصادي مختلف، موضوع مباحثات بر روي دامنه و چگونگي دخالت دولت است و نه اصالت سياست‌گذاري. بر اين اساس، در بخش اول، به دلايل سياست‌گذاري تكنولوژي از منظر نئوكلاسيك پرداخته شده و در بخش دوم، اين موضوع از زاوية ديدگاه تكاملي مورد بررسي قرار گرفته است. به دليل آنكه مراد از اين نوشتار، درج در وبلاگ بوده است، به اختصار و اجمال اين موضوعات مورد اشاره قرار گرفته است. 1. ‌از اين‌رو که آينده را نمي‌توان پيش‌بيني نمود و بنگاه‌ها نمي‌دانند که کدام نوآوري‌ها ظهور مي‌يابند و يا چه نيازهايي به منصه ظهور مي‌رسد، هيچ محاسبه‌ احتمالي راهگشا نيست. هيچ کس نمي‌تواند نااطميناني را به يک ريسک جهت تصميم‌گيري اقتصادي ترجمه نمايد چرا که اساساً تمامي گزينه‌هايي که معين‌کننده آن ريسک هستند مشخص نمي‌باشند. از اين رو نظام بازار فاقد بصيرت كافي جهت تصميم‌گيري نسبت به بازارهاي آينده جهت دادن اطمينان لازم براي تحريک سرمايه‌گذاري در نوآوري است. در هر صورت، پديدة نااطميناني به صورت ذاتي در بطن فعاليت‌هاي نوآورانه وجود دارد. اين امر ممكن است كه از تمايل جهت سرمايه گذاري در فعاليت‌هاي نوآورانه بكاهد. اين ايده نيز كه مي‌توان مخاطرات مربوط به نوآوري را به‌دقت محاسبه و قيمت گذاري كرد و در محاسبات هزينه و منفعت آن را گنجاند، در حالت حدي يك ايدة موهوم است. نوآوريها مانند همة اكتشافات، وقايع منحصر به فردي هستند كه براي تحليل آنها، محاسبة احتمالات نمي‌تواند روشي مناسب باشد. 2. موضوع مهم ديگر، اطلاعات نامتقارن و يا همان عدم توازن در دانش مي‌باشد. اين عدم توازن مي‌تواند ميان بنگاه‌ها و عرضه كنندگان بالقوة سرمايه‌ لازم براي فعاليت‌هاي تحقيق و توسعه‌اي باشد و يا ميان مديران تحقيق و توسعه و هيأت مديرة بنگاه. نه وام دهندگان بالقوه مي‌توانند اعتبار ادعاهاي طرح‌هاي مبتني بر نوآوري را كه توسط يك بنگاه مطرح مي شود با دقت مورد قضاوت قرار دهند و نه هيأت مديره مي تواند همواره ادعاهاي مديران تحقيق و توسعه را به دقت ارزيابي نمايد. بنابراين بنگاه‌ها و افراد، درگيرنمودن سايرين را در طرح‌هاي توأم با نوآوري دشوار مي يابند. 3. مقلدان نوآوري‌ها بدون پرداخت هزينه‌ مناسب به ابداع كنندگان ايده‌هاي جديد، مي‌توانند از اين ايده‌ها منفعت اقتصادي به دست آورند. بنابراين ممكن است انگيزه‌هاي سرمايه گذاري بر روي نوآوري در زماني كه سرريز دانش بدون دريافت هزينه‌اي به ساير بنگاه‌ها تسري مي‌يابد، تضعيف شود و سرمايه‌گذاري كافي براي خلق دانش صورت نپذيرد. برقراري نظام مالکيت معنوي نيز جهت حمايت از حقوق توليد‌کنندگان ايده‌ها، مسأله‌اي بسيار پيچيده است و در بسياري از موارد از كارآيي لازم برخوردار نيست. گرايش طبيعي به اين سمت است که از سرريزها و اثرات بيروني اطلاعات ديگران استفاده شود تا از سرمايه‌گذاري كه ديگران در دانش انجام مي‌دهند بهره‌مند شد. 4. مساله ديگر، همان مسألة موسوم به كالاي عمومي است. دانش‌ در ديدگاه نئوكلاسيكي داراي اين ويژگي است كه علي‌رغم مورد استفاده قرار گرفتن، در جريان استفاده، مصرف نمي