• به حق چیزهای نشنیده

    آقا من خل شدم یا شما هم همین احساس را دارید. این فرمایشات را بخوانید:

    «ایرج ندیمی مخبر کمیسیون اقتصادی مجلس گفت: کاهش ۷۹ هزار میلیارد ریالی هزینه های جاری و عمرانی نسبت به لایحه پیشنهادی دولت برای سال ۸۵ موجب کسری بودجه شدید دولت می شود و نباید در صحن علنی مجلس به تصویب برسد.»

    از کی تا حالا کم کردن هزینه های دولت باعث افزایش کسری بودجه می شه؟ ببین آقا من اهل تئوری توطئه و اینا نیستم ولی فکر کنم کاسه ای زیر نیم کاسه است. چون این ایرج ندیمی یه جوری وابسته به جناح دوم خرداد هم است. می شه ماجرا را این جوری دید که احتمالا دیده مجلس سوتی دولت احمدی نژاد در پیشنهاد یک بودجه تورم زا را اصلاح کرده و این باعث محبوبیت احمدی نژاد می شه گفته یه چیزی بگم که دوباره بودجه برگرده تا با تورم اساسی که درست می شه مردم حسابی طرف دار احمدی نژاد بشوند. شاید هم از احمدی نژاد اینا پول گرفته تا این حرف ها را بزنه تا وقتی فردا به خاطر بودجه تورم رفت بالا بگند نگفتیم از بودجه عمرانی کم نکنید تورم زا است!

    این را هم ببینید بد نیست:

    «نایب رئیس کمیسیون عمران مجلس هم با غیر اصولی دانستن مصوبه کمیسیون تلفیق در جهت کاهش اعتبارات عمرانی ، خاطرنشان کرد : تزریق بودجه به بخش هایی که دچار اشکال هستند همچون بیکاری تورم زا نیست و واقعا معلوم نیست که اقتصاد دانان ، چطور به این نظریه ها دست پیدا می کنند .»

    راستش آقا منم نمی دونم چون خیلی سخته. تو هم بی خیال شو و سعی نکن بفهمی.

    ولی حالا از شوخی گذشته این تصور که تزریق پول به پروژه های عمرانی باعث تورم نمی شه اشتباه رایجی بین خیلی از سیاست مداران ما است و من بعدا در مورد دلیلش توضیح می دم.

  • سرمایه انسانی

    داشتم صحبتی می کردم روی تابع تولید بنگاه ها و تصمیم گیری آن ها برای انتخاب ساختار تولید بر اساس هزینه نهایی نیروی کار و سرمایه. یکی از رفقا برگشت و گفت نظریه های مدرن مدیریت می گوید که نیروی کار هم یک جور سرمایه است. نمی دانستم چی باید بگویم فقط حس می کردم این علم مدیریت عجب همه چیز را به گند کشیده و نمی گذارد آدم کارش را بکند. خوش بختانه خودم مدیریت خوانده ام و می توانم هر چه دلم بخواهد فحشش بدهم و متهم نشوم. به بقیه رشته ها که نمی شود از گل نازک تر گفت.

