• رانت‌جویی در این حد؟

    احتمالا در بحث‌های مربوط به عدالت اجتماعی و توزیع ثروت اسم ضریب جینی را شنیده‌اید. ضریب جینی عددی است بین صفر و یک (یا صفر و صد درصد) که در آن صفر به معنی توزیع کاملا برابر درآمد یا ثروت و یک به معنای نابرابری مطلق در توزیع است. دقت کنید که ضریب جینی فقط از برابری عددی صحبت می‌کند و ربطی به عدالت به معنای فلسفی آن ندارد. شکل زیر تصویری از این مفهوم را ارائه می‌کند.

    مهندس مجتبی بیگدلی ـ عضو هیات مدیره انجمن انبوه‌سازان مسکن و ساختمان : « با خارج شدن سیمان از سبد حمایتی دولت، قیمت تمام شده واحدهای مسکونی در کشور ۳۵ تا ۴۰ درصد افزایش می‌یابد.»

    خوشبختانه هم مشاور شرکت‌های بزرگ سرمایه‌گذاری مسکن و هم بزرگ‌ترین هولدینگ سیمان کشور بوده‌ام و از ساختار اقتصادی هر دو صنعت به خوبی اطلاع دارم. سهم سیمان و آجر روی هم در قیمت تمام شده مسکن چیزی بین ۸ تا ۱۵ درصد است. توجه کنید که در قیمت تمام شده مسکن علاوه بر سیمان و آجر عوامل مهم دیگری مثل زمین – که در شهرهای بزرگ یک رقم خیلی عمده است-، فولاد، تاسیسات برقی و مکانیکی، دستمزد نیروی انسانی ماهر و غیرماهر، تزیینات و تجهیزات داخلی و خارجی و البته هزینه سرمایه (بهره وام) هم حضور دارند. ضمنا قیمت سیمان الان در کشور حدود ۴۰ تا ۵۰ دلار برای هر تن است که تنها اندکی از قیمت فروش کشورهایی مثل هند پایین‌تر است. لذا قیمت نمی‌تواند افزایش خیلی شدیدی داشته باشد چرا که باعث می‌شود تا واردات صورت گیرد. حالا من مانده‌ام که چطور آزادسازی سیمان یک دفعه قیمت تمام شده پروژه‌های ساختمانی را سی تا چهل درصد بالا می‌برد؟

    ضمنا همین آقا شکایت می‌کند که به واسطه حضور دلالان قیمت سیمان در بازار آزاد به تنی صد دلار می‌رسد. دوستمان ظاهرا متوجه نیستند که در صورت آزادسازی دلالان و واسطه‌ها هم ناپدید می‌شوند و احتمالا قیمت تعادلی نهایی کم‌تر از قیمتی خواهد بود که الان دست مصرف‌کننده می‌رسد.

  • ارزان‌فروشی ممنوع!

    این مدلی‌اش را دیگر ندیده بودیم:

    سیدمرتضی حسینی ـ مدیرکل نظارت بر شرکت‌های حمل و نقل هوایی و امور فرودگاهی ـ در گفت‌وگو با خبرنگار حمل و نقل ایسنا : «با ایرلاین‌هایی که بلیت‌های خود را کمتر از نرخ مصوب بفروشند، برخورد خواهد شد.»

    همه جای دنیا دولت‌ها تلاش می‌کنند که با تشویق هر چه بیشتر رقابت و کاهش قیمت رفاه مصرف‌کننده را بالا ببرند این‌جا دولت ما شرکت‌های بهره‌ورتر که قادرند قیمت فروششان را پایین بیاورند را تهدید می‌کند.

    این البته در کشوری که وزارت ارتباطات دولت اصلاحاتش خط تلفن‌های ارائه‌دهنده‌های خدمات تلفن اینترنتی را قطع می‌کرد تا از ورشکست شدن شرکت مخابرات دولتی که قادر به رقابت با عرضه‌کنندگان کوچک و کارآمدتر نبود جلوگیری کند خیلی عجیب نیست.

