• رقابت کامل؟ یک اشکال تکراری

    رقابت کامل؟
    یک اشکال تکراری که مخالفین اقتصاد بازار بر تئوری‌های موجود علم اقتصاد وارد می‌کنند این است که این علم بر اساس فرضیات رقابت کامل بنیان نهاده شده است و چنین چیزی در عالم واقع وجود ندارد پس کل علم فقط به درد فرمول‌های ریاضی کتاب‌های درسی می‌خورد. این اشکال همان‌ قدر سست است که کسی بگوید فیزیک مقدماتی دانشگاه چیز بی‌خودی است چون مقاومت هوا در هیچ‌ یک از فرمول‌های آن وارد نشده است. در جواب این منتقدین باید گفت:
    ۱) اولا مدل‌های مبتنی بر رقابت کامل تنها مقدمات کار هستند و بیشتر جنبه آموزشی دارند. در مباحث پیشرفته‌تر در مورد بازارهای بدون رقابت کامل یا مسائلی که رفتار بازار را از رقابت کامل دور می‌کند مفصلا بحث می‌شود. اتفاقا اقتصاددان‌ها چون به معجزه دست نامریی بازار در تخصیص بهینه منابع اعتقاد دارند دایم در پی این سوال هستند که چه عواملی مانع از کارکرد موثر دست نامریی می‌شود و لذا بیشتر از همه به شناخت ریشه‌ها و خصوصیات رفتارهای غیربازاری علاقه‌مند هستند.
    ۲) در علم همیشه تصویری از واقعیت را داریم که باید از خود واقعیت ساده‌تر باشد تا به کار آید. مدل‌های مبتنی بر رقابت کامل اتفاقا چون مدل هستند تصویری ساده‌شده و عمومی از رفتار بازار را ارائه می‌دهند. مهم این است که فرض‌های اساسی مدل و پیش‌بینی‌های آن تعارض‌های اساسی با رفتار واقعی جهان نداشته باشد. تا جایی که من می‌دانم هنوز مدلی بهتر ارائه نشده است.
    ۳) در عمل خیلی از بازارها رفتاری نزدیک به رقابت کامل دارند و این مدل‌ها برای آن‌ها کاربرد دارد. چندتا رشته فعالیتی که به ذهن من می‌رسد که در ایران به رقابت کامل نزدیکند این‌ها هستند: تولید محصولات غذایی، فولاد، فرش ماشینی، لوازم الکترونیکی مثل رایانه و تلویزیون، نرم‌افزارهای رایانه‌ای، پوشاک معمولی (غیر تجملاتی)، خدمات مسافرکشی و آژانس‌داری، پزشکی، آموزش و خدمات رایانه، مبلمان اداری استاندارد (از نوع حسن‌آبادی نه یافت‌آبادی)، پیمانکاری کارهای عادی ساختمانی، آرایشگاه مردانه، آی اس پی در اکثر شهرها و خیلی‌ زمینه‌های دیگر. یک خصوصیات مهم بازارهای رقابتی این است که یک بنگاه عملا قدرت ندارد قیمتی متفاوت از قیمت متوسط بازار روی محصولات خود بگذارد و معمولا قیمت بازار تا نزدیک حداقل سود (یعنی سود متوسط سرمایه به علاوه قیمت وقت صاحبان کار) پایین می‌آید. این خصوصیت را در تمام بازارهای بالا می‌توانید ببینید.