شوند و اينكه پس از كشف، اصولاً توسط هر فردي، به دفعات و و به هر درجه‌اي قابل استفاده است. به اصطلاح، دانش رقابت پذير ومنع پذير نيست. در مورد كالاي عمومي اين مساله پذيرفته شده است که ارزش حقيقي كه يك کالاي عمومي براي جامعه در بر دارد، كمتر از مقدار واقعي آن تصور مي‌شود و بنابراين از طرف بازار سرمايه‌گذاري كافي بر روي آن انجام نمي‌شود. 5. "تقسيم‌ناپذيري" و "بازدهي فرايندة نسبت به مقياس بهره‌برداري" از ديگر ناكارايي‌هاي مرتبط با بازار فناوري است. اين حقيقت كه بهره برداري از يك نوآوري داراي بازدهي فزاينده است، يكي از پايه‌هاي اقتصاد توليد و اشاعه (انتشار) دانش است. در واقع، به مرور زمان مي‌توان هزينة ثابت دانش توليدشده را ميان حجم بزرگتري از توليد سرشكن كرد و دانش توليد شده، به صورت گسترده‌تر و وسيعتري در فرآيند توليد مورد استفاده قرار مي‌گيرد. از سوي ديگر، چون نمي‌توان بر مبناي قسمتي از فن‌آوري يا بخشي از يك حقيقت علمي، اقدام به نوآوري نمود، لزوماً در پس هر نوآوري، يك هزينة تقسيم ناپذير توليد دانش وجود دارد. اين هزينة ثابت، ارزشگذاري بر مبناي پيش‌بيني ناظر به آينده را عملاً غيرممكن مي سازد، چون مقياس كاربرد آنرا نمي توان به روشهاي عادي پيش بيني نمود و اين بطور ضمني بدين معناست كه قيمت گذاري نوآوري براساس هزينه نهايي، باعث پوشانده نشدن هزينه هاي توليد دانش مي‌شود. 6. به صورت کاملاً منطقي، هنگامي که قصد فروش دانش در ميان باشد، خريداران قبل از آنکه وجهي پرداخت نمايند مي‌خواهند بدانند که چه دانشي قرار است به آنها فروخته مي‌شود. بنابراين براي آنکه معامله‌اي صورت پذيرد، اطلاعات بايد فاش گردد اما زماني که فاش گرديد پرداخت پول توسط خريداران بي‌معنا مي‌شود. اين مساله نيز از انگيزه‌هاي خلق ايده‌هاي نوين مي‌كاهد. مجموعه مطالب فوق بدين معناست كه بنگاه‌ها از انگيزه‌هاي كافي براي نوآوري و فعاليت‌هاي فناورانه برخوردار نمي‌باشند. از سوي ديگر، بازدهي حاصل از فعاليت‌هاي فناورانه براي بنگاه، تفاوت قابل ملاحظه‌اي با بازدهي اين فعاليت در دامنة اجتماع و يا همان بازدهي اجتماعي دارد. به عنوان مثال، بازدة سرمايه‌گذاري در پروژه‌هاي فناورانه براي بنگاه‌هاي در حدود 25 درصد و اين نسبت براي جامعه در حدود 70 درصد است. به دليل آنكه در محاسبات بنگاه، بازدة اول و نه دوم محاسبه مي‌شود، اين مسأله بدين معناست كه تخصيص منابع بازار حتي در ديدگاه نئوكلاسيكي در صورت عدم دخالت دولت، منافع اجتماعي را به حداكثر نمي‌رساند. با آنكه در بخش فوق، به دلايل دخالت دولت در بازار فناوري و به ويژه تأمين مالي فعاليت‌هاي فناورانه پرداخته شده، با اين حال حوزة دخالتي دولت در ديدگاه تكاملي محدود به دامنة فوق نمي‌باشد و حوزه‌اي وسيع‌تر را در بر مي‌گيرد كه در ادامه بدان اشاره شده است. نوآوري در فرآيند و محصول، حاصل فرآيند يادگيري است همچون يادگيري از طريق انجام تحقيق و توسعه، يادگيري حين عمل، يادگيري حين استفاده و يادگيري تعاملي. يادگيري، مكانيزمي ديناميك و كليدي جهت انباشت دانش