  • غیرت اقتصادی

    بیانیه تند و تیز حزب کارگزاران سازندگی که با امضای غلامحسین کارباسچی و در نقد لایحه بودجه سال ۸۵ منتشر شده من را یاد بیانیه های جبهه مشارکت و و دفتر تحکیم و سازمان مجاهدین انقلاب در سال های قبل می اندازد. فرقش هم این است که به جای تکرار حرف های همیشگی در نقد مسایل سیاسی یک موضوع اقتصادی را با جزییات و عدد رقم و تحلیل هدف گرفته است. این اتفاق جالبی است. هر چند که قبلا هم نقدهای اقتصادی داشته ایم – مثلا نامه سال ۶۹ ملی مذهبی ها به هاشمی در مورد برنامه تعدیل یا نقدهای بهزاد نبوی و رفقا روی همین برنامه- ولی راستش کم تر به یاد دارم که یک حزب سیاسی این چنین دقیق به نقد یک موضوع اقتصادی پرداخته باشد. سال ۷۷ بود که پای یک تریبون آزاد توی دانش گاه از کرباسچی به عنوان بسیجی دوران سازندگی یاد کردم. منطقم هم این بود که بعد از جنگ باید عده ای پا وسط می گذاشتند و جو ضد توسعه اقتصادی را می شکستند و الان هم هم چنان همین اعتقاد را راجع به او دارم. بگذریم که حرف های بعدی توی اون تریبون آزاد چه سر و صدایی درست کرد و تا مدت ها مایه دردسر شد. حالا این بیانیه شان که خصوصا امضای کرباسچی پای آن است به من امید می دهد که دوباره آدم هایی دارند پیدا می شوند که این بار غیرت اقتصادی دارند و جلوی این کارها ساکت نمی نشینند.

  • اقتصاد برای همه

    بلاخره سرم خلوت شد و نشستم پای نوشتن کتابی که ایده اش را اولین بار هژیر داد و منم چند ماهی همش تو ذهنم باهاش مشغول بودم. تا الان حدود پنجاه درصدش پیش رفته. اسمش احتمالا باید باشد اقتصاد برای همه یا چیزی مثل آن (با اجازه آقا پویان) محتوایش تقریبا چیزی مثل همین وبلاگ خواهد بود با کمی نظم منطقی و همراه با شکل و عدد رقم بیش تر و سعی می کند به زبان ساده به مردم عادی (در واقع برای تحصیل کرده های دانشگاهی) موضوعات روزمره اقتصاد مثل درآمد سرانه و عرضه و تقاضا و تورم و بیکاری و نرخ ارز و بازار و دخالت دولت و این جور چیزها را توضیح بدهد. علی زواشکیانی هم لطف بزرگی کرد و علاوه بر تشویق های مداوم برایم کتاب Economics for Idiots را فرستاد که خیلی به کارم آمد.
    هنوز ایده ای راجع به شکل و اندازه ندارم و فکر کنم ناشر به تر بتواند تصمیم بگیرد. فعلا دو تا ناشر ابراز علاقه کرده اند که چاپش کنند. بسته به نظر ناشر ممکن است یک جلد یا دو جلد شود ولی هر چه هست باید کم حجم و ارزان و قابل خواندن برای همه باشد. گفتم قبل تمام شدن کار این جا خبرش را بدهم تا از ایده هایتان استفاده کنم.

  • اقتصاددان، تاریخ دان، نظریه پرداز

    یک فاجعه بزرگ وقتی رخ می دهد که کسانی که ظاهرا اقتصاد خوانده اند چیزی از تئوری های اقتصاد در مغزشان نرفته و به جایش در نقش جامعه شناس و روان شناس اجتماعی و تاریخ دان و مصلح اجتماعی سخن می گویند. آن وقت نتیجه حرفشان آشفته بازاری می شود که حد و حساب ندارد و صد جایش با هم تناقض دارد. حساسیت من هم روی همین کلمه اقتصاددان است. اگر مثلا می گفتند گفت و گو با یک جامعه شناس خب می گفتیم با متد های خودشان موضوع را بررسی می کنند ولی وقتی اسم اقتصاددان روی کسی است اولین انتظار این است که مثل یک اقتصاددان هم حرف بزند. به نمونه ای از این نظرات خواندنی که توسط دکتر ابراهیم رزاقی ابراز شده است توجه کنید. ممکن است کمی طولانی باشد ولی جان من اصل مصاحبه اش را با روزنامه ایران هم بخوانید خیلی آموزنده است.

    ۱)« سیاست تعدیل در پى این است که انسان را متناسب با فرهنگ غرب در نظر بگیرد و هرکس فقط از منافع خودش دفاع کند. این سیاست در پى این بوده که آدمى را با چنان خصلتى به وجود بیاورد ولى از آنجا که افراد جامعه با این دید همخوانى ندارند در مقابل چنین تغییراتى واکنش نشان مى دهند.»