  • فوکو بشوم یا آدام اسمیت؟

    فوکو بشوم یا آدام اسمیت؟
    یادم است مراد فرهاد‌پوریک‌بار می‌گفت آقا ما بالا برویم و پایین بیاییم فوکو نمی‌شویم (نقل به مضمون). من این جمله حکیمانه مراد را با تمام وجود حس می‌کنم. خوب می‌دانم که در علوم انسانی چیزی نمی‌شوم. شاید مهندس یا فیزیک‌دان خوبی می‌توانستم بشوم ولی می‌دانم که اقتصاددان طراز جهانی نخواهم شد. چون نه زبان مادریم اروپایی است که بتوانم آثار کلاسیک را راحت و روان بخوانم. نه در مدرسه و دانشگاه به ما فلسفه تحلیلی و قاره‌ای و تاریخ جهان مدرن و تفکر انتقادی درس داده‌اند. نه شهروند کشوری هستم که به هر کجای دنیا که خواستم راحت سفر کنم. نه مثل این‌ خارجی‌ها فارغ از غم معاشم که همه وقتم را برای موضوعات مورد علاقه‌ام صرف کنم و نه شهروند کشوری گل و بلبل زندگی هستم که هر روز خدا خبری در آن نباشد که ذهنم را درگیر کند. انرژی هم که دایم باید برای حل پاراداکس‌های فکری‌ام (همین عبارت به ابتذال کشیده شده دعوای قدیم و جدید) بگذارم به جای خود. دست آخر این هم بماند که نظم کاری که این‌ها در سال‌ها آموخته‌اند را هم ندارم. خلاصه مسابقه نابرابری است. من خیلی هنر کنم همین چیزهایی که در غرب درس می‌دهند را خوب یاد می‌گیرم و می‌آیم در کشور خودم مترجم و معلم این افکار می‌شوم. شک ندارم که این بهترین کاری است که می‌شود برای این کشور انجام داد. حالا هم نزدیک امتحان و درست وقتی که هم‌کلاسی‌هایم اردو زده‌اند که برای امتحان درس بخوانند داریم می‌ریم پاریس شرق را ببنیم. شاید حس نوستالژی تاریخی من در مورد بهار پراگ ارضا شود. فعلا تا سه روز خداحافظ.

  • تعدیل و فقر : به

    تعدیل و فقر : به همین سادگی؟
    سیما از من انتقاد می‌کند که بدون مطالعه در زمینه مطالعات زنان نظر می‌دهم. من هم می‌گویم اتفاقا بنابر برخی دلایل بیشتر تحقیقات و مقالات مربوط به مطالعات زنان در ایران را خوانده‌ام و می‌توانم در باب کیفیت آن قضاوت کنم. در مورد ادبیات جهانی فمینیسم چیز زیادی جز چند کتاب پایه نخوانده‌ام و البته هیچ نظری هم در این زمینه نداده‌ام. ولی سوال من از سیما این‌جا است که وقتی می‌گوید «کور شدن به این حقیقت که نئولیبرالیسم فقط برای عده معدودی منفعت دارد و به دلیل ضوابطش، عده بسیاری را به فقر می کشاند؟ » یا مثلا «نمی شود که نقش اقتصاد نئولیبرال را در به فقر کشاندن بسیاری از زنان نادیده گرفت» آیا هم‌چنان به عنوان یک مردم‌شناس یا پژوهش‌گر مسایل زنان حرف می‌زند؟ من نوشته سیما را بهانه کرده‌ام و به موضوع کلی‌تری اشاره می‌کنم. به نظرم این‌جا جایی است که اقتصاددان‌ها و اقتصاددان‌خوان‌ها باید خیلی محکم بایستند و بگویند دیگرانی که در این حوزه متخصص نیستند چگونه می‌توانند در مورد موضوعی پیچیده مثل تاثیر سیاست تعدیل بر فقر این قدر راحت و قاطعانه سخن بگویند؟ حقیقت این است که در درون گفتمان اقتصاد یک پژوهشگر نمی‌تواند به سادگی برخی حوزه‌های دیگر با چند مصاحبه یا نظرسنجی و بعد چند تست آماری ساده سر و ته قضیه را هم بیاورد. ماجرا خیلی پیچیده‌هر از این است. اولا تاثیر سیاست‌های نئولیبرال در برزیل با آرژانتین و در شیلی با مکزیک و در جمهوری چک با روسیه متفاوت بوده است. پس این‌جا هم گونه‌بندی داریم و همان‌گونه که از یک فمینیسم صحبت نمی‌کنیم از یک سیاست تعدیل هم حرف نمی‌زنیم. ثانیا پژوهشگر جدی اقتصاد وقتی می‌خواهد تاثیر سیاست تعدیل را بسنجد اول سوال‌هایی مثل سوال‌های زیر مطرح می‌کند:
    ۱) آیا اگر سیاست تعدیل رخ نداده بود وضعیت قبلی قابل ادامه بود؟ (مثلا آیا عملا می‌شد همان سیاست‌های دولت موسوی را در ایران ادامه داد؟)
    ۲) آیا اگر وضعیت قبلی ادامه می‌یافت لزوما وضع مردم بهتر از شرایط جدید بود؟
    ۳) آیا واقعا مردم فقیرتر شده‌اند یا احساس فقر در آن‌ها بیشتر شده است؟ (مثلا به خاطر بالا رفتن تنوع محصولات در بازار)
    ۴) آیا سیاست تعدیل به صورت کامل اجرا شد یا خیر؟ آیا مثلا قیمت در برخی بازارها شناور شد و در برخی بازارهای دیگر خیر؟
    ۵)‌ تاثیر کیفیت مدیریت اقتصادی کشورها و سلامت نظام اداری بر موفقیت سیاست تعدیل چه بوده است؟
    ۶) اگر سیاست تعدیل دیرتر اجرا می‌شد و مثلا فاصله بین نرخ ارز واقعی و نرخ رسمی روز به روز بیشتر می‌شد آیا روزی یک انفجار بزرگ در اقتصاد رخ نمی‌داد؟
    ۷) آیا فقری که از آن صحبت می‌کنیم تنها تحت تاثیر سیاست‌های نئولیبرال است یا چیزهای دیگری مثل رشد بالای جمعیت یا چرخه شوم فقر هم در آن دخیل بوده است؟
    ۸) آیا وضع همه کشورها پس از سیاست تعدیل یکی بود یا کشورهایی هستند که در نتیجه اجرای سیاست تعدیل وضعشان خیلی بهتر از سابق است؟
    همین. ماجرا برای ما خیلی پیچده‌هر از این حرف‌ها است.