بنگاه، نوآوري و رشد است. بنگاه‌ها از طريق انواع متنوع فرآيندهاي يادگيري، قابليت‌ها را در خود انباشته مي نمايند. در رويكرد تكاملي، يادگيري به عنوان عنصر كليدي اصلي تحليل تكامل صنعت در نظر ‌گرفته مي‌شود. از همين رو، سياست تكنولوژي، اقداماتي است كه از سوي دولت به منظور تحت تاثير قرار دادن تحولات تكنولوژي و انواع مختلف يادگيري به كار گرفته مي شود. در اين ديدگاه عبارت "شكست بازار" به فقدان و يا عدم كارايي موثر مكانيزم‌هايي اطلاق مي‌شود كه پاية يادگيري، توسعه و تكامل تكنولوژي به شمار مي‌روند. در طي يادگيري و تكامل يك تكنولوژي، وجود برخي از شكست‌هاي محتمل، مانع از حادث شدن چنين فرايندهايي مي‌شود. بر همين اساس، سياست‌گذاري به منظور تحرك بخشي و سرعت بخشي به فرآيندهاي پوياي يادگيري و تكامل به كار بسته مي شود. يكي از موارد مهم شكست يادگيري وقتي اتفاق مي¬افتد كه يك كشور در نتيجة "دام‌هاي قابليت" گرفتار يك تكنولوژي قديمي شود. بنگاه‌هاي داراي قابليت¬هاي انباشته شده در محصولات و تكنولوژي‌‌هاي مشخص، با موفقيت خود در محصولات و تكنولوژي¬هاي موجود، نسبت به جايگزين¬هاي جديد واكنشي نشان نمي¬دهند. در يك بيان، يادگيري منجر به تخصص¬گرايي مي¬شود و چنين يادگيريِ موفقي ممكن است خود بذري براي شكست آينده باشد. تكنولوژي‌هاي جديد، همراه با هزينه‌هاي يادگيري بالا و غيرقابل پيش‌بيني و توأم با اثرات بيروني گسترده‌اي هستند. از اين رو ممكن است كه بازارهاي آزاد علائم درستي را براي سرمايه‌گذاري در اين تكنولوژي‌ها ندهد. وجود پديده شكست‌هاي "قفل شدن" در تكنولوژي‌هاي موجود، نقش سياست گذاران را براي اعمال تغييرات ساختاري به سوي تكنولوژي‌‌ها و تقاضاي نوين مي‌طلبد. به منظور اعمال چنين تحول ساختاري، دسته‌اي از دخالت‌ها مورد نياز است تا با استفاده از ابزارهاي انگيزشي و توانمند‌سازي به پيدايش نظام‌هاي تكنولوژيك در حال ظهور كمك شود. دخالت در اين حوزه از اين روست كه اساساً تحول در ساختار تكنولوژيكي به صورت بسيار آهسته‌اي به وقوع مي پيوندد. همزمان با بلوغ صنعتي و انتقال تدريجي به سوي فعاليت‌هاي پيچيده‌تر و نوآوري‌‌هاي جدي‌تر، سطح بالاتري از پشتيباني‌‌سياست‌گذاري مورد نياز است. بنگاه‌ها به علت پيوندهاي قوي با همتايانشان و نياز به عوامل نوين توليد نمي‌توانند به تنهايي کارآمد گردند. تنها در صورت توجه به اين پيوندها و ايجاد بازار عوامل توليد لازم است كه پشتيباني مي‌تواند به سمت رقابت پذيري رهنمون گردد. در واقع، بنگاه‌هاي حاضر در فناوري‌هاي پيش‌رفته‌تر، حاصل و نتيجة تكامل اجزاي سيستم نوآوري در حركت به سمت تكنولوژي‌هاي نوين هستند و از آنجا كه تكامل اين سيستم تؤام با اثرات خارجي متعددي است كه از دامنة بنگاه خارج است، دخالت سياست‌گذاري مورد نياز است. البته براي اين كار در ابتدا بايد مبدأ شكست‌ها شناسايي شود. به عنوان مثال اگر نياز به يک مهارت مهندسي وجود داشته باشد، دولت به جاي پشتيباني از توليدکننده بايد از وجود امکانات آموزشي که مي‌تواند چنين مهارتي را ايجاد كند، اطمينان حاصل