    خب خدا را شکر هم معنی سیاست تعدیل را فهمیدیم و هم درک کردیم که انسان ایرانی تافته جدا بافته ای در جهان است که اصلا به فکر منافع خودش نیست.

    ۲) « مشکل ما این بود که براى مثال انگلیسى ها شرکت هند شرقى را ایجاد کردند. اما در ایران، بخش خصوصى قدرتمندى وجود نداشت و دولت هم نخواسته یا نتوانسته از این طریق، پیشگام بشود.»

    این که چه تفاوتی در نهادها و سرمایه های انسانی دو جامعه هست که باعث می شود انگلیسی چهار صد سال پیش شرکت سهام عام راه بیندازند مهم نیست، مهم فقط ذکر داستان های بامزه تاریخی است.

    ۳)« یک عامل عقب ماندگی صنعت ما این است که خود سرمایه دار صنعتى هم به طور مرتب سرمایه خودش را با دیگران مقایسه مى کند و مى بیند در مقایسه با دیگران سودزیادى کسب نکرده است. بعضى از آنها به کار خود علاقه مندند و این بحث در مورد آنها مصداق پیدا نمى کند. اما برخى دیگر مقایسه مى کنند ومى گویند اگر ما این یک میلیارد دلار را در ساخت وساز و بساز و بفروشى به کار مى گرفتیم ثروت ما چند برابر مى شد.»

    سرمایه دار نگو بگو بنگاه خیریه که حق ندارد دنبال منافع ناشی از سرمایه اش باشد. مکانیسم تخصیص بهینه منابع را هم فراموش کنید.

    ۴)« وقتى کنترل و نظارت دقیق بر فعالیت وام گیرندگان وجود نداشته باشد ما به نتیجه دلخواه و مطلوب نمى رسیم. من احساس مى کنم اگر به معناى واقعى کلمه نظارت وجود نداشته باشد ایران نمى تواند صنعتى بشود. حتى ممکن است کارخانجاتى راه اندازى شود ولى این کارخانه ها در داخل نمى توانند با تولیدات خارجى رقابت کنند. حال اگر تولید کننده داخلى بخواهد در خارج محصولش را بفروشد مى توان حدس زد با چه وضعى روبرو خواهد شد.»

    اولا وقتی کسی گفت چیزی به معنی واقعی کلمه حرفش را جدی نگیرید. ضمنا جایزه نوبل را باید به استاد رزاقی بدهند که پیشنهاد می کند نظارت دولت بر وام گیرندگان باعث رقابت پذیری آن ها می شود. بحث دولت ضعیف و فاسد و بوروکراسی کارآمد و این ها هم همه کشک.

    ۵)« باید افرادى حمایت کنیم که در جریان و سیلاب خروشان سرمایه دارى خودخواهانه ایران برباد ده، شرکت نکرده اند. ما باید چنین افرادى را پیدا کنیم که در عرصه هاى تولید، صنعت و کشاورزى به کار مشغولند و در گام بعدى امکانات عظیمى را در اختیار آنها قرار بدهیم. در این حالت هم نباید نگران باشیم. ما به جاى اینکه ۱۰میلیارددلار را به ۱۰۰هزار نفر متقاضى بدهیم و نتیجه اش هم نامشخص باشد بهتر است این مبلغ را به فرض به ۱۰نفر بدهیم که نتیجه قابل توجهى هم عاید شود.ضمنا این جور سرمایه داران به هیچ وجه به انحصار هم کشیده نمى شود. چون این ها عرق وطن دوستى دارند »

    به خدا این حرف ها را گفته من فقط کپی کردم. فقط یادمان باشد در بحث های مربوط به رقابت و انحصار در اقتصاد خرد مدل انحصار هم راه با عرق وطن دوستانه را هم اضافه کنیم.

