• بخش جدید در چای داغ: معرفی فیلسوفان معاصر

    من به صورت تخصصی اهل فلسفه نیستم (یا اگر در چارچوب آرزوهایم بگویم هنوز نیستم) ولی خواندن و شنیدن مواضع فلسفی را دوست دارم. امیدوارم پس از پایان مصاحبه‌ها با جواد صالحی در گپ و چای‌های بعدی مصاحبه‌ای که با دوست فیلسوفی خواهم داشت را منتشر کنم و در آن به پرسش‌های مهمی بپردازیم که اساسن فلسفه چیست، به چه کاری می‌آید و چرا باید کلاسیک‌های فلسفه را خواند؟

    ولی این سری جدیدی که می‌خواهم بنویسم ربطی به فیلسوفان کلاسیک ندارد و بیش‌تر روی معرفی فیلسوفان و استادان فلسفه معاصر و حتی جوان متمرکز است. یک معضلی که من در ایران مشاهده می‌کنم تاثیر کانال‌های ترجمه و سلیقه مترجمان و شارحان روی تصور مخاطبان از فضای فکری جهان است. خاطرات بسیاری شنیده‌ایم از دوستانی که به واسطه تعدد ترجمه‌های موجود از یک جامعه‌شناس یا فیلسوف یا ادیب غیرایرانی یا به خاطر مطرح بودن نام او در محافل مختلف او را مهم‌ترین اندیش‌مند همه دوران‌ها می‌دانسته‌اند و وقتی در محافل تخصصی‌تر خارج از ایران حضور پیدا کرده‌اند تازه فهمیده‌اند که نام و آرای وی جزو به خلاصه در تاریخ عقاید آن حوزه عملن جای‌گاه مهم دیگری ندارد و جزیی از گفت و گوی معاصر به حساب نمی‌آید.

    امیدوارم این یادداشت‌های کوچک کمکی کند تا تصور فراخ‌تری از جغرافیای مباحث فکری در جهان ام‌روز داشته باشیم. من به سهم خودم سعی می‌کنم – بدون این‌که داعیه داوری و تحلیل آرای فیلسوفان را داشته باشم – گزارشی از گزیده‌ای ازمهم‌ترین مواضع آن‌ها را بدهم. خواندن و نوشتن در باب هیچ چیزی به اندازه فلسفه و خصوصن فلسفه دین (و نیز کلام جدید) من را به هیجان نمی‌آورد و در من انبساط روحی ایجاد نمی‌کند. لذا حظ شخصی عمیق و ناب مهم‌ترین دستاورد این سری نوشته‌ها است.

  • گپ‌ و چای: مصاحبه با جواد صالحی اصفهانی، بخش ششم

    حامد: رسیدیم به بحث برگشتن شما به تهران. سر و سامان دادن زندگی در تهران چه طور بود؟

    جواد: وقتی اوایل تابستان ۱۳۵۴ (۱۹۷۵) به تهران رسیدم اولین کار این بود که دنبال جایی برای زندگی بگردم که بتوانم برنامه‌هایم برای نوشتن تز را عملی کنم. جالب این‌که غیر از سه باری که حضور کوتاه‌مدتی در تهران داشتم و با فامیل‌های‌مان زندگی کرده بودم هیچ وقت زندگی مستقلی در تهران نداشتم. والدینم در نیشابور زندگی می‌کردند و اجاره کردن جایی در تهران هم چندان ساده نبود. یاد آن دوران سخت زندگی در تهران در اوایل دوران کارشناسی (۸ سال قبل از آن) می‌افتادم که دست آخر باعث شد بروم انگلیس و اقتصاد بخوانم. حالا همین اقتصاد من را برای بار دوم به تهران برگردانده بود.

    تصمیم گرفتم که بروم و به صورت مشترک با برادرانم زندگی کنم، برادر بزرگ‌ترم آن‌روزها مشغول کار بود و برادر کوچک‌ترم (چای‌داغ: دکتر هادی صالحی اصفهانی، استاد اقتصاد UIUC) آن موقع‌ها داشت مهندسی مکانیک را در دانش‌کده فنی تمام میکرد. ما یک جایی را در شهرآرا کرایه کردیم و من زندگی خودم را در این شهر بزرگ شروع کردم. آن روزها تهرانی‌ها از دید من آدم‌های دماغ سر بالایی بودند که حس تحقیر و غیرجذاب‌بودن را به شهرستانی‌ها القاء می‌کردند. هرچند همین حس شهرستانی بودن یک قدم به‌تر از دهاتی بودن بود. (چای داغ: امیدوارم در بخش‌های بعدی به نظر جواد در مورد تاثیر انقلاب بر تغییر این ساختار اجتماعی برسیم). حدود هشت ماه در تهران ماندم که مقطع بسیار کلیدی در مسیر شغلی‌ام بود. چیزهای زیادی در مورد کشور، شهر تهران و اقتصاد کشف کردم.

    ادامه مطلب ...
  • مدلی برای درک تحولات بازار ارز: نسخه ۱٫۴

    در ذهنم در حال توسعه مدلی هستم که رفتارهای اخیر بازار ارز را در قالب یک چارچوب سیستماتیک درک کنم. یکی از مشاهداتم این است که هر وقت قیمت ارز به صورت ناگهانی جهش بزرگی داشته است (مثلن مثل دی‌روز یعنی ۱۲ دی ۱۳۹۰) با افت قیمت در روز بعد مواجه هستیم. (بروزسازی: دوستی تذکر می‌دهد که این قاعده همیشگی نیست و استثنا هم دارد که درست می‌گوید.) این‌ها چک‌نویس‌های ذهن من است و طبعن مثل هر پیش‌نویسی از نقد و نظر بهره می‌برد و اصلاح می‌شود.