  • به قول معروف یک کلمه‌

    به قول معروف یک کلمه‌ هم از مادر عروس. حسین درخشان پس از نظریه‌پردازی‌هایش در باب مسایل مختلف حالا مدافع نظری فمینیسم شده و به مطلب سیما در نقد نوشته من این طوری لینک داده است : «نقد یک آکادمیسین بر کسی که فکر می‌کند فمینیزم را نقد کرده است» با این توضیح که «از کسی که تنها به زبان فارسی راجع به فمینیزم خوانده است چه انتظاری است». بیچاره حسین درخشان که بر خلاف من خیلی انگلیسی می‌داند هنوز فرق فمینیست و فمینیسم را نمی‌داند و گرنه اگر به تیتر مطلب من دقت می‌کرد می‌فهمید که چه گفته‌ام. «نقدی کوچک بر فمینیست‌ها» یعنی نقدی بر نحوه رفتار کسانی که طرفدار مکتب فمینیسم هستند و این هیچ ربطی به نقد «فمینیسم به عنوان یک مکتب فکری» ندارد. تازه فکر کنم بنده خدا اصلا محتوای مطلب من را نخوانده یا آن را نفهمیده که فکر می‌کند من سعی کرده‌ام فمینیسم را نقد کنم.

  • همین الان نکته‌ای – به

    همین الان نکته‌ای – به نظر خودم مهم- را کشف کردم. در بحث‌هایم با آقای احمد سیف و خانم سیما شاخساری هر دو دوست عزیز من را به «بیسوادی» متهم کردند و من آن‌ها را به «بی‌دقتی». همین دوگانگی ذهنم را به خاطرات قبلی‌تری هم برد. یادم است که مارکسیست‌ترین اقتصاددان ایران استاد محبوب من را «بیسواد» می‌دانست چون اقتصاد سیاسی نمی‌داند و استاد بنده ایشان را «بی‌دقت» چون حرف‌هایش سازگاری درونی ندارد. فکر می‌کنم دلیل مهمی برای این‌که چرا گفتگو ما و دوستان چپ خیلی جلو نمی‌رود کشف کرده‌ام. این «بیسوادی» و «بی‌دقتی» سرنخ ماجرا است. کشف رمزش با شما.