    ۶) استاد راه کار هم می دهد :
    «بایددر کشور ما تحقیقات رشد پیدا کند. الآن در کارخانه هاى ما تحقیقات انجام مى شود ولى اینها بیشتر بازیچه است.در دانشگاههاى ما هم تحقیقات مختلفى انجام مى شود ولى انجام این کارها صرفاً وسیله اى شده که برخى پولى بگیرند ولى در عمل کارى انجام نمى شود و از همان تحقیقاتى هم که انجام مى شود به درستى استفاده لازم به عمل نمى آید.»

  • بچه ها متشکرم

    خدا این خواننده های وبلاگ و این کامنت های ارزشمندشون را از من نگیره. واقعا یه دنیا می ارزند. دی روز کامنت ها دقیقا به دادم رسید. چون فکر می کنم وظیفه دارم خبر بدم که نتیجه بحث چی شد جمع بندی را می گویم :

    ۱) یک جمع بندی جالب این بود که دوستانی مذهبی تشویقم کرده بودند که یک جوری ماجرا را بی خیال شوم و دوستانی با اعتقادات غیرمذهبی اتفاقا تاکید کرده بودند که این حق من است که این کار را بکنم. به نظرتان این پدیده مبارکی نیست؟
    ۲) من با مجموعه صحبت ها به این نتیجه رسیدم که میزبانان حق ندارند از من بخواهند این کار را بکنم. ولی از طرف دیگر هم نباید کاری بکنم که جلسه همان اولش به هم بخورد و میهمانان که وقت صرف کرده اند و آمده اند وقتشان تلف شود.
    ۳) با یکی از دوستان که جمع میزبان را به تر می شناخت چک کردم و بهم گفت که احتمالا در جمع چیزی خیلی بدی نمی گند و جلسه را به هم نمی ریزند ولی بعدا پشت سرم می گن این یارو کی بود دیگه. خب طبیعی بود که این قسمتش برای من اصلا مهم نبود.
    ۴) پس تصمیم گرفتم به نام خدا را اول اسلایدهایم داشته باشم ولی بلند به زبان نیاورم.
    ۵) توی جلسه حسم این بود که آن هایی که باید متوجه این عبارت می شدند شدند و آن هایی که رفقای من بودند اصلا متوجه نشدند چون این اسلاید اول و تشریفاتی بود و سریع رد شد. اول صحبت توی قیافه رفقای مخالف دقت کردم و دیدم که ابروهای بعضی هاشان درهم رفت.
    ۶) کلا اول ماجرا به خوبی و خوشی گذشت. بعدش را نمی دانم که توانستم مخاطبین را به عرفان و کشف و شهود ناشی از درک مکانیسم بازار برسانم یا نه.

  • با نام یا بی نام خدا؟

    تا حالا در عمرم بدون «به نام خدا» متن فارسی ننوشتم و در جمع ایرانیان سخن رانی نکرده ام. در مورد خارجی ها روشن است که این طور نیست. امروز باید در جمعی ایرانی صحبتی داشته باشم ولی ازم خواسته اند به دلیل چیزی که خودشان غیرسیاسی بودن و بی طرفی جمعشان می نامند بسمه تعالی را از اول متنم بردارم. راستش گیر کرده ام. از یک طرف حس خوبی از این کار ندارم و از طرف دیگر بعضی دوستان می گویند که فکر کن که این هم یک جمع خارجی است که اصلا این چیزها برایشان معنی ندارد و مثل اون جور جمع ها رفتار کن. باز سوال فلسفی است ولی من باید تا چهار ساعت آتی تصمیم بگیرم. شما بودید چه می کردید؟

  • رژیم لاغری ویژه اقتصاددان ها!