    سوال این است: تغییرات لحظه‌ای و کوتاه‌مدت قیمت ارز را در یک اقتصاد نفتی چه طور بفهمیم؟

    خب برای این‌ کار خوب است که ابتدا مدل‌های کلاسیک و استاندارد را مروری بکنیم. این را اشاره کنم که به لحاظ تجربی هیچ کدام از مدل‌ها موفقیت کامل نداشته‌اند و احتمالن ماجرا ترکیبی از چند عامل است. در اقتصادهای صادرات‌محور چندین تئوری عمده مدعی توضیح رفتار “بلندمدت” نرخ ارز هستند. یکی تئوری برابری قدرت خرید است که می‌گوید قیمت ارز در بلندمدت بین دو کشور طوری تنظیم می‌شود که سبدی از کالاهای یک‌سان با ارزهای مختلف باید ارزش یک‌سان داشته باشند. تئوری دوم بحث تقاضای دارایی را پیش می‌کشد و می‌گوید وقتی به هر دلیلی – مثلن تغییر نرخ بهره بانکی – افراد تصمیم می‌گیرند تا یک ارز (مثلن ین) را به جای ارز دیگر (مثلن یورو) در سبد دارایی‌های خود جای‌گزین کنند تقاضا و قیمت ارز محبوب‌تر بالاتر می‌رود تا دوباره تعادل برقرار شود.

    اقتصاد ایران چه فرقی با این مدل‌ها دارد؟

    ۱) در اقتصادهای صادرات‌محور کوچک (مثلن ترکیه) تغییرات نرخ ارز از طریق تحت‌تاثیر قراردادن قدرت رقابت صنایع کشورهای مختلف جریان ورود و خروج ارز به کشور را تغییر می‌دهد. مثلن اگر ارز کشوری بیش از حد قیمت‌گذاری شده باشد قدرت رقابتی صنایع صادراتی‌اش کم می‌شود و لذا ورود ارز خارجی به کشور کم شده و نهایتن قیمت ارز به مقدار تعادلی‌اش باز می‌گردد. در یک اقتصاد نفت-محور چنین مکانیسمی وجود ندارد. صادرات نفت – برخلاف صادرات کالا و خدمات – نسبت به نرخ ارز تقریبن بی‌تفاوت است و بیش‌تر تابع ظرفیت تولید و مصرف داخلی و سهمیه اوپک و امثال آن است. لذا آن مکانیسم تعادل‌بخش در اقتصاد ما کم‌اثرتر است. البته از آن طرف بودجه دولت به قیمت ارز حساس است و اگر ارز بیش از حد ارزان قیمت‌گذاری شود فشار‌های بودجه ممکن است قیمت ارز را افزایش دهد.

    ۲) ویژگی‌های خاصی که برای ارزهای نفت-محور گفتیم به دولت‌های کشورهایی مثل ما اجازه می‌دهد که تعادل بازار را از طریق تنظیم “قیمت” و نه لزومن کمیت تعیین کنند(۱). دولت می‌تواند هر قیمتی را به عنوان قیمت ارز برگزیند و بازار هم در این قیمت به “تعادل” خواهد رسید. این یکی از انتقادهای من به دوستانی است که مرتبن از “تعادلی نبودن” قیمت ارز صحبت می‌کنند. وقتی تابع تقاضا یک تابع نزولی کمابیش پیوسته باشد (یعنی برای هر قیمت ارز مقدار مشخصی تقاضا وجود داشته باشد) اعلام هر قیمتی برای ارز باعث می‌شود تا تقاضای بازار در آن قیمت پاک شود و بانک مرکزی هم دلار اضافه لازم برای پشتیبانی از این قیمت تعادلی را تزریق کند و این خودش یک تعادل است (۲). فراموش نکنیم که هر تعادلی در اقتصاد لزومن کارا نیست و بین این دو تفاوت وجود دارد.

    من و محمد مروتی یک بار سعی کردیم این دو نکته را بیش‌تر و در قالب نظری‌تر بسط بدهیم که هنوز تمامش نکرده‌ایم.

    ۳) بخش مهمی از تعادل لحظه‌ای بازار ارز ایران از طریق تنظیم جریان (Flow) و نه کل ذخیره (Stock) ارز صورت می‌گیرد. منظورم چیست؟
    ابتدا نقطه مقابل این مدل را ببینیم. مثلن تعادل یورو و دلار را در نظر بگیریم. در دنیا حجم عظیمی از ذخایر دلار و یورو وجود دارد که در موسسات مختلف پراکنده هستند. چیزی که برای قیمت تعادلی این دو ارز مهم است نسبت کل پول دلار به پول یورو در سراسر جهان است. مثلن اگر آمریکا ناگهان سیاست انبساطی در پیش گرفته و عرضه دلار را زیاد و نرخ بهره را کند قیمت نسبی دو ارز از طریق میلیون‌های تراکنش فوری و تدریجی تغییر می‌کند. برای قیاس از دو دریا استفاده کنید که با هزاران کانال به هم وصل هستند. وقتی تعادل به هم می‌خورد آب از این کانال‌ها بین دو دریا جا به جا می‌شود و سریع تعادل برقرار می‌شود.

    ولی در ایران – خصوصن در شرایط فعلی – این وضعیت را نداریم. مدلی که من از بازار ارز ایران در ذهن دارم بیش‌تر به عرضه و تقاضای لحظه‌ای نزدیک‌تر است. یعنی آن مدل دریا-مانند که در آن جریان عرضه و تقاضای کمابیش نامحدودی در هر لحظه امکان‌پذیر است را در ایران نداریم. در ایران در هر روز تقاضایی برای دلار مصرفی وجود دارد. این جریان دلار مصرفی مربوط می‌شود به کسانی که همان روز باید مقداری دلار مصرف کنند، مثلن مسافر هستند یا باید کالایی را از خارج خریداری کنند یا برای فرزندشان پول بفرستند و الخ. یک جریان ورودی دلار هم داریم که بخش عمده آن از کانال دولت و بانک مرکزی و بخش کوچک‌تر آن از طریق صادرکنندگان بخش خصوصی تامین می‌شود.

