• سپرغم

    برایم کار خیلی سختی است که بخواهم در عصری که توصیفش نیاز به کلمه ندارد و هر ماجرایش آتش به جان آدم می‌زند ملایم و به نظر خودم معقول بنویسم و مثل احمق‌ها به موضوعاتی بی‌ربط بپردازم. انگار که هیچ اتفاقی نیفتاده و در حال افتادن نیست و نخواهد افتاد. گاهی حالم از این نوع نوشتن و از این نقشی که باید بازی کنم به هم می‌خورد ولی چاره چیست؟ راستی «سپرغم» شنیده‌اید؟ این طرف‌ها چیزی سراغ ندارید؟

  • تیترهای دروغین

    انگار ما گیر دادیم به رفقای روزنامه‌نگار. چه اشکالی داره. حالا که اونا به همه گیر می‌دن یکی هم پاپیچ خودشان بشه. فکر کنم تا حالا حدود ۱۵-۲۰ تا مصاحبه بلند یا کوتاه مطبوعاتی داشته‌ام و چند باری هم منبع خبر مکتوب یا شفاهی بوده‌ام. نمی‌توانم بگویم صد در صد ولی در اکثریت مطلق این مصاحبه‌ها یا انتقال خبرها، مطلب تنظیم شده یا برش‌هایی که چاپ شده و خصوصا تیتر مطلب با چیزی که مد نظر من بوده یا با معنی که در داخل متن می‌داده تفاوت‌های اساسی داشته است به گونه‌ای که بعضی وقت‌ها بعدش حس کردم خودم حاضر نیستم از حرفی که این مدلی چاپ شده دفاع کنم و این نتیجه را هم گرفته بودم که اگر تجربه شخصی‌ام این طوری باشد پس همین بلا سر دیگر خبرها هم می‌آید و لذا نمی‌شود کلا خیلی به مطبوعات اعتماد کرد. نمی‌دانم دلیلش چیست و آیا واقعا کار حرفه‌ای مطبوعاتی همین را ایجاب می‌کند یا نه؟ ولی حسم این است که بچه‌های روزنامه‌نگار انگار بیش از این‌که حواسشان به امانت در نقل قول باشه دنبال این هستند که تیتری بزنند که ولو به صورت غیر واقعی خواننده را به سمت مطلب جذب کند. حالا اگر اشتباه می‌کنم لطفا تصحیح کنید.
    فکر کنم مدل‌های مختلف بامزه بازی در تیترها را دیده‌اید. مثلا آن موقع که مرحوم موحدی ساوجی زنده بود حرف‌های پسرش را که طرفدار آقای منتظری بود به اسم موحدی ساوجی می‌زدند تا خواننده را شوکه کنند و بعد که خبر را می‌خواندی می‌دیدی این‌ها نظر پسر است نه پدر و پسر هم چندان آدم مهمی نیست. الان هم که مد شده حرف‌های احمد خاتمی امام جمعه را با تیتر خاتمی چاپ کنند تا مردم یاد سید محمد بیفتند و خبر را بخوانند. به نظرم هر دو کار چیپی است.
    مدل دیگرش هم این بود که از وسط حرف‌های مصاحبه شونده یک حرف دو پهلو یا بسیار جزیی را بیرون بکشند و تیتر بزرگ روزنامه کنند و بعد طرف مجبور شود ده بار تکذیب کند تا قضیه حل شود. این بازی بود که روزنامه‌های دوم خردادی با راستی‌ها انجام می‌دادند و خوب نتیجه این شد که آن‌ها هم دیگر مصاحبه نکنند.
    حالا به عنوان مورد کاوی امروز این تیتر را ببینید: «مدیرکل دفتر امور رفاه اجتماعی سازمان مدیریت و برنامه‌ریزی کشور: سال آینده به هر ایرانی ماهانه ۳۰ هزار تومان یارانه پرداخت می‌شود». خدا وکیلی شما از خواندن این تیتر چه برداشتی می‌کنید؟ حالا اصل خبر را ببینید تا تفاوت را متوجه شوید.