نمايد. اگر يادگيري نيازمند منابع بزرگ مالي باشد، نظام مالي بايد توان پشتيباني از چنين سرمايه‌گذاري را داشته باشد. در هر صورت، در رويكرد تكاملي، تمركز تحليل از سطح بنگاه و واحدهاي ايزولة درون اقتصاد (بنگاه، مشتريان) به سوي زيربناي جمعي نوآوري و توسعه تكنولوژي سوق مي‌يابد. تأكيد اين رويكرد به تمامي نظامي است كه دانش در درون آن خلق و توزيع مي شود تا تاكيد بر اجزاي منفرد نظام. اين مساله از نگاه غير خطي به نوآوري حاصل مي‌شود. از آنجا كه پديدة نوآوري خاصيت يادگيري متقابل و به‌هم‌وابستگي دارد، طبيعي است كه ارتباط اجزا نيز بايد به دقت مورد بررسي قرار بگيرد. بنابراين موضوع مهم، چگونگي تعامل سازمان‌هاي متفاوت با يکديگر و چگونگي انتقال دانش توليد شده در جزئي از سيستم به جزئي ديگر خواهد بود. سيستم، يک چارچوب مي‌شود تا يادگيري‌ها درهم درآميزد. آنچه را يک سازمان مي‌تواند ياد بگيرد وابستة به توانايي يادگيري ديگر سازمان‌ها در سيستم مي‌شود. محققان، چنين ترتيبات نهادي را به عنوان جزئي از سرمايه اجتماعي و قابليت‌هاي اجتماعي يک اقتصاد نام برده‌اند. در حالي که در ديدگاه نئوكلاسيكي تمرکز بر فقدان انگيزه‌هاي لازم براي سرمايه‌گذاري در نوآوري در بنگاه‌ها مورد توجه كليدي بوده است؛ از اين ديدگاه، ايجاد فرصت‌ها و قابليت‌ها براي همکاري‌هاي مشترک مهم مي‌گردد. بنگاه‌ها، بازيگران کليدي در فرايند نوآوري باقي مي‌مانند اما قابليت‌هاي خلق دانش بنگاه‌ها به طور قابل توجه‌اي توسط شبکه‌اي از سازمان‌هاي ديگر افزايش مي‌يابد. بنابراين، شكست در بازار به دو دليل عمده مي‌تواند اتفاق افتد. اول آنكه، شكست¬ها به خاطر عدم وجود ارتباط بين فعاليت‌هاي مكمل لازم در درون شبكه براي توسعه تكنولوژي اتفاق بيافتند. دوم اينكه، اين شكست‌ها ممكن است به دليل فقدان و يا كارآيي ضعيف مكمل‌هاي ضروري حادث شود. در اين موارد، دخالت‌هاي سياست‌گذاري مي‌توانند بي¬اثر باشند چرا كه يك عنصر لازم در يك نقطة كليدي غايب است يا قابليت‌هاي ضعيفي دارد و بنابراين توسعة كل فرايند، نظام و شبكة نوآورانه و يادگيري را محدود مي‌كند. بنابراين، تقويت قابليت‌هاي يك نهاد يا بنگاه ويژه در يك نقطة كليدي سيستم مورد توجه قرار مي‌گيرد. بنابراين حمايت و پشتيباني بايد شامل يك مجموعه‌ي منسجم از ابزارها جهت ترويج قابليت‌سازي در درون يك سيستم و شبكه باشد.
    ادامه مطلب ...
  • Uzak

    دی روز یک فیلم به یادماندنی اگزیستانسیال دیدم. محصول سال ۲۰۰۲ ترکیه به نام اوزاک (دور). ساخته نوری چیلان و برنده جوایز متعدد در کن. ماجرای یک روشن فکر تنها و ساکت که خلوتش با حضور جوانی از روستای پدری اش شکسته می شود. ترجیح می دهم چیزی نگویم و فقط فیلم را معرفی کنم که ببینید. بی هیچ تردیدی به ترین فیلم ترکیه ای بود که دیده بودم. بعد دیدنش هم آرزو کردم کاش فیلم موفقی در این ژانر و البته این سطح در سینمای ایران هم داشتیم. راستی اگر استانبول را دیده باشید می بینید که حس عاشقانه تک تک خیابان ها و بندرگاه های این شهر در سرتاسر این فیلم موج می زند.