    جان واکر مدیرعامل شرکت اتودسک که نرم افزار معروف اتوکد را نوشته (و خداییش چیز محشری نوشته. من چند سالی اتوکد درس می دادم) می گوید که برای سی سال بین ۳۰ تا ۸۰ پوند اضافه وزن داشته است. خودش می گوید یک بار به خودم گفتم ببین تو یکی از پنج تا کمپانی بزرگ نرم افزاری دنیا را درست کردی، ۵۰ میلیون دلار پول درآوردی و استاندارد طراحی با رایانه را به دنیا معرفی کردی ولی نمی تونی این چند پوند اضافه را مدیریت کنی. بعدش اضافه می کند که به فکر افتادم که من یک مهندس برق و یک مدیرم و کارم حل مساله است پس باید از همین روش ها استفاده کنم. نتیجه این فکرش کاهش وزن خودش و نوشتن کتاب بامزه «رژیم لاغری برای هکرها» با استفاده از مفاهیم مهندسی کنترل است که در واقع فقط برای هکرها نیست بلکه برای همه کسانی است که کار پشت میزی دارند.

    من هم راستش یک بار به خودم گفتم ببین تو یکی از ده تا وبلاگ معروف اقتصادی ایران را درست کردی (آخه کلا ده تا بیش تر نیست!)، پنجاه هزار تومان پول بابتش خرج کردی و استانداردی هم به دنیا معرفی نکردی پس باید بتونی از شر این ۲۰ کیلو وزن اضافه هم خلاص شوی (به این می گن منطق). بعدش هم اضافه کردم که من یک مهندس و یک مدیریت خوانده و یک اقتصادخوان هستم پس باید از همین روش ها استفاده کنم. نتیجه این فکرم شد ایده اصلی« ثابت ماندن سیرشدگی کل با فرض دریافت حداقل کالری». نکته اصلی این رژیم هم همین جا است. چون احتمالا می دانید که دلیل اصلی اضافه وزن آدم هایی مثل من علاقه به خوردن غذاهای چرب و اشتها برانگیز است. این را هم به تجربه فهمیده ام که اصلا نمی توانم گرسنه بمانم و حتما باید احساس سیری بکنم. پس دست به کار شدم.

    توی ایران این رژیم را اجرا کردم و نتیجه اش عالی بود. در عرض یک ماه مقدار معقولی وزن کم کردم بدون این که گرسنگی بکشم. در قدم اول غذاهایی که کالری وحشتناک به بدن می دهند بدون این که خیلی سیر کنند (نسبت پایین سیری به کالری) را حذف کردم. مثلا ته دیگ و کره. در قدم بعدی غذاهایی که خوب سیر می کنند ولی کالری ندارند شناسایی شد. کلم و هویج و کاهو و گوجه و خیار از این گروه بودند. ولی خوب احساس سیری نیاز به لذت هم دارد پس با خیال راحت مقدار مناسبی مرغ یا ماهی که کم کالری ولی سیرکن هستند به غذا اضافه می کنیم. توسعه بعدی این بود که چیزهایی که تمایل به غذاخوری را افزایش می دهد حذف می کنیم. برای من ترشی و آب لیمو و نوشابه این نقش را بازی می کرد. خوب هر رشدی نیازی به پایداری دارد. این رژیم مواد قندی کم دارد و مغز نیاز به مواد قندی دارد پس دنبال چیزهایی که قند کافی می دهند ولی چربی کم دارند بگردید. شکلات انتخاب مطلوب من بود. دیگه جزییات بقیه اش طولانی می شه. نتیجه رژیم یک فایل اکسل از نسبت بین کالری و سیری غذاها و بهینه سازی ناشی از آن شد که توی ایران بین دوست و آشنا مشتری پیدا کرده بود. این فایل را بروز می کنم و می زارم این جا.

    این جا که اومدم به خاطر مشکل گوشت حلال رژیم به هم خورد و دوباره وزن بالا رفت. تازگی ها دوباره دارم صفحه اکسل ویژه این جاها را تهیه می کنم که البته به اجبار هزینه هم توش بهینه سازی شده است. فعلا کنسرو نخود فرنگی و موز و کنسرو ماهی ساردین با خالی کردن روغن و ساندویچ تن ماهی و نان جویی که از شدت بدمزگی هر نوع میل به غذا را از بین می برد کشف شده اند. تا ببینیم چه می شود.