  • گفتگوی فمینست و اقتصادخوان سیما

    گفتگوی فمینست و اقتصادخوان
    سیما شاخساری عزیز نقدی بر مطلب قبلی من نوشته است. من سیما را جزو باسواد‌ترین فمینیست‌های ایرانی می‌دانم و لذا نوشته او را جدی می‌گیرم. نقدهایی که بر نوشته او دارم این‌ها است:
    ۱) زبان نوشته سیما بسیار پیچیده است. این زبان هرچند نوشته‌ها را به نظر حرفه‌ای می‌نماید ولی در واقع با مغلق کردن زبان نقدپذیری محتوا را تضعیف می‌کند. این خلاف منطق علمی است. هر چند باید فروتنانه بگویم که گفتمانی که سیما ذیل آن می‌‌اندیشد و می‌نویسند در ذات خود گاهی دشوارهایی برای تن دادن به ابطال‌پذیری‌های رایج در علم دارد. وقتی بتوانی هر پدیده‌ای را ذیل هژمونی تحلیل کنی جایی برای ابطال باقی نمی‌ماند.
    ۲) من نقدی بسیار ساده و روشن به یک پاراگراف از مقاله‌ای که فرناز ترجمه کرد بود نوشتم. به نظر من این یک نقطه قوت مهم برای اقتصاد است که قادر است پدیده‌ها را با منطقی در حد زبان معمول و عقل سلیم تحلیل کند. اقتصاد با بستر مساله کاری ندارد بلکه به این موضوع حساس است که استدلال‌هایی خلاف اصل عقلانیت ارائه نشود. سیما در پاسخ من سعی کرده با استفاده گونه‌بندی‌ها و مفاهیم دشوارنمای معمول در علوم اجتماعی نشان دهد که نوشته من ساده‌لوحانه یا غیرمطلعانه بوده است. ولی متاسفانه حقیقت این است که نوشته من نسبت به این دسته‌بندی‌ها ممتنع است. یعنی این نوشته در پی قضاوت در باب فمینیسم نبوده است بلکه منطق یک عبارت را که می‌تواند در کانتکس‌های دیگری هم به کار رود (مثلا جنبش چپ) به چالش کشیده است. سیمای عزیز بهتر بود به جای هدایت بحث به سمت فمیسنیسم بر منطق استدلال من خدشه وارد می‌کرد.
    ۳) سیما خواهد گفت که در بخشی از نوشته‌اش این کار را کرده است. در واقع در جایی که گفته شغل زنان در بخش کشاورزی به خاطر جهانی‌شدن از بین رفته است استدلالی از جنس استدلال مدنظر من بیان کرده است ولی به این نکته نیز باید عنایت داشته باشد که بحث در مورد درستی و غلطی این استدلال و داده‌های موجود در آن خارج از بستر فمینیسم مطرح می‌شود و به حوزه علم اقتصاد مربوط است. این در واقع شاهد مثالی از ادعای من در بند دو است که گفتم بحثم کاری با فمینیسم ندارد.
    ۴) شاید من روشن نگفتم. شاید هم چون سیما من را خوب نمی‌شناسد این طور قضاوت کرده است. دوستان من می‌دانند که در نظر و عمل طرفدار جدی نظریه فمینیسم غیرافراطی هستم و تفسیر‌های فمینیستی از پدیده‌های فرهنگی را رویکردی مهم و معتبر می‌دانم. نقد من بر احساسی بودن مقاله اصلی یا تصویری که سیما بر اساس برداشت خود از تقابل عقل مردانه و احساس زنانه ارائه می‌کند فی‌الواقع هیچ کاری با فمینیستم ندارد. نوک حمله من در این عبارت‌ها چپ‌گرایی است و نه فمینیسم. به همین سادگی. البته نمی‌دانم چرا فمینیست‌ها تمایل دارند تا معمولا با چپ‌ها در یک جبهه قرار بگیرند. پیشنهاد آخر من به دوستان فمینیستم هم در واقع توصیه به تقویت جناح لیبرال و بازارگرا در درون این جنبش بود.
    ۵) ممکن است کسی بگوید فمینیسم را به ضعف نظری متهم کرده‌ام. من در واقع حرفم با فمینیسم وطنی است و نه کل حوزه فمینیسم. همانند بسیاری حوزه‌های دیگر علوم‌انسانی فمینیسم ایرانی تا حد زیادی با ژورنالیسم و اکتویویسم آمیخته شده است. در نتیجه بعضی‌ وقت‌ها یا حرف‌های بدیهی و توتولوژیک می‌زند و یا حکم‌های قطعی را بدون اتکا به متدولوژی قوی علمی صادر می‌کند. یاد خاطره‌ای افتادم. همین سفر آخر با مریم و دو دوست عزیز دیگر که از بزرگان فمینیسم در ایران هستند در حوالی کافه شوکا بودیم. تصادفا یکی از معروف‌ترین فمینیست‌های ایران هم به ما پیوست. من به سنت دفعات قبل پرسیدم خانم دکتر هنوز می‌گویید توسعه بدون زنان امکان ندارد؟ و ایشان پاسخ داد توسعه چیه بابا! نظریه‌های جدیدتر می‌گه حتی دموکراسی‌هم بدون زنان امکان ندارد. از همین الان می‌دانم در دیدار سال بعد چه خواهد گفت. پژوهش‌های امسال نشان خواهد که معنویت هم بدون زنان ممکن نیست!

