• از نویسنده مهمان: بانک داری اسلامی و صکوک

    دوست خوبم فایزه راعی که الان آخرهای دوره دکترای اقتصاد خود را در دانشگاه تگزاس می گذارند تابستان امسال کارآموزی در صندوق بین المللی پول داشت که در انتهای این کارآموزی مقاله ای در مورد ارزیابی مقایسه ای ریسک اوراق مشارکت اسلامی (صکوک) منتشر کرد. مقاله را که خواندم از فایزه خواهش کردم تا مقدمه ای بر مبحث و نیز خلاصه ای از یافته های تحقیقش را برای خوانندگان بنویسد که لطف کرد و با وجود گرفتاری زیاد متن مفصلی نوشت که آن را (با اندکی ویرایش رسم الخط توسط چای داغ) در دو بخش می خوانید:

    فکر می کنم هر کسی در ایران لااقل یک بار ازخودش پرسیده باشد که منظور از بانک داری اسلامی بدون ربا چیست؟ اگر بهره ربا حساب میشود پس چرا بانک های (اسلامی) ایران بهره می گیرند؟ و اگر بهره همان ربا نیست، پس ربا چیست؟ آیا بهره خیلی بالا ربا حساب میشود؟ اگر منظور این بوده، این حد بالا را چه کسی تعیین می کند؟ چه حدی از بهره طبیعی است و چه حدی دامنه ربا؟ آیا این حد طبیعی نباید تابعی از شرایط کار و رقابت و میزان سرمایه و ریسک در آن بازار خاص باشد؟ در این صورت آیا این یک مساله صرفا اقتصادی نیست ؟ پس منظور دین چه بوده است؟ چرا در دین (در واقع فقه) اصرار زیادی هست که انواع و اقسام فعالیت های اقتصادی را در قالب فرم های خاصی مطرح کنند: مساقات، مزارعه، مضاربه، مشارکه، مرابحه، سلام، استثنا و…؟ آیا این ها فرمهایی بوده اند در خدمت یک مفهوم و هدف خاص که حالا در دوران مدرن و در اقتصادهایی دیگر هم آن مفهوم می تواند در شکل هایی دیگر حفظ شود؟ آیا خود آن فرم ها مهم هستند ؟ آیا فرم خالی شده از مفهوم را نمی توان دور زد همان طور که در برخی حجره های بازارهای سنتی ایران یک تکه کله قند، نقش کالای واسطه را در یک معامله مهم بازی میکند تا فرم حفظ شود و شبهه ربا از بین برود؟ این آخری مسلما قابل دفاع نیست.

    ادامه مطلب ...
  • آربیتراژ نرخ بهره: قسمت آخر

    گفتیم که ریسک ناشی از سرمایه گذاری در کشور با بهره بالا از طریق وام کشور بهره پایین از تغییرات نرخ ارز می آید. حال علاقه مند هستیم ببینیم که قیمت واقعی (محقق شده) ارز در آخر دوره چه نسبتی با قیمت قراردادهای آتی (معلوم در اول دوره) دارد. به همان مثال قبل برگردیم. دلار ۱۰۰۰ تومانی امروز برای تحویل در سال آینده ۱۱۴۲ است (و با استدلال فقدان آربیتراژ غیر از این هم نمی تواند باشد). لذا اگر کسی بخواهد سود قطعی کند (به قول یکی از دوستان خودش را بیمه کند) دقیقا همان حق بیمه ای را می پردازد که سودش را صفر می کند ولی اگر بیمه نکند (قرارداد آتی نخرد) چه بلایی سرش می آید؟ یعنی اگر دلار را ۱۰۰۰ تومان بخرد و با آن تفاوت بهره ۵% و ۲۰% سرمایه گذاری کند فکر می کند با چه نرخ ارزی باید وام دلاری اش را پس بدهد؟

    اجازه بدهید قیمت امروز ارز را با S1 و قیمت سال بعد را با S2 و قیمت آتی را با F نشان دهیم. به خاطر وجود ریشه واحد مجبوریم مساله را کمی پیچیده تر فرموله کنیم:

    Log (S2 / S1) = a + B . Log (F/ S1) + e

    برگردیم به اول کار. فرضیه شاخص نرخ ارز می گوید که اگر نرخ بهره یک کشور بالاتر باشد (مثلا ایران در مقابل آمریکا) قیمت نرخ ارز در سال آینده طوری تعیین می شود که امکان سودآوری را از بین ببرد. این یعنی این که ارزش آتی ارز کشوری که نرخ سود ظاهری (معمولا به خاطر تورم بالاتر) بالاتری دارد افت می کند (یعنی مثلا دلار گران می شود) تا سود ناشی از تفاوت نرخ بهره را از بین ببرد. پس در این صورت F-S دارد این تفاوت را منعکس می کند. (در این مثال ما S=1000 و F=1142 است). این وسط ما قیمت محقق شده (نه قرارداد آتی) ارز یعنی S2 را اول کار نمی دانیم و صبر می کنیم تا ببینیم در عمل چه می شود. وقتی داده های سال های قبل جمع آوری می شود و تفاوت بین قیمت ارز محقق شده در اول و آخر دوره با تفاوت قیمت قرارداد آتی و قیمت اول سال را رگرسیون کنیم انتظار داریم که a=0 , B=1 باشد. یعنی قیمت های آتی تخمین زن غیر اریبی از قیمت محقق شده در آخر دوره باشد.

    حال ده ها رگرسیون که برای ارزهای مهم اجرا شده به نتیجه “معنی دار” بسیار عجیبی می رسند B<0! یعنی اگر F>S باشد در آن صورت بیشتر شدن نسبت F/S باعث بزرگ تر شدن نسبت بین S2/S1 نمی شود. برعکس این نسبت را کوچک می کند. به زبان ساده بر خلاف انتظار ما نه تنها ارز کشوری که نرخ بهره اش بالاتر بوده تضعیف نمی شود بلکه تقویت هم می شود! یعنی در آن مثال ایران خودمان اگر نرخ ارز شناور بود به طور آماری نه تنها به ۱۱۴۲ نمی رسد بلکه حتی از ۱۰۰۰ سال قبل هم کم تر می شد. کل پازل همین است که به اسم پازل “معمای پریمیوم نرخ آتی” معروف است. پازل با این که بیش از ۲۰ سال است که توسط فاما کشف شده است ولی هنوز به نحو رضایت بخشی حل نشده است. (این مقاله مرور خوبی از مطالعات می دهد).

    فرضیه بایاس نبودن نرخ آتی در تخمین نرخ های محقق شده بر دو اصل استوار است: “عقلانیت عامل ها” و “ریسک خنثی بودن”. طبعا اولین توضیحی که به نظر می رسد این است که عامل ها “ریسک گریز” هستند و لذا باید بین قیمت قرارداد آتی (که یک چیز مطمئن است) و امید ریاضی قیمت محقق شده (که یک چیز متلاطم است) تفاوتی برای جبران ریسک باشد. با این همه مطالعات متعدد (مثلا این) می گوید که حتی پس از کنترل عامل ریسک پریمیوم متغیر (چرا که اگر ثابت باشد در عرض از مبداء خودش را نشان می دهد و نه در شیب) باز هم پازل حل نمی شود و شکاف بزرگ تر از آنی هست که باید باشد. معنی ساده این حرف این است که حتی اگر شما یک عامل “ریسک گریز” باشید و به صورت کله شقانه ای بدون خرید قرارداد آتی (موقعیت باز) وارد این بازار شوید نه تنها پاداش اضافی ناشی از پذیرش ریسک را دریافت می کنید بلکه یک چیزی هم بیش تر گیرتان می آید. این مقاله برای علاقه مندان به بازار توصیه های سرمایه گذاری با استفاده از این پدیده ارائه می کند.

    طبعا محور دوم توضیحات هم روی فرض “عقلانیت” مترکز می شود و بحث هایی مثل خطاهای سیستماتیک فعالان بازار و یادگیری حین عمل را وارد می کنند که کمی فنی است و واردش نمی شوم. البته این مطالعه پیش نهاد می کند که پازل فقط در کشورهای توسعه یافته (عمدتا دلار آمریکا در مقابل ارزهای دیگر و البته سوییس) صادق است ولی در کشورهای در حال توسعه به خاطر تورم و تضعیف دائمی نرخ ارز این اتفاق نمی افتد (در ایران به خاطر دخالت دولت برای تثبیت نرخ ارز می افتد).

    این مقاله هم معتقد است که پازل فوق فقط در کوتاه مدت است و در بلندمدت نرخ ارز درست بر اساس پیش بینی نظریه شاخص نرخ ارز پوشش داده نشده عمل خواهد کرد. با این همه خود مقاله نشان می دهد که در مورد سوییس این پدیده حتی در بلندمدت هم صادق نیست و تفاوت بین نرخ بهره و تعدیل نرخ ارز حتی در عرض ۲۰ سال پایدار بوده است. توضیح مقاله البته سرراست است: اگر تابع مطلوبیت سرمایه گذاران طوری باشد که به تغییرات ناگهانی حساس باشند لذا حتی برای کشور امنی مثل سوییس هم یک ریسک بسیار بسیار کوچک تغییر در نرخ ارز به خاطر چیزهایی مثل جنگ جهانی سوم در نظر می گیرند و بابت این ریسک حق بیمه بزرگی طلب می کنند.