  • تاملاتی در باب سهام عدالت

    ۱) سهام عدالت قرار است به اقشار محروم داده شود. چنین سهامی قاعدتا بیش از ۲۰ درصد سود در سال نخواهد داشت چرا که سود بیش از این رقم در صورت حضور فعال در بازار بورس و استفاده از شکاف‌های اطلاعاتی بازار ممکن است. فرض کنید این سهام بخواهد اندکی به درآمد خانواده‌های دارنده آن اضافه کند. توجه کنید که سهام‌داران قرار است قیمت سهام را نیز از محل سود آن پرداخت کنند. پس رقم سود ماهیانه ۸۰ هزارتومان انتظار خیلی بالایی نخواهد بود. قیمت سهامی که بخواهد ماهیانه ۸۰ هزار تومان سود تولید کند باید چیزی حدود پنج میلیون تومان یا ۵۵۰۰ دلار باشد. فرض کنید ۲۰ میلیون نفر (۲۵% جمعیت) در کشور مشمول دریافت چنین سهامی باشند پس باید حداقل پنج میلیون خانواده از این نوع سهام دریافت کنند. ارزش کل سهامی که به این ترتیب باید واگذار شود برابر ۲۷٫۵ میلیارد دلار است. فراموش نکنید که ارزش تمام سهام سازمان گسترش و نوسازی صنایع ایران که یکی از بزرگ‌ترین‌ها است و سهام شرکت‌های بزرگ خودروسازی و کشتی‌سازی و غیره را در اختیار دارد تنها سه تا چهار میلیارد دلار است. ضمنا ارزش کل بازار سهام تهران بیش از شصت میلیارد دلار نبوده که آن هم پس از افت قیمت باید به زیر پنجاه میلیارد دلار رسیده باشد. این را هم داشته باشید که امسال قرار بوده کلا ۵۰۰ میلیون دلار سهام دولتی واگذار شود که کم‌تر از ۳۵ درصد آن محقق شده است. از مشکلات اجرایی این برنامه که بگذریم من برایم سوال‌ است که دولت مهرپرور این همه سهام را از کجا می‌خواهد بیاورد و بین مردم توزیع کند.

    ۲) دریافت‌کنندگان قرار است قیمت سهام را از محل سود آن پرداخت کنند. دولتیان این روش را وام قرض‌الحسنه نامیده‌اند. به نظرم این نام‌گزاری کاملا دقیق است برای این‌که همان طوری که در دنیایی که در آن تورم هست و پول نیز ارزش زمانی دارد وام قرض‌الحسنه چیزی جز انتقال مقدار مشخصی پول بی‌دردسر به وام‌گیرنده نیست انتقال سهامی که سهام‌دار قیمت آن‌را از محل سودش می‌دهد در واقع یعنی تصاحب مجانی این سهام. حالا با این اسم‌گزاری بامزه قضیه را موجه‌تر جلوه می‌دهند. تنها جایی که من در دنیا دیده‌ام سهامی را به کسی می‌دهند و بعد پولش را از محل سود پس می‌گیرند وقتی است که بخشی از سهام شرکت‌های درمانده را به یک تیم مدیریتی قوی می‌دهند تا آن‌ها تشویق شوند به کار شرکت رونق بخشند و آن‌را زنده کنند. این کار در واقع پیش‌پرداخت دستمزد مدیریتی این تیم است. شما جای دیگری چنین چیزی دیده‌اید؟

    ۳) یک نفر گفته که با توزیع این سهام بسیاری از مشکلات اقتصادی کشور حل می‌شود. دوستان البته هنوز تنشان گرم است و می‌توانند از این حرف‌ها بزنند ولی من دارم فکر می‌کنم که اگر دولت واقعا صاحب این همه سهام بود که توزیع آن بتواند زندگی مردم را دگرگون کند چرا اجازه ندهیم دولت آن‌ها را اداره کند و درآمدش را بین مردم – حداقل بین اقشار آسیب‌پذیر- تقسیم کند؟ پس الان این درآمد کجا است؟ نکند فکر می‌کنند که پس از توزیع سهام بین انبوهی از مردم قرار است کیفیت اداره این شرکت‌ها افزایش یابد و این سود رویایی از آن پس تولید شود؟