  • هایک

    جمله ای هست که می گوید «وقتی هایک کتاب راهی به سوی بردگی را نوشت تقریبا همه دنیا به او پوزخند زدند. زمان نشان داد که هایک راست می گفت و دنیا اشتباه می کرد». کتاب هایک که در نقد سوسیالیسم بود باعث طرد او از جمع روشن فکرانی شد که در فضای دهه ۳۰ و ۴۰ مفتون موفقیت های آن موقع سوسیالیسم بودند. انزوای هایک نزدیک به بیست سال طول کشید تا این که دوباره کشف شد و جایزه نوبل را به خاطر کارهایش گرفت. هایک نه تنها منتقد سرسخت برنامه ریزی مرکزی بود بلکه با ایده های کینز هم که چهر برجسته ای در دنیای سرمایه داری و معتقد به نوعی از دخالت دولت در اقتصاد بود مخالف می کرد. یکی از نکته های مهمی که هایک بر آن تاکید داشت و من هم تا اندازه زیادی تحت تاثیر او هستم لزوم مبتنی کردن تحلیل های کلان بر پایه رفتار فردی است. مبحثی که تا جایی که من می دانم این روزها دارد کم کم به روی کرد غالب اقتصاد کلان هم تبدیل می شود. تفسیر شخصی من از این روی کرد این است که تا جای ممکن باید از ساختن مفاهیم کلان گنگ خودداری کرده و این جور مفاهیم را بر روی توضیحی خرد و ملموس از انتخاب های انسانی بنا کرد. این حرف برخی روی کردهای موجود خصوصا مفاهیم مورد علاقه روشن فکران را به چالش می کشد. خودم می دانم.

  • دهه انقلابی ها

    رفیق باتجربه و اهل تاملی دارم که همیشه ما را از یک اشتباه در تحلیل برحذر می داشت. می گفت طبیعت انسان ها کشش هایی دارد که در مقابل زیاد شدن یک موضوع در سطح اجتماع شورش می کند و خواستار تغییر وضع موجود می شود. استدلالش را تا به این جا می رساند که می گفت مثلا روند دین گریزی در جامعه ممکن است موقت باشد و بعدها در مقابل چنین فرآیندی واکنشی رخ می دهد (چیزی مثل انقلاب اسلامی) که دوباره وضع را به یک حالت نسبتا متعادل برمی گرداند.
    این اتفاقاتی که دارد می افتد انگار این باور من به نوعی از پایان تاریخ و روند حاکمیت لیبرالیسم را به چالش کشیده است. همانند دهه ۶۰ که دوره چپ ها و دهه ۷۰ که دوره دولت های نظامی در جهان سوم، دهه ۸۰ که دهه محافظه کاران و دهه ۹۰ که دوره سرخوشی لیبرال ها بود دهه ما انگار دارد تبدیل می شود به دهه انقلابی ها و بنیادگراها. شور و حالی را که کتاب های دهه ۶۰میلادی تصویرش می کردند نه به آن شدت ولی تا حدی لمس می کنم. امروز که عکس های حماس را نگاه می کردم دلم پر زد به حس های انقلابی ده دوازده سال قبل. حرف این دوست ما انگار خیلی بی راه نبود. به قول مریم نفرت از تحقیر چند صد ساله دوباره دارد یک جور دیگر خودش را باز می نمایاند. آیا انقلابی های این دهه حرفه ای تر از هم تایان چهل سال پیش شان شده اند؟ این سوالی است که جوابش هیجان انگیز است.

درباره خودم

حامد قدوسی٬ متولد بهمن ۱۳۵۶ هستم و با همسرم مريم موقتا در نزدیکی نیویورک زندگي مي‌كنم. در دانش‌گاه اقتصاد مالی درس می‌دهم. به سینما، فلسفه و دين‌پژوهي هم علاقه‌مندم.
پست الکترونیک: ghoddusi روی جی‌میل

جست و جو

بایگانی‌ها