    در کنار این جریان مصرف روزانه البته یک ذخیره دلار (همان دریا ولی در اندازه دریاچه یا برکه) هم داریم که افراد یا بنگاه‌ها یا موسسات مالی و صرافی‌ها به هر دلیلی در سبد دارایی‌شان نگه می‌دارند. در شرایط عادی جریان ورودی دلار به طور متوسط با مصرف روزانه‌اش (که دلار را از اقتصاد کشور خارج می‌کند) کمابیش برابری می‌کند و سطح ذخیره دلار هم در یک وضعیت تعادل بلندمدت است و عملیات غیررسمی عامل‌های بانک مرکزی و نیز دریاچه دلارهای خصوصی قیمت را در سطح تعادل بلندمدت نگه می‌دارند.

    حال دو نیرو می‌تواند قیمت لحظه‌ای (و نه بلندمدت) را به صورت ناگهانی تغییر دهد. یا این‌‌که کانال رسمی و غیررسمی تزریق دلار به بازار مختل شود (که سال قبل برای چند روز پیش اتفاق افتاد). یا این‌که به طور ناگهانی شوک مثبتی به تقاضا وارد شود (مثلن تعطیلات نوروزی باشد و مسافران همه در کار خرید ارز باشند یا این‌که به همان دلیلی که در پست‌های قبلی ذکر کردم تقاضا برای خرید احتیاطی و ذخیره دلار توسط بازرگانان و شهروندان به یک‌باره بالا برود). در این صورت موجودی لحظه‌ای دلار برای تامین نیازهای لحظه‌ای بازار کفایت نمی‌کند و چون کشش قیمتی تقاضا هم ممکن است کم باشد (بلاخره مسافری که فردا مسافر است باید مقداری ارز بخرد) قیمت تعادلی لحظه‌ای ممکن است جهش ناگهانی بکند.

    این جهش قیمت لزومن به دلیل به هم خوردن تعادل بلندمدت نیست (هر چند دو قیمت به هم ربط دارند و مثلن یک عامل جهش تقاضای ناگهانی ممکن است انتظار تغییر در قیمت بلندمدت باشد). به همین دلیل هم جهش خیلی شدید ناگهانی (که به نظرم در روزهای اخیر بیش‌تر به شوک‌های تقاضا مربوط بوده است) علامت بزرگ‌تری از محدودیت موقت است تا محدودیت دائمی و لذا بعد از همان روز تا حدی افت می‌کند.

    ۴) تاثیرات اتفاقات سیاسی اخیر را در این مدل چه‌طور بفهمیم؟ در این جا باید دو محور عرضه و تقاضای ارز را از هم جدا کرد. تحریم‌های شدیدتر علیه ایران عرضه مورد انتظار ارز “در آینده” را تحت‌الشعاع قرار می‌دهد ولی اثر آن روی عرضه هنوز عملی نشده است. از آن طرف چون بازار این وضعیت را پیش‌بینی می‌کند از همین الان “تقاضا” برای ذخیره احتیاطی و نیز برای واردات سریع‌تر و بیش‌تر کالاها را بالا برده است. به این خاطر من صحبت از اثر تقاضای نیمه-گذرا می‌کنم چون ذخیره احتیاطی ارز بنگاه‌ها و شهروندان نیاز به یک جریان مثبت جدید دارد تا به سطح جدید (بالاتر) برسد و این جریان مثبت (برای افزودن به ذخایر احتیاطی) می‌تواند جریان تقاضا برای ارز را به صورت موقتی بالا ببرد.

    بروزسازی: روشن کنم که از دید من ذخیره احتیاطی می‌تواند حداقل برای دو منظور باشد. اولن بنگاه‌هایی که نیاز به ارز برای انجام معاملات خود دارند سعی می‌کنند مقداری ارز در اختیار داشته باشند تا اگر ارز در بازار کم‌یاب شد عملیات تجاری‌شان مختل نشود. ثانین همین بنگاه‌ها و نیز شهروندانی که نگران اثر گرانی ارز روی قدرت خرید و سودشان هستند سعی می‌کنند تا با افزایش سهم ارز در سبد دارایی‌های‌شان خود را در مقابل شوک‌های ارزی احتمالی آتی محافظت کنند.

    ۵) صرافی‌ها چه طور رفتار می‌کنند؟ به یاد بیاورید که اشاره کردم که شکاف قیمت خرید و فروش در روزهای مختلف متفاوت است و تغییر می‌کند. مدل من از این قرار است: در شرایط نرمال هر صرافی مقداری ذخیره ارز نگه می‌دارد تا به تقاضای رسیده پاسخ بدهد (چیزی شبیه به مساله معروف پسر روزنامه‌فروش). حالا روزی را تصور کنید که قیمت به علت جهش تقاضا به شدت بالا رفته است. چون صرافان می‌دانند که این افزایش قیمت موقت است نگه داشتن ذخیره ارز در پایان روز غیره بهینه است. از آن طرف تمام کردن ذخیره ارز در طول روز هم زیان‌ده است چون باعث می‌شود مشتریان ناگهانی در یک روز داغ از دست بروند. صراف هم‌چنان می‌خواهد موجودی ارز داشته باشد ولی ریسک زیان در صورت مثبت بودن ذخیره در پایان روز بالاتر از روزهای دیگر است. این باعث می‌شود تا قیمت تعادلی خرید ارز توسط صرافان پایین بیاید تا این ریسک احتمالی را جبران کند. به عبارت دیگر صراف در چنین بازار متلاطمی باید روی هر واحد خرید-فروش سود بیش‌تری بکند تا حاضر باشد در بازار باقی بماند. (بروزسازی: در روز سه شنبه که بازار داغ بود این شکاف برای مثلن یور حدود۱۲۰ تومان بود. در روز چهارشنبه که بازار آرام شده است شکاف خرید-فروش به فقط هفت تومان رسیده است).