  • هزینه ریخته

    زمان دانش جویی ما دفتر فوق برنامه دانش گاه سهمیه محدودی از بلیط جشن واره فیلم فجر را به دانش جوها می فروخت ولی بلیط جوری بود که فیلمش در زمان خرید معلوم نبود و زمانی قبل از پخش فیلم مشخص می شد (برای من یک بار کارتون تام و جری از آب درآمد). فرض کنید بلیطی را برای عصر جمعه به قیمت خیلی بالایی خریده اید و صبح جمعه می فهمید که فیلمش چندان دل چسب نیست. فرض کنید بلیط را هم نمی توانید پس بدهید یا به کس دیگری بفروشید لذا چه فیلم را ببینید و چه نبینید ۱۰ هزار تومان قیمت بلیط فرضی از جیبتان رفته است. حال برای جمعه عصرتان دو گزینه دارید: بروید و فیلم را ببینید یا این که خانه بمانید و کتابی را که دوست دارید بخوانید. این را هم فرض کنید که در آن عصر جمعه خاص لذت خواندن آن کتاب بیش از دیدن آن فیلم خاص است. اگر شما باشید چه می کنید؟ احتمالا درصدی از ما گزینه تماشای فیلم را انتخاب می کنیم. توجیهش هم نسبتا ساده است: بابت فیلم پول داده ایم و حیف است که پولش هدر برود. حال آن که تصمیم عقلانی محض حکم می کند که پول داده شده را بی خیال شویم و آن روز عصر کتاب بخوانیم. ماجرا قضیه هزینه ریخته است. مثال دیگر می خواهید؟ در رستوران غذای گران قیمت سفارش داده ایم و در قاشق اول فهمیده ایم که اصلا غذای مطبوعی نیست و نخوردنش از خوردنش به تر است. ولی چون “پولش را داده ایم” تا آخر می خوریمش. (یک مقاله خوب برای خواندن) هزینه ریخته به سادگی می گوید که منابعی (پول یا وقت یا ظرفیت های روحی) که قبلا صرف یک پروژه (یا حتی رابطه انسانی) شده است و قابل بازیابی نیست (یا تحت تاثیر رفتار آینده قرار نمی...ادامه مطلب ...
  • مجبورم خودم را محدود کنم

    بین این پنج تا رشته تمام کرده و نیمه تمامی که خوانده ام اقتصاد شیرین ترینشان بود و فاینانس کاربردی ترین. طبع من هم که کاربردی دوست است و ادبیات فاینانس هم گسترده و عمیق. در این یک سالی که تقریبا جدی و تمام وقت وارد فاینانس شده ام یک نفس می خوانم و می بینم که به اندازه سال های سال نخوانده دارم. نخوانده هایی که وقتی می خوانی نه تنها خیلی از سوالات قبلی برایت یک باره روشن می شود بلکه رابطه مستقیمی هم با دنیای عمل پیدا می کنی. حالا این جذابیت و کشش معطوف به نتیجه نگرانم می کند. ماه ها است که به این نتیجه ملموس رسیده ام که اگر خودم را رها کنم و به قول علی سرزعیم “شهوت خواندنم” را مهار نکنم این میل خواندن و کار کردن تمام وقتم را می خورد. جوری که می توانم هفت روز هفته را مشغولش باشم و آن چنان از نتایجش راضی باشم که اصلا گذر زمان را نفهمم. کمی خنده دار است ولی انگار از تبعات بالا رفتن سن است که به جای این که خودم را مجبور کنم که درس هم بخوانم باید خودم را مجبور کنم که کم تر درس بخوانم! می دانم که اگر زیاد بخوانم ثمراتی خواهد داشت. احتمالا شغل بهتری گیر می آورم یا مقاله های بهتری چاپ می کنم یا استاد باسوادتری می شوم و الخ. ولی این طرفش را هم می بینم که تبدیل به ماشین یک بعدی می شوم که مدت ها است مغز و قلبش را جز در یک حوزه به کار نگرفته است. پس مجبورم که خودم را محدود کنم و نگذارم که علاقه به خواندن در رشته خودم باعث شود که ادبیات و فلسفه و ادیان و اسطوره و سینما را فراموش کنم و سفر نروم و آدم ها را نبینم. الان ممکن است...ادامه مطلب ...

درباره خودم

حامد قدوسی٬ متولد بهمن ۱۳۵۶ هستم و با همسرم مريم موقتا در نزدیکی نیویورک زندگي مي‌كنم. در دانش‌گاه اقتصاد مالی درس می‌دهم. به سینما، فلسفه و دين‌پژوهي هم علاقه‌مندم.
پست الکترونیک: ghoddusi روی جی‌میل

جست و جو

بایگانی‌ها