    خلاصه این معما هنوز به طور کامل حل نشده است. من فقط سعی کردم که صورت معما و برخی جواب های محتحمل را نشان بدهم. دقت کنید که تفاوت های ظریفی بین رفتار خلاف قاعده نرخ های آتی و معمای پریمیوم نرخ آتی هست ولی من دیگر وارد آن جزییات نشدم.

  • معمای آربیتراژ نرخ بهره: بخش سوم

    یک بار دیگر تعریف آربیتراژ را مرور کنیم: کسب سود “قطعی” مثبت (یا به زبان ریاضی p(x>0)>0) با هزینه صفر. تاکید کردیم که هر جا که پای ریسک (ولو اندک) در میان باشد مفهوم آربیتراژ از بین می رود و جایش را به بحث تبادل ریسک و بازده می دهد.

    حال به داستان آربیتراژ فرضی بین ایران و آمریکا یا اتریش و سوییس برگردیم. از ریسک ناشی از ورشکستگی بانک ها و دولت ها صرف نظر کنیم و فرض کنیم که هر دو نرخ ۵% و ۲۰% کاملا بدون ریسک است. با این همه یک ریسک بزرگ این وسط هست و آن هم ریسک جهش نرخ ارز در خلاف جهتی که مطلوب ما است. مثلا سرمایه گذاری را فرض کنید که ۱۰۰۰ دلار وام گرفته و به ریال تبدیل کرده و آخر سال ۱٫۲ میلیون تومان پول دارد. حال اگر نرخ ارز یک باره به جای ۱۰۰۰ تومان قبلی جهش کرده و ۱۳۰۰ تومان بشود او تمام سود قبلی اش را از دست می دهد (چون باید برای بازپرداخت ۱۰۵۰ دلار وامش رقمی بالاتر از کل موجودی ریالی اش خرج کند). در عوض اگر نرخ ارز از ۱۰۰۰ به ۸۰۰ تنزل کند وضع او از قبل هم بهتر می شود. چنین موقعیتی در سرمایه گذاری دو طرف را موقعیت باز (پوشش داده نشده) می گویند.

    چه طور ریسک موقعیت باز را از بین ببریم؟ یک راهش این است که تضمینی برای نرخ ارز آخر سال پیدا کنیم و راه عملی آن هم قراردادهای آتی بود که قبلا معرفی شد. من اگر در همان لحظه تبدیل دلار به ریال (اول سال) بروم و یک قرارداد آتی تبدیل ریال به دلار (وضعیت معکوس قبلی) به قیمت مشخص بخرم ریسک را از بین برده ام چرا که قراردادی تضمین شده با نرخ مشخص برای تبدیل ریال هایم به دلار در آخر سال دارم. به این ترتیب خطر ریسکم را پوشش (Hedge) داده ام.

    خب حالا اگر به شرط فقدان آربیتراژ برگردیم قیمت قرارداد آتی دلار به راحتی به دست می آید. قیمت آتی دلار درست به اندازه ای خواهد بود که همه سود ناشی از اختلاف نرخ بهره ها را از بین ببرد. یعنی اگر دلار امروز ۱۰۰۰ و نرخ بهره ها هم به ترتیب ۵% و ۲۰% باشد قیمت قرارداد آتی دلار برای سال آینده می شود ۱۱۴۲ تومان . اگر قیمت قرارداد آتی هر چیزی غیر از این باشد قطعا فرصت آربیتراژ پیش می آید. مثلا با خودتان فکر کنید که اگر قیمت قرارداد آتی دلار ۱۱۰۰ تومان باشد چه طور می شود از فرصت آربیتراژ بهره برد و چه طور در اثر آربیتراژ این قیمت تغییر می کند تا به همان ۱۱۴۲ تومان برسد و بازار در تعادل قرار گیرد. البته من واقعا نمی دانم که برای ریال/دلار قراردادهای آتی در بازار وجود دارد یا نه ولی برای بقیه ارزهای عمده چنین قراردادی بسیار معمول است.

    از این زاویه چند نفر از دوستان به درستی گفتند که امکان “آربیتراژ واقعی” نرخ بهره وجود ندارد (با تعریف دقیق آربیتراژ) ولی معما این است که وقتی داده های تاریخی نشان می دهد که نرخ ارز در زمان گذشته تقریبا ثابت مانده (لذا ریسک پایین تر از معمول است) و تفاوت نرخ بهره ها هم عظیم است چرا این شکاف در طول زمان حفظ می شود؟ این معمای بزرگی برای بحث قیمت گذاری دارایی ها است.