    ۶) آیا دولت باید صرفن با مشاهده جهش قیمت بازار غیررسمی قیمت بازار رسمی را فوری اصلاح کند؟ مطمئن نیستم که این طور باشد. خصوصن اگر جهش قیمت به خاطر افزایش موقت و نه پای‌دار تقاضا باشد. در پانوشت (۱) توضیح می‌دهیم که اگر عرضه متوسط ارز در بلندمدت تغییر کند قیمت رسمی باید اصلاح شود. این نافی این توصیه نیست که عرضه غیررسمی ارز از ذخایر باید بالاتر برود تا شکاف بین قیمت رسمی و غیررسمی بزرگ نشود. در این مورد بعدن بیش‌تر صحبت می‌کنیم.

    فعلن صحبتی از مدل‌های حبابی در بازار ارز نکرده‌ایم و آن را به بحث دیگری موکول می‌کنیم.

    پانوشت‌ها:

    ۱) طبعن قیمت تعیین شده دولت دولت درون‌زا است. مثلن دولت اگر انتظار داشته باشد که ورودی ارزش در سال‌های آتی به شدت کاهش پیدا می‌کند می‌داند که قادر نخواهد بود که نرخ ارز را در سطح قبلی حفظ کند و لذا نرخ رسمی را باید در سطحی تعیین کند که قادر به دفاع از آن باشد. اگر نرخ رسمی به گونه‌ای تنظیم نشود که بتوان از آن دفاع کرد بازار غیررسمی موازی درست می‌شود که نمونه آن‌را شاهد هستیم.

    ۲) همین که می‌بینیم که در قیمت‌های رسمی اعلام شده بازار سیاه به وجود نیامده بود و نیز تقاضای حول قیمت‌های ۱۰-۱۵ سال گذشته نیز باعث نشده بود تا کل ذخیره دلار کشور به یک باره مکیده شود نشان از این بود که قیمت‌های رسمی ارز چندان هم دور از تعادل نبوده‌اند. اگر قیمت رسمی واقعن خیلی پایین‌تر از قیمت تعادلی (منظورم آن تعادلی که در ذهن دوستان است) می‌بود تقاضای افزون باید یک باره همه منابع را خالی می‌کرد. بدیهی است که وضعیت قیمت دوگانه اخیر نشان از به هم خوردن مفروضات این استدلال دارد.

    پ.ن: پست جواد صالحی را هم در این رابطه ببینید.

  • بهره دستوری بانکی و نرخ ارز و طلا

    زیاد می‌بینیم که پیش‌نهاد می‌شود که نرخ بهره بانکی زیاد شود تا با جذب نقدینگی مردم به سمت بانک‌ها از حرکت این نقدینگی به سمت بازار ارز و طلا جلوگیری شده و قیمت این دارایی‌ها کنترل شود. از جمله این پیش‌نهادها این سرمقاله دوستم محمدصادق جنان صفت در دنیای اقتصاد است. فعلن در پرانتز بگویم که حتی روی این اثر نقدینگی و قیمت دارایی‌ها و نیز هماهنگ‌سازی نرخ بهره بانکی و نرخ بهره سرمایه‌گذاری روی ارز و طلا هم که آقا صادق روی آن تکیه کرده هم می‌شود بحث مفصل کرد ولی آن‌را به بعد موکول کنیم.

    نکته اصلی که من فکر می‌کنم در این مقاله و مقاله‌های مشابه دقیقن متوجه نمی‌شوم استدلال مبتنی بر “افزایش نرخ بهره بانکی —-> کاهش نقدینگی (به اصطلاح رایج در ایران سرگردان)” است. شاید من به علت دانش محدودم از ساختاری نهادی ایران نکته اصلی را متوجه نمی‌شوم و یا شاید استدلال آن‌ها واقعن دچار خطای منطقی و تئوریک است. چیزی که حدس می‌زنم این است که در ته ذهن بیان‌کنندگان این استدلال مکانیسم‌های رایج در دنیا مثل عملیات بازار باز خوابیده است که در آن افزایش نرخ بهره اوراق خزانه باعث انتقال وجوه نقد از طرف دارایی بانک‌ها و موسسات مالی به خزانه بانک مرکزی و لذا کاهش قابلیت وام‌دهی این موسسات و نهایتن کاهش عرضه پول می‌شود.

    با این همه مطمئن نیستم که در شرایط نرخ بهره دستوری، سرکوب مالی و جیره‌بندی اعتبارات که در ایران شاهد آن هستیم چنین استدلالی معتبر باشد. ما در ایران ابزار پولی (مثلن اوراق قرضه کوتاه‌مدت خزانه) نداریم و لذا سیاست‌گذار نمی‌تواند از طریق بازی با نرخ بهره ابزارهای پولی سیاست‌های پولی را اعمال کند. پس کانال استاندارد عملیات بازار باز منتفی است و نمی‌‌توان از این قیاس استفاده کرد. هر چند از نبودن مکانیسم نرخ بهره بین‌بانکی مطمئن نیستم.