  • خیلی هیجان‌انگیزاست وقتی می‌فهمی که دوست

    خیلی هیجان‌انگیزاست وقتی می‌فهمی که دوست عزیزی که مدت‌ها است ماهی یک‌بار همدیگر را می‌بینید و ساعت‌ها راه می‌روید و کافه‌نشینی می‌کنید و حرف می‌زنید و هیچ وقت هم از دیدنش سیر نمی‌شوی فامیل خیلی نزدیک آقای ملکیان است و اتفاقا فردا هم دارد می‌رود تهران. این جوری حداقل فرصتی می‌شود تا به رسم قدردانی هدیه‌ای ناقابل برای یکی از حقیقت‌جوترین و دقیق‌ترین آدم‌هایی که در زندگی‌ات دیده‌ای و ازش بسیار آموخته‌ای بفرستی. تازه! وقتی برگردد یک موضوع جدید به صحبت‌ها اضافه خواهد شد. احوالات شخصیه و سیر زندگی آقا مصطفی که شنیده‌ام بسیار درس‌آموختنی است.

  • دعوت به همکاری برای انجام یک

    دعوت به همکاری
    برای انجام یک پروژه تقریبا یک ساله در ایران در زمینه «تدوین استراتژی‌های آب و فاضلاب شهری» نیاز به یک نفرهمکار عملیاتی تمام وقت (مستقر در دفتر پروژه) و دو نفر همکار تحقیق پاره‌وقت (اینترنتی) دارم که در یکی از زمینه‌های مهندسی و فن‌آوری آب و فاضلاب شهری، اقتصاد خدمات زیربنایی و برنامه‌ریزی استراتژیک خصوصا در بخش دولتی تخصص داشته باشند. اگر هم هر دو تخصص مهندسی و اقتصادی را با هم داشته باشند که دیگر عالی است. مهارت‌هایی که این پروژه نیاز دارد:
    ۱) برای موضوع اول: تخصص مهندسی آب و فاضلاب (ترجیحا با سابقه کار)، آشنایی اولیه با مفاهیم اقتصادی و مدیریتی، توانایی ارتباط موثر با تیم کارفرما، آشنایی با ابزارهای تحقیق و قدرت بالا در نوشتن گزارش‌های مشاوره‌ای، تسلط به زبان انگلیسی و اینترنت و نرم‌افزارهای آفیس
    ۲) برای موضوع دوم: سرعت عمل، ترجیحا تخصص اقتصادی یا مدیریتی، تسلط بالا به زبان انگلیسی، خبرگی در جستجوی مقاله‌های تخصصی در اینترنت، توانایی جمع‌بندی و مفهوم‌پردازی از ادبیات و قدرت بالا در نگارش گزارش‌های سیاست‌گذاری و تحقیقی
    * به سبک آگهی‌های جذب همکار در سازمان‌های بین‌المللی:
    ” Female candidates are seriously encouraged to apply, specially for the second position”
    ** تلاش می‌کنیم دستمزد پیشنهادی‌مان بالاتر از نقطه تعادل بازار باشد.
    ممنون می‌شوم اگر کسی علاقه‌مند به همکاری بود به من میل بزند: Ghoddusi روی Gmail

  • زنان و جهانی شدن :

    زنان و جهانی شدن : نقدی کوچک بر فمینیست‌ها
    یک بحثی که من همیشه با دوستانم که در زمینه مسائل زنان فعال هستند دارم این است که اگر حرف‌هایشان مبتنی بر تحلیل نظری درستی نباشد تبدیل به بیانیه‌های ایدئولوژیکی می‌شود که معلوم نیست دست آخر چه نتایجی به بار می‌آورد. انتقاد از ضعف‌های نظری در این حوزه البته امری خطرناک هم هست. حوزه مسائل زنان جزو آن دسته از مسائل در جامعه ما است که کوچک‌ترین انتقادی و نظر مخالفی در باب آن سیلی از دلخوری‌ها و سوءبرداشت‌ها را به دنبال دارد. در این بین این‌ موضوع که آیا باید این انتقادات را علنی کرد یا نه برای ما یک بحث زنده خانوادگی هم هست. مریم هرچند در مواردی با