  • تقاضا از روزنامه‌نگاران

    دوستان عزیز روزنامه نگار.
    با سلام و احترام

    به استحضار می‌رساند که به خودم که خبر نمی‌دید ولی خوامش می‌کنم حداقل موقع چاپ مطلب از وبلاگ من اسم‌های خاص را از داخل مطلب بردارید. چون خیلی بی‌ربط می‌شه. مثلا وقتی این را چاپ می‌کنید کی می‌دونه من بین این همه امین تو دنیا منظورم این امینه.

    با تشکر
    حامد چای داغ

  • از خودبیگانی

    مگر ما موقع دنیا آمدن خودمان ملیت و کشورمان را انتخاب می‌کنیم؟ وقتی نمی‌کنیم چه لزومی دارد که تا آخر عمر یک جوری خودمان را وصل به سنت‌های سرزمینی بدانیم که به تصادف در آن به دنیا آمده‌ایم؟ از خودم می‌پرسم آیا یک انسان حق ندارد بگوید من این جایی را که به دنیا آمده‌ام را به هر دلیلی دوست ندارم و علاقه‌مندم زبان و ارزش‌ها و دانسته‌ها و دل‌نگرانی‌هایم را معطوف به جای دیگری از دنیا (یا اصلا هیچ‌جا) بکنم. اگر این یک حق ساده انسانی است پس چرا بعضی از ما از این که کسی «ازخود بیگانه» یا «غرب‌زده» است یا با فرهنگ و تاریخ کشور خودش آشنا نیست یا در مقابل کشورش احساس مسوولیت نمی‌کند یا زبان خارجی را به‌تر از زبان مادری بلد است ناراحتیم و حتی او را محکوم و اگر دستمان برسد محروم از حقوقش می‌کنیم؟ اصلا این لغت از خود بیگانه که جلال و شریعتی انداختند توی دهن ما ها حرف معنی داری است؟ وقتی کل بحث ملیت و سرزمین قراردادی بیش نیست و من هم تصادفی داخل یکی از این قرارداد‌ها قرار گرفته‌ام آیا اساسا همین کلمه «خود» چیز معنی‌داری است که بخواهم به چیزهایی مثل خودشناسی و خودباختگی فکر کنم؟

  • حق بیمه

    قانون کار در ایران خیلی بامزه است. بامزگی‌اش هم به این است که دقیقا طبق اصول انتخاب آزاد تهیه شده است. مثلا فرض کنید کارگری باشد که به هر دلیلی علاقه‌مند نباشد در یک قرارداد خاص از حق بیمه استفاده کند (مثلا جای دیگری بیمه داشته باشد یا اصولا قصد بیمه شدن نداشته باشد) و این را هم با کارفرمایش توافق کند. حالا بازرس تامین اجتماعی از راه می‌رسد و می‌گوید تو این آدم را استخدام کردی و حق بیمه‌اش را ندادی پس بیا چند برابر جریمه‌اش را پرداخت کن. هر چه کارفرما و کارگر قسم یاد کنند که بابا ما خودمان این طوری دوست داریم به گوششان نمی‌رود. هیچ نوع قراردادی هم تعریف شده نیست که بتوان حق بیمه را از آن مستثنی نمود.
    یک بامزگی دیگرش را هم بگویم که در ادامه داستان فوق امثال من را بیچاره کرده است. فرض کنید شرکتی قراردادی برای یک کار نرم‌افزاری یا مشاوره یا پیمانکاری یا خدمات می‌بندد. از این قرارداد فورا شانزده درصد حق بیمه به اسم «علی‌الحساب» کم می‌شود که ظاهرا در تاریخ سابقه نداشته کسی بتواند باقی‌مانده علی‌الحسابش را پس بگیرد. حالا اگر این شرکتی با یک فرد حقیقی قرارداد ببندد که آن فرد در ازای دریافت دستمزد مشخصی بخش معینی از این کار را انجام بدهد باز دوباره باید شانزده درصد حق بیمه از این قرارداد جدید کم شود. هیچ کس هم نمی‌داند چرا؟
    خلاصه تامین اجتماعی عزیز نشسته بالای سر قرارداد‌ها و هر جوری دلش می‌خواهد شرکت‌ها و افراد حقیقی را تیغ می‌زند تا ناکارآمدی‌اش در اداره سرمایه‌هایش پوشانده شود.