    پ.ت: الان دیدم وزیر رفاه مصاحبه کرده و رقم دقیق را اعلام کرده است. قرار است هشت میلیون نفر از این سهام دریافت کنند (من گفته بودم پنج میلیون) و به هر نفر هم دو میلیون تومان سهام داده شود. در این صورت ارزش کل سهام می‌شود چیزی حدود ۱۷ میلیارد دلار. حالا سوال جدید هم برام پیش اومد. با سود دو میلیون تومان سهام چی کار می‌شه کرد؟ در بهترین حالت می‌شه ماهیانه سی و پنج هزار تومان که تازه باید تا سال‌ها پولش را هم از همین محل بدن. تازه همین‌ این‌ها در شرایط خوش‌بینانه سود بیست درصدی است.

  • من و کمونیست کارگری

    فرض کنید بخواهند با اسم شما نامه به این و آن بفرستند و فرض کنید که بخواهند یک جوری با این‌کار یک دردسرهایی هم برای شما درست کنند. تا این‌جایش خیلی عیب ندارد چون بلاخره آدم بیکار زیاد پیدا می‌شود ولی قسمت بامزه‌اش این‌جا است که با ایمیل من بیانیه حزب کمونیست کارگری را برای ملت بفرستند. آخر داداشم فکر نکردی که اخوی‌تان با چپ‌ها حتی اگر رفقای نزدیک و مورد احترامش باشند اختلافات عمیق فکری دارد و به ذهنت نرسید که اگر توی این مملکت قرار باشد فقط یک نفر سرسختانه با حاکمیت کمونیست کارگری‌ مخالف باشد احتمالا آن یک نفر خود این حقیر خواهد بود. لطفا دفعه بعد اول نوشته‌های من را بخوانید و بعد از این شیرین‌کاری‌ها بکنید. ضمنا دوست و آشنا بدانند که من غیر از موسیقی چیزی دیگری برای دوستانم نمی‌فرستم. اگر نوشته سیاسی به اسم من دریافت کردید حتم داشته باشید که مال من نیست

  • شیرین سخنی که در تلخی سیاست گم شد

    این مطلبی است که برای صفحه ویژه‌ای که به همت داریوش عزیز و بقیه دوستان برای شصتمین سالگرد تولد دکتر سروش راه‌اندازی شده است نوشتم.

    «سروش شخصیتی چند وجهی است. از یک سو معلمی خوش‌ سخن برای انتقال پاره‌ای از مفاهیم فلسفه علم و فلسفه تحلیلی به ایران بود، در وجهی دیگر پژوهشگر و نظریه‌پردازی پرکار در حوزه مطالعات دینی و در وجه سومش روشنفکری مسوول که به قول خودش روزی برای بازگشایی دانشگاه‌ها تلاش می‌کند و روزی دیگر از لزوم داشتن تئوری برای اصلاحات سخن می‌گوید. . این‌ها بخشی از ماجرای سروش است که شهرت اصلی‌اش مدیون آن است و قصد من هم نوشتن در این باب نیست. …»

    ادامه مطلب

  • اقتصاد خواندن در خارج

    تقریبا یک ترم درسم تمام شد. هر چند وزن درس‌های ریاضی توی این ترم بیشتر بود ولی با مجموعه اطلاعاتی که از درس‌های بعدی دارم و سمینارهایی که شرکت کردم و الخ می‌توانم حدس بزنم که روند فعلی کمابیش ادامه خواهد داشت. وقتی وضعیتم را مرور می‌کنم متوجه خلاءهایی می‌شوم که این دوره برایم تامین نخواهد کرد. این جور خلاءها احتمالا در رشته‌های مهندسی و علوم پایه جدی نیست ولی حدس می‌زنم که برای برخی رشته‌های دیگر علوم انسانی مثل جامعه‌شناسی هم تا اندازه‌ای صادق باشد. هر چند که احتمالا هیچ کدام به شدت اقتصاد این مشکل را نخواهند داشت.