محتوای انتقادات من موافق است ولی حرفش این است که جنبش زنان در ایران شبیه نهال تازه‌ای است که باید در تقویتش کوشید و هر نوع انتقادی -ولو درست- در این مرحله، ممکن است اصولا به خشکاندن این نهال کمک کند. من البته نگاهم کمی با او متفاوت است و به نظرم می‌رسد که تجربه ۵۰ سال اخیر ما نشان داده که جنبش‌های اجتماعی اگر بر اساس دیدگاه نظری درست پا نگیرند بعدها ممکن است نتایج فاجعه‌باری به دست دهند.
    حالا این یک مثال را که مدت‌ها بود می‌خواستم در بابش بنویسم ببینید. فرناز سیفی مطلبی را در سایت تریبون فمینیستی ترجمه کرده است که مربوط به تاثیرات جهانی شدن بر وضعیت زنان است. بخش اول پاراگراف دوم این مطلب می‌گوید «در اقصی نقاط جهان، از بین رفتن محدودیت های سرمایه گذاری بین المللی و بازار یابی، اجازه شراکت در تولید کالا در کشور های فقیر را می دهد که در این کشور ها قیمت ها نازل و دست یابی به بازارهای شمالی پر منفعت آسان است. یکی از نتایج گسترش چنین شیوه هایی به استخدام در آوردن میلیون ها زن جوان در سراسر دنیا با دستمزد های پایین و شرایط رقت انگیز کاری است».
    از این که بگذریم که در واقع کشورهای فقیر اجازه سرمایه‌گذاری به شرکت‌های بین‌المللی را نمی‌دهند بلکه باید تمهیدات متعددی را پیش‌بینی کنند تا این شرکت‌ها تشویق به سرمایه‌گذاری در آن‌جا شوند، سوال اصلی این است که آیا کسی این زنان را مجبور کرده است که تحت این شرایط کار کنند یا کار در این‌جا انتخابی بین وضعیت قبلی و وضعیت فعلی است؟ از نگاه نویسنده روشنفکر مقاله، زنان در شرایط رقت‌باری کار می‌کنند ولی نویسنده محترم نخواسته است که بررسی کند که قبل از آمدن این شرکت‌ها این زنان کجا بودند؟ جواب مساله تقریبا روشن است. بسیاری از این زنان پیش از آن بیکار بودند، بخشی مشغول کارهای سخت‌تر (خصوصا در بخش کشاورزی) بودند و بخش دیگری هم مجبور بودند برای گذران زندگی تن‌فروشی کنند. اتفاقا می‌توان حدس زد که آن‌ها از این‌که کاری به دست آورده‌اند که حقوق ثابتی دارند و ریسک کارهای قبلی را ندارد خوشحالند و گرنه دلیلی نداشت که کار قبلی خود را رها کنند. اتفاقا با روش پژوهش «تفهمی» جامعه‌شناسان هم که به مساله نگاه کنیم باید مساله را از نگاه آن زنان و نه خودمان ببینیم. شاید با همین نگاه و بدون نیاز به تحلیل اقتصادی هم به نتایج متفاوتی برسیم. حال خواندن بقیه مقاله و قیاسش با منطق عقل سلیم هم با خود شما.
    این نقد من نمونه‌ای از نقدهایی است که می‌توان به بخشی از ادبیات این حوزه داشت. نقدی که اتفاقا پیچیده و فنی نیست بلکه فقط کمی فاصله گرفتن از فضای احساسی حاکم بر این نوع نوشته‌ها و نگاه کردن به اطراف مساله را می‌طلبد. من فکر می‌کنم دوستانمان در حوزه مسائل زنان بهتر است اجازه ندهند این دعواها به بیرون راه پیدا کند به این معنی که کسانی را در جمع خود داشته باشند که بخشی از انرژی‌شان را صرف چنین نقدهایی کنند. اگر خواستید من چند نفر را می‌شناسم که می‌توانم بهتان معرفی کنم.