  • بودجه عمرانی و تورم

    محمد کردبچه از قدیم مسوول بودجه‌نویسی کشور یعنی یکی از معاونت‌های دفتر اقتصاد کلان بود که در دوره احمدی‌نژاد شد مسوول دفتر اقتصاد کلان سازمان مدیریت و برنامه‌ریزی. امروز دیدم جمله‌ای گفته که کمی برای من عجیب است. ببینید شما می‌فهمیدش:« اگر بودجه صرف اعتبارات عمرانی شود چون نهایتا منجر به ظرفیت تولید بیشتر می‌شود به همین دلیل اثر ضدتورمی دارد»
    تا جایی که من می‌فهمم بودجه عمرانی دولت صرف ساختن راه روستایی و فرودگاه و سد و ورزش‌گاه و مدرسه ابتدایی و این‌جور چیزها می‌شود که عمدتا یا کالای رایگان تولید می‌کنند و یا محصولاتشان شدیدا قیمت‌گذاری شده است. در حالی‌که تورم ناشی از افزایش نقدینگی عمدتا به علت افزایش تقاضای کالای مصرفی مثل گوجه‌فرنگی و گوشت و تلویزیون و از این‌جور چیزها رخ می‌دهد. هرچند سرمایه‌گذاری در پروژه‌های عمرانی نهایتا می‌تواند باعث تسریع در سرمایه‌گذاری و افزایش تولید این جور کالاها شود ولی این ماجرایی درازمدت است که ربطی به حرف آقای کردبچه که مضمون کوتاه‌مدت دارد ندارد. حالا یکی بگوید چه جوری افزایش تولید کالاهای ناشی از سرمایه‌گذاری عمرانی دولت باعث کنترل تورم می‌شود؟ تازه اگر از این اثر بگذریم که گسترش زیرساخت‌های عمومی ناشی از سرمایه‌گذاری عمرانی باعث کاهش هزینه این‌جور خدمات شده و از طریق اثر درآمدی تقاضای مردم برای بقیه کالاها را زیاد می‌کند. یعنی مثلا وقتی ورزش‌گاه دولتی ساخته شود مردم کم تر پول بابت باشگاه خصوصی می‌دهند و در نتیجه پول بیش‌تری برای خرید گوجه فرنگی خواهند داشت. یعنی ماجرا یک جوری برعکس است و اتفاقا باعث تورم بیش‌تر می‌شود. بیچاره مردم که سال آینده با بودجه تهیه شده بر اساس این استدلال‌های عجیب و غریب باید شاهد تورم بالایی باشند.

  • چند کلمه‌ای در باب تحریم

    ۱) آیا برادران عرب ما از تحریم شدن ایران ناراحت خواهند شد؟ ابدا! چرا که مثلا برادران عربستانی با دارا بودن مازاد ظرفیت خیلی هم خوشحال می‌شوند که صادرات نفت ایران قطع شود تا فورا به تولیدشان بیفزایند.

    ۲) اگر اشتباه نکنم در دوره جنگ هم برای دوره کوتاهی فروش نفت ایران تحریم بود. غرضی که آن موقع وزیر نفت بود در خاطراتش می‌گوید که راه می‌افتادند دور دنیا و نفت را کشتی کشتی و به صورت غیررسمی می‌فروختند. تحریم هزینه فروش نفت را برای ایران بالا می‌برد ولی جلوی آن‌را به صورت مطلق نمی‌گیرد.