    برداشت من از محتوای درس‌ها در دوره‌های دکترای اقتصاد این است که چون اصولا یک دوره پیشرفته به حساب می‌آید بیش از آن که بر مفاهیم کیفی و حتی ابزارهای ریاضی تاکید کند بر دقت نظری ریاضی تاکید دارد. به قول یکی از اساتیدمان هدف درس‌های دو سال اول دوره دکترا این است که دانشجو را قادر سازد که به زبان رایج در نوشته‌های علمی اقتصاد – در واقع همان ریاضیات – مسلط شده و قادر باشد به این زبان چیز بخواند و بنویسد. بعد از یک ترم اقتصاد خرد خواندن این جمله مشهور بچه‌های ایرانی که به جای دکترای اقتصاد دکترای ریاضی محض می‌گیریم کاملا برایم ثابت شد. در این چهار ماه شاید بیش از هشتاد درصد وقت من صرف اثبات پیوستگی تابع و خوش رفتاری فضا و وجود جواب و چیزهایی از این دست شد.

    حالا نکته مهم این است که وقتی آمار ورودی‌های ۵ ساله موسسه‌مان را مرور می‌کنم تعداد انگشت‌شماری دانشجوی مشابه خودم یعنی با پس زمینه تحصیلی غیرمرتبط با اقتصاد می‌بینم. در نتیجه چنین برنامه‌ای برای اکثریت ورودی‌های دوره‌های دکترا – حداقل در این‌جا- بهینه است. چرا که به قول خودشان شش سال تمام درس های مفهومی در مورد حوزه‌های مختلف اقتصاد خوانده‌اند و حالا دنبال تقویت دانش ریاضی‌شان هستند در حالی‌که وضعیت من کاملا برعکس است یعنی من آمده‌ام این‌جا که هرچه بیشتر دید اقتصادی پیدا کنم و درکم را از مفاهیم ارتقاء بدهم. این چیزی است که بقیه تقریبا نیازی به آن ندارند. در نتیجه فی‌المثل استاد خرد حتی چند دقیقه هم برای توضیح دادن مفاهیمی مثل بهینه پارتو یا رفتار هزینه درازمدت یا حتی تعادل صرف نمی‌کند چرا که درست همان قدر که مفهوم مشتق برای دانشجویان مهندسی بدیهی است این مفاهیم هم برای بقیه دانشجویان درس کاملا روشن و جاافتاده است.

    با این ترتیب من به نظرم می‌رسد که بگویم این توصیه خیلی بدی نیست که بچه‌هایی که می‌خواهند بعدا برگردند ایران و اقتصاددان شوند اول یک فوق اقتصاد توی شریف بخوانند و بعد عازم خارج شوند. این کار چند حسن دارد. اول این‌که به این ترتیب تسلط بر مفاهیم مرتبط با دنیای بیرون خیلی بیشتر می‌شود و ثانیا با رفتار متغیرهای اقتصاد ایران آشنا می‌شوند. علاوه بر آن حسی از مسایل بازار کار و سطح عمومی سایر اقتصاددان‌ها و انتظارات جامعه علمی و دستگاه سیاست‌گزاری پیدا می‌کنند. این جا چنین فرصتی وجود ندارد. من مثلا بعید می‌دانم دیگر هیچ وقت فرصت شود تا درسی مثل معرفت‌شناسی اقتصاد که با غنی‌نژاد داشتم این‌جا تکرار شود. حتی اگر امکان فوق لیسانس خواندن هم نباشد شاید گرفتن چندتا درس خوب خیلی لازم و مفید باشد.