    می‌ماند استفاده سیاست‌گذار از نرخ بهره‌های ضمنی. بگذارید صرفن برای تقرب ذهن مثال تاریخی بزنم. شایع بود که در دوره دوم آقای هاشمی با عرضه حجم وسیعی از پیش‌خرید موبایل توانستند نقدینگی بازار را جمع کنند. نمی‌دانم واقعن این طور بود یا نه ولی کل داستان نامعقول به نظر نمی‌رسد. دولتی که موقعیت انحصاری دارد می‌تواند قیمت موبایل را در حد بالا تعیین کند، از مردم پول نقدشان را بگیرد و بعد این پول را به عنوان بخشی از بدهی دولت به بانک مرکزی بدهد و به اصطلاح از دور خارج کند. یا برعکس به جای قرض جدید از بانک مرکزی در بودجه جاری صرف کند. هر چند ماجرا مثل چرخاندن لقمه دور سر است ولی در هر صورت این عملیات (با همه هزینه‌های اضافی ناشی از انحصار و الخ) در شکل مکانیکی آن جلوی افزایش نقدینگی را می‌گیرد یا آن‌را کاهش می‌دهد.

    ولی آیا بحث جذب پول مردم در حساب‌های پس‌انداز هم همین اثر را دارد؟ این را مطمئن نیستم. نکته این است که بر خلاف بخش‌های دیگر (مثلن مخابرات) بانک‌ها و موسسات مالی یک ویژگی منحصر‌به‌فرد دارند و آن‌هم توانایی خلق ضمنی پول جدید از پس‌اندازهای جذب‌شده است. خیلی ساده اگر بگوییم: وقتی شما ۱۰۰ تومان در بانک پس‌انداز می‌کنید، متناسب با ضریب احتیاطی، نظام بانکی ممکن است بتواند با این ۱۰۰ تومان شما چیزی بین ۵۰۰ تا ۱۰۰۰ تومان وام بدهد! یعنی هر قدر ورود پول به بانک‌ها بیش‌تر شود، “توانایی بالقوه” نظام بانکی برای وام دادن افزایش می‌یابد.

    در یک اقتصاد با نرخ بهره تعادلی لزومن این رابطه مکانیکی بین میزان سپرده و وام‌ها برقرار نیست، چرا که در هر نرخ بهره‌ای تقاضای مشخصی برای وام وجود دارد و بالا رفتن نرخ بهره باعث کاهش تقاضا برای وام هم می‌شود. ولی در کشوری مثل ایران که نرخ بهره زیر نرخ تعادل است ممکن است رابطه زیر مشاهده شود:

    بالا بردن نرخ بهره دستوری بانک‌ها (تا یک نقطه مشخص) می‌تواند باعث افزایش عرضه پول و اعتبارات شود! فکر کنم مکانیسمش را خودتان حدس می‌زنید. وقتی نرخ بهره را بالا می‌بریم مقداری نقدینگی جدید به بخش پس‌انداز بانک جلب می‌کنیم (این پس‌انداز جدید معمولن از طرف کسانی می‌آید که دست‌رسی یا تمایلی به بقیه فرصت‌های سرمایه‌گذاری ندارند). این باعث می‌شود تا طرف دارایی در ترازنامه بانک تقویت شود و لذا قدرت وام‌دهی بانک با ضریب فزاینده‌ای بالا برود. از آن طرف هم که صف طولانی برای وام وجود دارد و حتی بالا بردن نرخ بهره هم حالا حالا ها این صف را تعطیل نمی‌کند. با استفاده از پس‌انداز جذب‌شده بانک‌ها قادر می‌شوند وام‌های جدیدی بدهند که از حجم نقدینگی جذب‌شده بیش‌تر است و لذا خالص نقدینگی (یا شاید دقیقتر بگوییم اعتبارات) در جامعه افزایش می‌یابد!

    خلاصه ماجرا از دید من: اگر فرض کنیم که اکثر سوداگران عمده بازار طلا و ارز اتفاقن کسانی هستند که دست‌رسی‌های به‌تری به وام‌های بانکی دارند جلب پس‌انداز بیش‌تر به سمت بانک‌ها اتفاقن باعث افزایش نقدینگی این گروه از افراد می‌شود و این درست خلاف توصیه‌ای است که می‌شود.

  • گپ‌ و چای: مصاحبه با جواد صالحی اصفهانی، بخش پنجم

    حامد: این‌که بورس تحصیلی ایران را قطع کردید و به سمت هاروارد رفتید روی موضوع تزتان اثر نگذاشت؟ مثلن مجبور نشدید که موضوعات مرتبط با مسایل جمعیتی این‌جا را بررسی کنید؟

    جواد: نه! اتفاقن کمکم کرد که دو محور علاقه‌ام را متمرکز کنم. چون کمک مالی که می‌گرفتم مربوط به حوزه جمعیت‌شناسی بود شروع کردم به جست و جوی موضوعی که بحث اقتصاد روستایی را به مسایل جمعیتی مربوط کند. توی هاروارد یک گروه مطالعاتی روی بحث‌های جمعیتی داشتیم (چون آن موقع تعداد درس‌هایی که در هاروارد روی این موضوع ارائه می‌شد خیلی کم بود). ما از باصم مسلم دعوت کردیم که راه‌نمایی گروه مطالعاتی ما را بر عهده بگیرد. باصم تاریخ‌دانی بود که الان در کینز کالج کمبریج است و کتابش (که در واقع تز دکترایش بود که زیر نظر دیوید لاندس نوشته بود) توجه من را جلب کرده بود. او در کتابش نشان می‌داد که تنظیم جمعیت از همان قرون وسطی در کشورهای اسلامی رایج بوده است. این کار او مثال خیلی خوبی بود که یک تحقیق خوب چه طور می‌تواند یک باور قوی عمومی را تغییر بدهد. باور عمومی در این مورد خاص این بود که رشد جمعیت بالای جوامع مسلمان ریشه در باورهای مذهبی آن‌ها دارد. Jomo Sundaram اقتصاددان‌ معروف مالزیایی آن موقع‌ها در مدرسه کندی هاروارد درس می‌خواند و بعدن دست‌یار دبیرکل سازمان ملل شد. فکر کنم او بود که کتاب استر بوزروپ را که اسمش بود شرایط رشد کشاورزی به من معرفی کرد. این کتاب بعدن موضوع تز من و نیز دو تا از اولین مقاله‌های که منتشر کردم شد.