    ۳) قطع واردات بنزین یک ضربه مهم ناشی از تحریم خواهد بود. هر چند که بلاخره اقتصاد کار می‌کند و نقاط تعادل جدیدی شکل می‌گیرد. آدم‌ها محل زندگی‌شان را نزدیک‌تر به محل کار یا خانه والدین‌شان انتخاب می‌کنند. برای کارهای غیرضروری کم‌تر از خانه خارج می‌شوند. سفر با ماشین را با همکاران به اشتراک می‌گذارند و الخ. این‌ها الگوی جدیدی را شکل می‌دهد ولی احتمالا جبران‌کننده کاهش ۶۰ درصدی عرضه بنزین نخواهد بود.

    ۴) بسیاری از محصولات مصرفی روزمره در داخل تولید می‌شود. اگر بشود نفت را فروخت کالاهای مصرفی دم دستی مثل منسوجات و لوازم خانگی و الکترونیک و قطعات رایانه و از این دست چیزها را می‌شود قاچاقی وارد کشور کرد. بیش‌ترین جایی که آسیب می‌بیند کالاهایی است که نیاز به واردات رسمی و حمل و نقل اصولی دارد. مثل نرم‌افزارهای پیش‌رفته، تجهیزات پزشکی، داروها، ماشین‌الات صنعتی و الخ. وارد نشدن این جور چیزها در میان‌مدت همان صنایع تولیدی که به آن دل‌خوش کرده‌ایم را از کار می‌اندازد.

    ۵) تا جایی که می‌دانم در کشاورزی غیر از دانه‌های روغنی و در درجه بعدی تا حدی گندم و برنج در بقیه محصولات خودکفا هستیم. دوستان فنی بگویند که وابستگی تولید کشاورزی به کود و سم و ماشین‌آلات وارداتی تا چه حد است؟ تکلیف سال‌های کم‌بارندگی چه می‌شود؟

    ۶) بزرگ‌ترین ضربه تحریم از دید من نابود کردن تمام تلاش‌هایی است که ذره ذره در این ده سال برای اتصال اقتصاد ایران و صنایعش به اقتصاد جهانی صورت گرفته است. تحریم شکاف فن‌اوری و کیفیت بین صنایع داخلی و جهانی را دوباره بزرگ می‌کند.

    ۷) در دوره تحریم قرتی‌بازی‌های رایج شده برای مشاوره مدیریت و آی‌تی و مهندسی صنایع معمول و از این‌ حرف‌ها بی‌ارزش شده و در عوض تخصص‌هایی مثل تحقیق در عملیات، بهینه‌سازی انرژی، برنامه‌ریزی حمل و نقل، تعمیر و نگهداری، مهندسی معکوس و … ارج و قرب پیدا می‌کند. هنوز نمی‌دانم اقتصاددان‌ها هم بی‌کار می‌شوند یا سرشان شلوغ می‌شود.