    چون خودم این کار را نکرده‌ام این خلاء به صورت واضحی برایم جلوه می‌کند.برای جبران خلاء از یک طرف باید کتاب‌های سطح میانه را بخوانم که با شرح و بسط بیشتری راجع به مفاهیم حرف می‌زنند و جبران‌کننده کمبود این بحث‌ها در کلاس است و هم سعی کنم دانش عمومی‌ام را از علم اقتصاد و مباحث تاریخی و فلسفی آن بیشتر کنم، هم مقاله‌های مطرح علم را بخوانم و هم بخشی از وقتم را صرف اقتصاد کشورهای در حال گذر و مشخصا ایران بکنم. با این برنامه درسی عملا وقت انجام این همه کار نیست. چند بار با جمشید استاد راهنمایم راجع به این موضوع صحبت کردم. آخرین بارش دیروز بود که کمی آرامم کرد و گفت که برنامه آموزش اقتصاد را در یک دوره حداقل ده ساله باید ببینم. دو سال درس فقط برای آموختن تکنیک‌ها، سه سال تز برای مقاله خواندن و پنج سال تجربه تدریس برای تسلط عمیق بر مفاهیم. از این ده سال فقط چند ماهش طی شده است.

  • یهودی ها در دویچ لند

    آقا من جای آلمانی ها بودم پیشنهاد احمدی نژاد را با دل و جان قبول می کردم. تصورش را بکنید. کلی از برنده های جایزه نوبل اقتصاد هر چند ملیت آمریکایی دارند ولی یک پایشان توی دانشگاه های اسراییلی است. بین بیست دانشگاه اول اقتصاد جهان دو دانشگاه اسراییلی هست. بزرگ ترین مرکز تحقیقات میکروسافت خارج از آمریکا توی اسراییل است و الخ. امروز ایده ام را به یکی از دوستان آلمانی ام گفتم و دیدم شدیدا موافق است – هر چند بخشی از حرفش نژادپرستانه بود-. گفت “آلمان شرقی زمین خالی زیاد دارد و من کاملا ترجیح می دهم این آلمان شرقی های بی خاصیت را بیرون کنیم و یک سری یهودی باهوش و پرکار را وارد کنیم. تازه آن وقت آلمان مرکز خدمات مالی جهان می شود.”

    این نکته هم شاید برایتان جالب باشد. یکی از دوستان انگلیسی ام می گفت اسراییل با ترور شکل گرفته است. گفتم چطور؟ گفت یهودی ها بعد از جنگ ماشین ترور و بمب گذاری علیه انگلیس را راه انداختند و انگلیسی ها را مجبور کردند فلسطین را به آن ها بدهند. شاید این گزاره همه ماجرا نباشد ولی احتمالا بخشی از آن است.

    حالا از شوخی گذشته و اگر از خطای دیپلماتیک احمدی نژاد در انکار هولوکاست صرف نظر کنیم، خود پیشنهادش حداقل به عنوان بحث نظری قابل تامل است. می گوید اروپایی ها یهودی ها را قتل عام کردند و خودشان هم جبران کنند. واقعا این پیشنهاد به لحاظ منطقی چه اشکالی دارد؟

    پ.ت: همین الان دیدم مصاحبه مصطفی پورمحمدی تیتر یک سی‌ان‌ان شده. گفته حرف‌های احمدی‌نژاد بد فهم شده است.

  • برادر برزیلی من

    آخرشه. دوست این رفیق برزیلی فکر کرده ما دو تا برادریم. رفته یه کامیونیتی تو اورکات درست کرده و عکس دوستش و من را گذاشته توش و یه چیز‌هایی به پرتقالی نوشته. من که خیلی سر در نمی‌آرم. ببینید شما می‌فهمید قضیه چیه؟ البته خداییش یک کم به هم شبیهیم.