  • قطعیت در اقتصاد مطلب قبلی‌ام

    قطعیت در اقتصاد
    مطلب قبلی‌ام با عنوان «فیزیک و اقتصاد» همان واکنش‌هایی را که انتظار داشتم پیش آورد. از جمله صالح صحابه عزیز نقدی خواندنی بر آن مطلب نوشت و ادعای مطلب من مبنی بر تک‌جوابی بودن مسائل اقتصادی را زیرسوال برد. برای پیش بردن بحث سعی می‌کنم یک‌بار دیگر مواضعم را به روشنی بیان کنم:
    ۱- در ابتدای بحث باید روشن کنم که این قدر ساده لوح نیستم که نگاه قطعی و بنیادگرایانه (فاندامنتالیستی) به گزاره‌های علمی داشته باشم همانند نگاهی که پوزیتیوست‌های قرن ۱۹ داشتند. در این‌که علم همیشه تصویری ناقص از واقعیت هست و ما باید در پی رد تصویر موجود و دست‌یابی به تصویر بهتر باشم شکی نیست. از این حیث پیرو نگاه نسبی‌گرایانه در علم چه از نوع پوپری و چه نگاه انقلابی‌تر کوهن و فایرآبند هستم.
    ۲- وقتی صحبت از قطعیت در علم می‌کنیم از یک قطعیت عملی و نه نظری سخن می‌گوییم. بر مکانیک نیوتونی هم تردید‌هایی توسط نظریه‌های بعدی وارد شد و نظریه نسبیت‌ هم منتظر است تا نفر بعدی بطلان آن را نشان دهد. با این وجود تا وقتی که مکانیک نیوتونی یا سایر نظریه‌های فیزیکی در عرف اهل علم پذیرفته شده است ما در مقام یک مهندس یا فیزیک‌دان کاربردی اصول ترمودینامیک یا قوانین الکترومغناطیس یا نیوتون را پذیرفته فرض کرده و دستگاه کارمان را بر روی آن بنا می‌کنیم و هر طرحی که چنین قوانینی را نقض کند را با تردید نگاه می‌کنیم. این همان چیزی است که از آن به قطعیت عملی تعبیر می‌کنم و روشن است که انتظار قطعیت نظری و فلسفی از آن نداریم.
    ۳- اقتصاد هم درست مشابه فیزیک قوانین پایه‌ای دارد که تا زمانی که نقض نشده‌اند به آن‌ها تمسک می‌جوییم. قوانین پایه‌ای مثل اصول مربوط به عرضه و تقاضا، بیشینه کردن منافع، تعادل بازارها، قیمت‌های نسبی، معادله درآمد ملی، آربیتراژ در بازارهای مالی، رابطه ریسک و بازده و غیره. قوانینی در این سطح به نظر من کاملا «جهان‌شمول» هستند. همه جای دنیا چه در وال استریت و چه در روستاهای افغانستان قیمت‌ها از تعادل عرضه و تقاضا به دست می‌آید و همه جا افراد معمولی ریسک گریزند و الخ.
    ۴- نکته در این‌جا است که وقتی در جهان واقعی در پی تحلیل یک سیستم اقتصادی هستیم باید مجموعه‌ای از قوانین پایه‌ای فوق را با تاثیرها و تعامل‌های مختلف برای توضیح رفتار سیستم به کار ببریم. ساده لوحی و خطا در این‌جا راه می‌یابد وباعث می‌شود که صالح و دیگر دوستان از آن با عنوان «یونیورسال» (جهانی) نبودن قوانین اقتصادی تعبیر کنند. به نظر من خلطی که رخ می‌دهد این است که ساده‌لوحی یا بی‌دقتی اقتصاددانان در توجه به پیچیدگی‌های سیستم‌ها و ارائه ناپخته «راه‌حل‌های» یک کشور برای کشورهای دیگر بهانه‌ای برای زیرسوال بردن «اصول پایه» می‌شود. همانند نقدهایی که استیگلیتز به راه‌حل‌های بانک جهانی و صندوق پول دارد و من هم به خوبی آن را لمس می‌کنم. این نوع خطا محدود به اقتصاد نیست و در هر علمی ممکن است راه بیابد. یک مهندس هم ممکن است طرحی را که در مناطق خشک خوب جواب داده بدون توجه به قوانین خوردگی در مناطق مرطوب به کار گیرد و شکست بخورد.
    ۵- حرفم را با یک مثال پایان می‌دهم. قبلا هم گفتم که برخی اقتصاددان کشور ما که متاسفانه دقت کافی به اصول پایه ندارند گاهی راه‌حل‌های کشورهای غربی را که معمولا با مازاد عرضه رو به رو هستند برای کشور ایران که دچار محدودیت شدید در طرف عرضه است توصیه می‌کنند. مثلا دولت را به افزایش کسری بودجه یا کاهش نرخ بهره تشویق می‌کنند و معمولا هم قضیه نتیجه عکس می‌دهد. این دقیقا مثالی است از این‌که قوانین پایه‌ای «جهان‌شمول» در طراحی راه‌حل مورد توجه قرار نگرفته است. امیدوارم تفاوت بین اصول پایه و راه‌حل‌ها یا تحلیل‌های ترکیبی و جهان‌شمول بودن اولی و بومی بودن دومی را به روشنی بیان کرده باشم. ما البته متاسفانه هنوز در بحث‌های اقتصادی کشور به لایه دوم راه پیدا نکرده‌ایم و بحثمان فعلا در سطح همین قوانین پایه است.

درباره خودم

حامد قدوسی٬ متولد بهمن ۱۳۵۶ هستم و با همسرم مريم موقتا در نزدیکی نیویورک زندگي مي‌كنم. در دانش‌گاه اقتصاد مالی درس می‌دهم. به سینما، فلسفه و دين‌پژوهي هم علاقه‌مندم.
پست الکترونیک: ghoddusi روی جی‌میل

جست و جو

بایگانی‌ها