    ۸) راستی تکلیف اینترنت چه می‌شود؟ می‌شود به راحتی تحریمش کرد؟

  • ایده‌ای برای حل مشکل خرید اینترنتی در ایران

    وقتی تا نزدیک صبح بنشینی و با دوست نازنین و فرهیخته‌ای مثل امین عنکبوت گپ بزنی حتما یه ایده‌هایی هم به ذهن آدم می‌آید. این مقدمه را نوشتم تا اگر ایده خوبی بود نصف اعتبارش برود به حساب امین.
    همه‌مان می‌دانیم که یک مانع بزرگ برای خرید اینترنتی در ایران نبود امکان پرداخت الکترونیکی از طریق چیزهایی مثل کردیت کارت است. این جوری وقتی چیزی سفارش می‌دهی فروشنده مطمئن نیست که آیا واقعا قصد خرید داری یا نه؟ پول را هم یا مجبوری به حسابش واریز کنی یا او آدم بفرستد دم خانه تا پول را پرداخت کنی. خلاصه این‌ها این قدر دردسر اضافی دارد که لذت خرید اینترنتی را از بین می‌برد.
    حالا من یک ایده‌ای دارم که اگر خودم توی ایران بودم شاید به فکر می‌افتادم عملی‌اش کنم. اگر کارآفرینی یک شرکت واسطه درست کند که این وظیفه را برعهده گیرد ماجرا کلی جلو می‌رود. شرکت واسطه از یک طرف چیزهایی مثل کارت اینترنت چاپ می‌کند که می‌شود به راحتی خرید (یا حتی با همکاری آی‌اس‌پی‌های بزرگ روی کارت اینترنت معمولی اعتبار گذاشت) و از طرف دیگر پروتکلی تعریف می‌کند که هر کسی که بخواهد چیزی روی اینترنت بفروشد پولش را از این شرکت بگیرد.
    همین. من می‌رم روزنامه‌ فروشی سر کوچه و یک کارت مثلا ده هزارتومانی می‌خرم. حالا ده هزارتومان اعتبار خرید دارم. از طرف دیگر می‌خواهم کتاب سفارش بدهم. می‌روم روی سایت کتاب‌فروش و صفحه پرداخت الکترونیکی را باز می‌کنم. درست عین صفحه‌ای که موقع خرید از آمازون یا هر سایت دیگری برای پرداخت با کارت اعتباری باز می‌شود. در این صفحه شماره رمز روی کارتی که خریده‌ام را وارد می‌کنم. سیستم سریع با سرور واسطه چک می‌‌کند و می‌بیند که این شماره رمز اعتبار کافی دارد. پس کتاب را برای من می‌فرستد و در عوض واسطه را به این مبلغ بدهکار می‌کند تا سر ماه پولش را ازش بگیرد. واضح است که مثل همه جای دنیا درصدی هم کارمزد به واسطه می‌دهد. بحث‌های فنی بعدش هم روشن است. مثلا وقتی کارت جدید می‌خرم باقی‌مانده اعتبارم را به این کارت منتقل می‌کنم و الخ.
    نمی‌دانم ایده‌ام جدید است یا نه. اگر قدیمی بود ببخشید. اگر جدید بود یکی اجرا کند و وقتی میلونر شد سهم من و امین را هم فراموش نکند.

  • نروژی‌کردن نفت

    اگر عرضه نفت در سطح جهانی بالا برود قیمت آن به مقدار قابل توجهی افت می‌کند به این دلیل که قیمت نفت حول نقطه تعادل‌های فعلی کاملا کشش‌پذیر است و با چیزی حدود یکی دو میلیون بشکه افزایش تولید در روز کاملا پایین می‌رود. حالا با این وصف این حرف که از دید اقتصاد مالی استخراج سریع‌تر نفت ممکن است بهینه باشد کمی بی‌معنی می‌شود. چرا که استخراج سریع‌تر باعث کاهش قیمت و به هم ریختن تحلیل‌ها می‌شود. اشکال کار کجا است؟
    ماجرا این است که بازار نفت خصوصا با بودن اوپک حالت نوعی بازی بین اعضاء را دارد که در عین حال که خصوصیات کارتلی دارد در درازمدت یک بازی با جمع صفر هم است. کل تولید اوپک به‌تر است هم‌واره در سطحی تنظیم شود که از یک طرف قیمت فروش برای عرضه‌کننده‌ها پایین نیاید و از طرف دیگر برای خریداران آن قدر بالا نرود که باعث رکود در اقتصاد جهانی شده یا موجب فشار به مصرف‌کنندگان برای تغییر ساختار مصرف یا سرمایه‌گذاری بیش‌تر روی انرژی‌های جای‌گزین بشود.
    پس می‌توانیم فرض کنیم که کل تولید جهانی بر اساس منطق عرضه و تقاضا روی یک نقطه خاص بهینه می‌شود ولی این وسط سهم هر یک از اعضاء یازده گانه اوپک از ماجرا چیست؟ آیا نمی‌شود استراتژی ملی را بر اساس چانه‌زنی روی سهم بیش‌تر و در نتیجه تولید بالاتر طراحی کرد؟ در این صورت کشور استراتژی استخراج سریع‌تر را دنبال می‌کند بی‌آن‌که قیمت افت کند. دقت کنید که در این بازی همه کشورها نمی‌توانند به طور هم‌زمان این استراتژی را دنبال کنند. برگ برنده دست کسی است که ظرفیت‌های مازاد بیش‌تری دارد و با این کارت بازی می‌کند.
    از یک زاویه دیگر هم می‌شود به مساله نگاه کرد. کشورهایی مثل نروژ و روسیه و مکزیک تولیدکننده نفت هستند ولی عضو اوپک نیستند. رفتار آن‌ها یک سواری مجانی جالب است. اوپکی‌ها بر اساس میزان کل عرضه برای اعضاء سهمیه تعیین می‌کند تا قیمت را بالا نگه دارند ولی غیراوپکی‌ها ضمن استفاده از این قیمت بالاتر هر قدر که بخواهند تولید می‌کنند. اگر اشتباه نکنم اولین بار دکتر درخشان بود که استراتژی نروژی‌کردن سیاست نفتی ایران را به عنوان یک گزینه قابل بحث پیش‌نهاد کرد و باعث کلی بحث و جنجال شد.