  • مدرس، مرد بزرگ

    من داستان‌های شگفت‌انگیز از مدرس زیاد خوانده ام. این هم یکی‌اش به نقل از وب‌نوشت

    «یک بار لایحه ای در مورد اخذ مالیات از مسکرات در دوره ششم مجلس شورای ملی مطرح شده بود؛ مرحوم حاج آقا شیرازی در مخالفت با اصل لایحه پشت تریبون رفت و گفت: اصولا مسکرات در شرع اسلام حرام است و اخذ مالیات از آن تجویز خرید و فروش آن است. بنابراین من نمی توانم با چنین قانونی موافقت نمایم. شهید مدرس پشت تریبون می رود و در پاسخ می گوید: « مؤمن! میرزا حسین خان سپهسالار دو ساختمان چسبیده به هم ساخته، یکی این مجلس و یکی هم مسجد و مدرسه که در کنار ساختمان مجلس می باشد. شما اشتباه آمده اید به اینجا، باید به ساختمان بغلی بروید. در مسجد روضه خوانده می شود و این حرفها را باید در مسجد زد. در اینجا که مجلس است قانون گذاری می شود. مردی که عرق زهر مار می کند و شبانه می آید، عربده می کشد و پشت دیوار خانه من استفراغ می کند چرا من که عرق نمی خورم مالیات او را بدهم؟ بگذار تا چشمش کور شود، خودش بخورد و خودش هم مالیات بدهد تا بیایند و کثافتش را از پشت دیوار خانه من پاک کنند.»

    مدرس مفهوم اثرات جانبی منفی (Negative Externaility) را عمیقا می‌فهمیده است.

    ممنون از نیما به خاطر معرفی لینک

  • وبلاگستان را تا چه حد می توان جدی گرفت؟

    حباب بودن وبلاگستان یکی از تحلیل هایی است که به نظر می رسد قدرت توضیح دادن بخشی از دلایل رخوت را دارد. درست مثل سهامی که خریدارانش تصور می کنند آینده خوبی دارد و دارایی امروزشان را در آن می ریزند وبلاگ نویس هم ممکن است فکر کنند که دارد کار مهمی می کند و لذا بخش عمده وقت و انرژی اش را در پای آن بریزد و بعد بفهمد که این طور نبوده است. رخوتی که من ازش صحبت کردم و می کنم بیشتر رخوتی از این جنس است. رخوت در بین آن هایی که وبلاگ را بیش از حد ظرفیتش جدی گرفته بودند و شاید اشتباه نویسنده و خواننده در همین زیاد جدی گرفتن ماجرا است و گرنه کسی که برای دلش می نویسد رخوت و نشاط برایش شخصی تر از این است که بشود نشانه ای از آن به دست داد.

    به نظر من دلایلی وجود دارد که باعث می شود نتوان پدیده وبلاگ را از حدی مشخص بیشتر جدی گرفت. هر چند ممکن است کسانی که کسب و کارشان این است بخواهند بر این طبل بکوبند ولی من فکر می کنم ما اتفاقا باید مدتی بر همین محدودیت ها پافشاری کنیم تا جلوی رخوتی دیگر – رخوت در محدوده تعریف من – را بگیریم. فکر کنم آن قدر در باب تاثیرات وبلاگ گفته شده که کمی از محدودیت ها گفتن – ولو بزرگ نمایی شده- به تعدیل این فضا کمک می کند.

    چرا نباید وبلاگ را خیلی جدی گرفت؟

    ادامه مطلب ...

درباره خودم

حامد قدوسی٬ متولد بهمن ۱۳۵۶ هستم و با همسرم مريم موقتا در نزدیکی نیویورک زندگي مي‌كنم. در دانش‌گاه اقتصاد مالی درس می‌دهم. به سینما، فلسفه و دين‌پژوهي هم علاقه‌مندم.
پست الکترونیک: ghoddusi روی جی‌میل

جست و جو

بایگانی‌ها