    ادامه مطلب ...
  • شب نوشته‌ها

    مدت‌ها است لذت شب‌بیداری (انفرادی) هفته‌ای یکی دو بار را که سال‌های اواخر زندگی ایران و اوایل مهاجرت وین گاه و بی‌گاه داشتم از دست داده‌ام. در جمع البته معمولن زود خوابم می‌برد یا چرت می‌زنم و شب‌بیداری‌ام فقط فردی معنی دارد. شاید تغییرات جسمی و سن و سال است و شاید هم وضعیت ارتباطات اجتماعی و کاری که مجبورت می‌کند اکثر صبح‌ها بیرون بزنی و با شب‌بیداری نمی‌سازد. تعطیلات که رسید ام‌شب را به خودم رخصت دادم که بیدار بمانم و نگران سردرد و گیجی و از کارافتادگی روز بعدش نباشم.

    رخصت بی‌لذتی بوده البته تا الانش. جرات نمی‌کنم به هیچ چیز سنگینی نزدیک بشوم. شب قبل داشتیم فیلمی از ارمنستان می‌دیدیم. چیزی بود در مایه‌های نسخه ارمنی زمانی برای مستی اسب‌ها که به نظرمان می‌رسید سامان سالور چند کیلو خرمای برای مراسم تدفینش را از صحنه‌های آن الهام گرفته است (شاید هم نگرفته و تصور ما است). شب قبل خواب‌آلود و خسته بودم و دز فیلم اثر نکرده بود. گفتم ام‌شب بقیه‌اش را ببینم. دیدم تحملش را ندارم. یعنی آن لذت نابی که حین دیدن/خواندن می‌بری را بعد باید با مدت‌ها تقاصش را پس بدهی. ناخودآگاه ذهن این تناقض را می‌فهمد و از همان اول نمی‌گذارد نزدیک بشوی تا بعدن دردسر درست نشود.

    راستش به این کم‌جانی‌‌ام باور نبود. یعنی فکر نمی‌کردم ماجراها به جا برساندم. اولین بار نیست. مدت‌ها است که خیلی فیلم‌ها را نمی‌توانم یک ضرب ببینیم و خیلی متن‌ها را نمی‌توانم بیش از چند دقیقه بخوانم. نیم ساعت که می‌گذرد از حد تحملم بالا می‌زند و حال و روزم را به هم می‌ریزد. اگر سیگاری بودم شاید می‌رفتم جایی چیزی آتش می‌کردم و پکی می‌زدم و سبک می‌شدم و بقیه را ادامه می‌دادم. چای سیاه را که مدت‌ها است نمی‌خورم، چای سبز هم کار سیگار را نمی‌کند. اتفاقن بیش‌تر رگ‌ها را گشاده می‌کند و خون بیش‌تر به اعضاء می‌ریزد و هیجان‌زده‌تر می‌کند تا این‌که آرام کند و اساسن اصل مشکل را بدتر می‌کند.

    یکی دو ساعتی ساعتی نشسته بودم روی مبل و تاریکی بیرون و توی خانه را تماشا می‌کردم و در ذهنم با کتاب‌های که جرات نمی‌کردم نزدیک‌شان بشوم چون طاقتش را نداشتم بازی می‌کردم. شرایطش نبود، یعنی آدمش دم دست نبود چون هوای این‌جا هنوز خوب است، که کسی را صدا کنم که نصف شب برویم در تاریکی کنار رودخانه‌ای چیزی راه برویم و حرف بزنیم و در دل‌مان جا باز کنیم. دیدم باید یک جوری این هضم‌نشده‌ها را که از بس رابطه‌‌شان را با جهان واقعی‌شان از دست داده‌اند به سنگ روح تبدیل شده‌اند بیرون بریزم شاید سبک شوم.

    نمی‌دانم افاقه می‌کند یا نه. هر چند می‌دانم فردا را به باد دادم.

    فکر کنم سهم لذت این نصف شب همین بود که ملاحظه نکنم و این را بنویسم.

  • چند نکته درباره بازار ارز

    ۱) دوستی تماس گرفته بود که “دیدی که بازار عقلانی نبود و چند هفته طول کشید تا اثرات اخبار جدید را در قیمت منعکس کند؟”. پاسخ دادم که برای اقتصاددان‌ها (اتفاقن خودش هم اقتصاد خوانده است) آخرین فرض باید این باشد که بازار عقلانی نیست! تا الان هیچ اتفاق خاصی نیفتاده که نشان از غیرعقلانی بودن یا پردازش ضعیف و غلط اطلاعات و امثال آن باشد. اگر بر این باور باشیم که بخشی از جهش قیمت به خاطر بالا رفتن تقاضای احتیاطی ارز است (یعنی مردم ارز می‌خرند و برای آینده نگه می‌دارند) در این صورت برای این‌که بازار به این جمع‌بندی برسد که با همه عدم اطمینان‌های موجود، این سرمایه‌گذاری مفید است نیاز به زمان است.