  • استخراج نفت

    . اگر روی این لینک برید قیمت نفت خام ایران در ۳۵ سال گذشته را می بینید. مثلا می بینید که متوسط قیمت در پنج سال آخر دهه ۷۰ معادل ۱۲ دلار و پنج سال اول دهه ۸۰ حدود ۳۱ دلار بوده. حالا سوال ساده این است که نفت مثلا سی دلاری سال ۱۹۸۰ معادل چه قدر الان است؟ اگر فعلا فقط تورم جهانی را در نظر بگیرید قیمت آن روز معادل ۷۲ دلار سال ۲۰۰۵ می شود. یعنی اگر قیمت نفت امسال حدود ۷۲ دلار باشد همان قدری قدرت خرید دارد که نفت ۳۱ دلاری سال ۸۰٫
    ضمنا فراموش نکنید که پول ارزش زمانی هم دارد. اگر نرخ بهره نسبتا بدون ریسک در سطح جهانی را ۴٫۵ درصد حساب کنیم آن وقت ۳۱ دلار سال ۸۰ معادل ۹۱ دلار الان می شود. به عبارت دیگر اگر نفتی که الان ۶۰ دلار می فروشیم را سال ۱۹۸۰ استخراج می کردیم و توی یک صندوق مالی بی دردسر می گذاشتیم الان ۹۱ دلار پول داشتیم. من این محاسبه را برای سی سال گذشته انجام دادم و دیدم که برای اکثر سال ها ارزش فعلی درآمد آن موقع بیش تر از قیمتی است که الان نفت را می فروشیم. متوسط تفاوت ارزش روز قیمت آن موقع و قیمت فعلی هم شد ده دلار.
    معنی این حرف ها به طور خیلی ساده این است که تا الان نفت مثل گنجی بوده است که آدم توی پستوی خانه اش (یا زیرزمین) قایم کرده و بدون این که ازش بهره بگیرد خرد خرد خرجش می کند. عقل حکم می کند که همه گنجش را زودتر بیرون بیاورد و فرصت استفاده از سود ناشی از سرمایه گذاری آن را از دست ندهد.
    البته این تحلیل ها برای گذشته بوده و ممکن است پیش بینی های آینده نشان دهد که افزایش قیمت نفت در سال های آتی آن قدر هست که می ارزد دیر بفروشیمش. فعلا چشم انداز روشنی از آینده نداریم و بحث ها پراکنده است و نمی شود راحت قضاوت کرد. ولی حداقل تجربه ۳۵ سال گذشته می گوید که اقتصادی تر است که به جای حفظ نفت خام برای نسل های آینده زودتر درش بیاوریم و به آن ها کشوری با زیرساخت های به تر یا مردم آموزش دیده تر (یا اصلا همان پول نفت ولی توی یک صندوق مالی) را هدیه بدهیم.

درباره خودم

حامد قدوسی٬ متولد بهمن ۱۳۵۶ هستم و با همسرم مريم موقتا در نزدیکی نیویورک زندگي مي‌كنم. در دانش‌گاه اقتصاد مالی درس می‌دهم. به سینما، فلسفه و دين‌پژوهي هم علاقه‌مندم.
پست الکترونیک: ghoddusi روی جی‌میل

جست و جو

بایگانی‌ها