    یک شکل ساده ماجرا فکر کردن به یک مدل مقدماتی یادگیری بیزی است. فرد الف باور دارد که ممکن است اوضاع ارزی ایران خراب شود. این باور البته یک باور قطعی نیست و در قالب یک متغیر تصادفی مطرح است که طبعن واریانسی هم برای آن متصور است. با در نظرگرفتن عدم اطمینان‌های موجود، منافع انتظاری (Expected Pay-off) ناشی از خرید ارز در حدی نیست که فرد واکنش نشان دهد. در طول زمان سیگنال‌های جدیدی می‌رسد، مثلن قیمت کمی بالاتر می‌رود یا اخبار جدیدتری می‌رسد یا اخبار ناقض اخبار قبلی نمی‌رسد یا سیاست‌گذار علامت‌های لازم برای تعهد به قیمت قبلی را نمی‌فرستد و الخ. فرد این‌ها را کنار هم می‌گذارد و باورش را به‌روز می‌کند (که یک معنی‌اش ممکن است کاهش واریانس باورش باشد) تا بلاخره به آستانه لازم برای تصمیم خرید احتیاطی می‌رسد.

    لب کلام این‌که وقتی انتظارات مربوط به آینده نویز دارد و با عدم اطمینان زیاد هم‌راه است، واکنش تدریجی – و نه ناگهانی – بازار به اخبار اتفاقن می‌تواند عین یک رفتار عقلانی باشد. البته متناسب با پارامترهای مساله رفتار عقلانی می‌تواند ناگهانی یا تدریجی باشد ولی در هر صورت نمی‌توان از تدریجی بودن نتیجه گرفت که بازار عقلانی نیست. هر کس هم گفت که همه می‌دانستیم که قیمت بالا خواهد رفت و خرید روی قیمت ۱۳۵۰ عقلانی بود او را به بحث احتمالی بودن ماجرا و سود/زیان هم‌زمان در بند بعدی همین نوشته ارجاع دهید.

    ۲) واریانس اتفاقات آینده روی قیمت فعلی ارز خیلی تاثیر دارد! مدل ساده من این است: افراد می‌دانند که “کف” قیمت از یک حد مشخصی (مثلن ۱۲۰۰ تومان یا رقمی که به زودی برای نرخ ارز مبنای بودجه اعلام خواهد شد) پایین‌تر نخواهد آمد. از آن طرف، متناسب با وضعیت آینده قیمت ممکن است تا حد نامشخصی بالا برود. افراد زیادی ممکن است تقاضاهای کوچکی برای ارز داشته باشند. مثلن ممکن است برای یک سفر خارجی در عید برنامه‌ریزی کنند، یا باید موادی را برای شرکت‌شان وارد کنند یا برای فرزندشان ارز بفرستند یا این‌که حتی به طور ساده بخواهند خودشان را در مقابل شوک تورمی محافظت کنند.

    این افراد (عقلانی) می‌دانند که خرید ارز در هر لحظه یک تصمیم ریسکی است. مثلن قیمت از دی‌روز تا الان بیش از ۱۰۰ تومان افت کرده و از حدود ۱۵۳۰ به ۱۴۲۰ رسیده است. پس این تصمیم خرید می‌تواند با زیان هم هم‌راه باشد و لذا کسی که روی قیمت ۱۳۵۰ می‌دانست که قیمت بالا خواهد رفت این زیان را هم در محاسباتش دارد. نکته این‌جا است که زیان ماجرا محدود است (حداکثر ۲۰۰-۳۰۰ تومان) ولی منافع احتمالی می‌تواند خیلی بالا باشد (مثلن در حد ۱۰۰۰ تومان یا بیش‌تر). حالا هر قدر احتمال اتفاقات غیرمعمول بالاتر برود (شبیه این‌که واریانس توزیع را زیاد کنیم یا وزن اتفاقات سمت راست توزیع را افزایش بدهیم)، منافع انتظاری ناشی از خرید ارز بالا می‌رود.

    جمع‌بندی این‌که: همین تقاضاهای کوچک، که در آن افراد بازده‌‌های نامتقارنی بین سود و زیاد ناشی از خرید ارز می‌بینند، می‌تواند در کل تقاضای بزرگی برای خرید احتیاطی (و نه لزومن مصرف فعلی ارز) ایجاد کند که قیمت را ناگهان بالا بکشد. با توجه به این‌که در هر قیمتی زیان احتمالی کمابیش ثابت است، هر خبری که منافع احتمالی را زیادتر کند باعث افزایش این تقاضا می‌شود.

    ۳) در پست قبلی در مورد شکاف قیمت فروش و خرید (Bid-Ask Spread) گفته بودم. به طور معمول این شکاف حدود ۱۰ تومان بود ولی در دو روز گذشته گاهی به ۳۵ تومان هم رسید. در پست‌های بعدی در این مورد بیش‌تر می‌نویسم …

    ۴) و البته تئوری هزینه ریخته به ما می‌گوید که مهم نیست که ارز را چند و کی خریده‌اید. برای هر تصمیمی (مثلن رفتن به سفر) قیمت الان ارز اهمیت خواهد داشت چون ارز را می‌شود به ریال تبدیل کرد. خیلی شبیه به ماجرایی که این‌جا گفته شد

  • گپ‌ و چای: مصاحبه با جواد صالحی اصفهانی، بخش چهارم

    حامد: این تجربه تابستانی روی شکل دادن موضوع تزتان هم نقشی داشت؟

    جواد: فکر کنم تاثیر اساسی داشت. دست آخر تزم را روی مسایل روستایی در ایران (از جنبه‌های مختلف) نوشتم. بعدش زمان نسبتن طولانی روی مدل کردن بازار نفت گذاشتم (چای داغ: نتیجه کارهای جواد در حوزه بازار نفت کتاب مهمی است که بین متخصصان این حوزه مطرح است) ولی بعد در دهه نود به همین موضوع ایران برگشتم. البته بگویم که مطمئن نیستم که مواجهه‌ام با مسایل روستایی بود که موضوع تحقیق من را به این سمت شکل داد یا یک چیز درونی که به این سمت سوقم داد. فکر می‌کنم زندگی در ایران آن موقع خصوصن در جایی که ما زندگی می‌کردیم و بیش‌تر ساختار روستایی داشت یک گرایش غریزی در من ایجاد کرده بود که نهایتن ذهنم را به سمت این موضوعات می‌برد.

    حامد: از برگشتن به هاروارد بگویید.

    جواد: سال ۱۹۷۴ با علاقه مضاعف به مسایل اقتصاد روستایی، که آن موقع‌ها موضوع خیلی داغی بود، برگشتم هاروارد. اگر به ادبیات توسعه در اواخر دهه ۶۰ و اوایل دهه ۷۰ نگاه کنیم مقاله‌های خیلی مهمی روی بحث مالکیت و اصلاحات ارضی می‌بینیم. مقاله ۱۹۵۴ آرتور لویس روی اقتصاد دوگانه هنوز موضوع بحث بود و مقاله‌ای که آمارتیا سن در سال ۱۹۶۶ روی بحث دهقانان و مازاد نیروی کار نوشته بود هم جزو بحث‌های روز بود. مدل‌های مربوط به ریسک و بیمه، کژرفتاری و اقتصاد اطلاعات اولین بار برای مسایل مربوط به مالکیت زمین (مثل تسهیم محصول زراعی) به کار رفتند.

    حامد: جالب است که مدل انتظارات عقلانی Muth هم از نگاه کردن به بازارهای کشاورزی شکل گرفته است. بخشی از شهودی که در بحث‌های آربیتراژ و مشتقات مالی داریم هم عملن از بازارهای محصولات کشاورزی به دست آمده است. شاید به این خاطر که کشاورزی آن موقع سازمان‌یافته‌ترین بازار محصول را داشت. می‌گفتید.

    ادامه مطلب ...
  • گپ‌ و چای: مصاحبه با جواد صالحی اصفهانی، بخش سوم

    حامد: در هاروارد با چه کسانی کار کردید؟

    جواد: همان‌طورکه قبلن هم گفتم آخر سر با هاروی لیبنشتاین کار کردم که آن موقع‌ها کرسی اقتصاد جمعیت هاروارد را داشت. من این حوزه را دوست داشتم چون به بحث توسعه مربوط می‌شد و در عین جنبه تخصصی خودش را داشت. بگذار اول بگویم که چه طور به این موضوع رسیدم. چه آن موقع و چه الان مشتاق کار روی ایران بودم، هر چند یکی از استادانم یک بار بهم گفت که “لطفن کار توسعه نکن و لطفن روی ایران کار نکن. نتایج این‌ موضوعات کاملن قابل پیش‌بینی است”. من سعی کردم که توصیه او را دنبال کنم ولی خب در عمل این روش کار نکرد. خلاصه آخرش سر کلاس توسعه نشستم و ۴۰ سال بعد هم دقیقن دارم روی این چیزها کار می‌کنم: ایران و توسعه! اگر چه باید اضافه کنم که خیلی خوش‌حالم که روی موضوعات مشخص و متمرکزی مثل اقتصاد خانوار، نیروی کار و آموزش کار می‌کنم. (چای داغ: احتمالن اشاره جواد به این است که به جای نظریه‌پردازی روی موضوعات کلی و مبهمی به اسم توسعه، کارهای تخصصی و دقیق روی سوالات مشخص انجام می‌دهد)

    ادامه مطلب ...
  • کشکولیات

    این قدر سایت این اقای باوند بهپور جذاب و انرژی‌دهنده بود که حیفم آمد به بقیه معرفی‌اش نکنم. ظاهرن ساکن شهر زیبای *فیلاخ اتریش هم هست، اگر زودتر می‌شناختمش وقتی آن دور و بر بودم سری بهش می‌زدم.

    * به دلایل متعدی (از جمله جریان درآمد ناشی از توریسم اسکی و کوه‌نوردی آلپ) وضعیت تقریبن وارونه‌ای بین کیفیت زندگی شهری در شهرهای بزرگ و کوچک اتریش وجود دارد. برخی از شهرهای کوچک‌تر اتریش ثروت‌مندتر و دارای زیرساخت‌ها و فضای تجاری و امکانات زندگی به‌تری نسبت به پایتخت هستند (سالزبورگ نمونه اعلای این تفاوت است). فیلاخ هم از این شهرهای کوچک ولی بسیار زیبا است. هر چند که در کشورهای دیگر اروپایی هم مثال‌ها زیادی از آن‌را دیده‌ام ولی مطمئن نیستم که این قاعده لزومن در همه‌جا برقرار باشد. در ادبیات توسعه شهری اصطلاح ماکروسفالی (بزرگ‌سری) را برای شهرهای بسیار بزرگ کشورهای نفتی به کار می‌برند و منظورشان این است که یک شهر خاص (مثلن تهران) به علت تزریق منابع دولتی به طور غیرمتناسبی بزرگ‌تر از شهرهای رده بعدی می‌شود و لذا امکانات زندگی هم بیش‌تر جذب این شهرها می‌شوند. در اقتصادهای غیر نفتی ولی فناوری-محور عواملی مثل اقتصادمقیاس و رابطه مثبت بین اندازه شهر و نرخ سرانه نوآوری باعث می‌شود تا شهر مرکزی (لندن، شانگهای، پاریس، نیویورک و …) موقعیت ممتازی پیدا کند.

درباره خودم

حامد قدوسی٬ متولد بهمن ۱۳۵۶ هستم و با همسرم مريم موقتا در نزدیکی نیویورک زندگي مي‌كنم. در دانش‌گاه اقتصاد مالی درس می‌دهم. به سینما، فلسفه و دين‌پژوهي هم علاقه‌مندم.
پست الکترونیک: ghoddusi روی جی‌میل

جست و جو

بایگانی‌ها