    علاوه بر آن وضعیت ایران بسیار خاص است. در ایران نرخ ارز توسط بانک مرکزی مدیریت می شود و بودجه سالیانه هم بر اساس قیمت مشخص ارز بسته می شود. لذا می توان گفت که نوعی تعهد (البته نه صد در صد) به حفظ نرخ دلار (و نه ارز) حول و حوش میزان مشخصی وجود دارد و لذا ریسک حتی از وضعیت بین اتریش-سوییس هم کم تر است. با این همه شکاف نرخ بهره در ایران بسیار بزرگ است. فکر می کنم توضیح اسماعیل هم که ورود و خروج ارز ممنوع است واقعی نیست برای این که مدت ها است که در ایران ارز در بورس معامله می شود و خرید و فروش آن قانونی است. مخصوصا اگر ارز کسی منشاء خارجی داشته باشد خروج آن در پایان سال به لحاظ قانونی هیچ مشکلی ندارد. خلاصه وضعیت ایران معمای جالبی برای تحقیق است.

    در بخش بعدی روی توصیف دقیق تر جنبه های مختلف معما و توضیح های ارائه شده می نویسم.

  • معمای آربیتراژ نرخ بهره: قسمت دوم

    هجوم ناگهانی برندگان جایزه نوبل و بعد از آن هم تکاورها باعث شد تا در بحث بحث معمای آربیتراژ نرخ بهره وقفه ایجاد شود که از دوستان عذر می خواهم. حالا بر می گردم سراغ همان معمای قبلی: چه طور می شود که نرخ بهره ایران و آمریکا ۸-۱۰ درصد اختلاف داشته باشد و نرخ ارز هم عملا در طی ۷-۸ سال ثابت باشد و سوداگران به این اقتصاد هجوم نبرند. این سوالی بود که من در دنیای بیرون دیدم و وقتی رفتم سراغ ادبیات دیدم من اولین کاشف این ماجرا نیستم و قضیه سال ها است که به عنوان یک معما (ولی با اسم دیگری) در ادبیات مطرح است و بحث های بسیار مفصلی در مورد آن شده است. چون صورت بندی مساله در ادبیات به نوع نوشتن من کمی فرق دارد (هر چند هر دو نهایتا یک پدیده را بحث می کنند) اول سعی می کنم مساله را کمی روشن تر کنم.

    اولا دقت فرمایید که من صحبت از نرخ بهره “بدون ریسک” کردم یعنی مثلا اوراق قرضه در آمریکا و اوراق مشارکت دولتی (و نه شهرداری) در ایران را مد نظر دارم که در ده اخیر و در عمل هیچ کدامشان با ورشکستگی (Default) منتشرکننده شان رو به رو نشده اند. ضمن این که هر دو دارایی به شدت نقدشونده (Liquid) هستند. لذا بحث برخی دوستان مبنی بر “ریسک سرمایه گذاری در ایران” جواب چندان قوی برای این معما نیست. ما صحبت از سرمایه گذاری در پروژه ها در ایران نکردیم بل که بحثمان اوراق مشارکت دولتی بود که تجربه دنیا نشان می دهد که دولت ها فقط در شرایط بحران های بسیار حاد ممکن است از بازپرداخت تعهدشان در قبال آن سرباز بزنند.

    حالا بگذارید یک مفهوم جدید را معرفی کنیم و آن هم قیمت آتی (Forward Rate) است که چیز خاصی نیست جز قیمت یک دارایی (ارز، اوراق مشارکت، سهام و …) در زمان مشخصی در آینده. فروشنده قرارداد آتی تعهد می کند که در زمان مشخصی در آینده دارایی ها را با نرخ از پیش تعیین شده تحویل خریدار بدهد. مثلا در حالی که یک یورو امروز معادل ۱٫۳۸۴۱ دلار کانادا ارزش دارد شما می توانید یک قرارداد آتی بخرید که طی آن در یک سال آینده بابت یک یورو ۱٫۳۸۷۹ دلار کانادا دریافت کنید. دقت دارید که نرخ آتی در واقع منعکس کننده انتظارات بازار از وضعیت آینده است.

    نکته مهم و جالب این است که هر قرارداد آتی می تواند توسط مجموعه ای از قراردادهای امروز بازتولید (Replicate) شود. برای طرح مثال عددهای واقعی را فراموش کنید و فرض کنید قیمت امروز دلار ۱۰۰۰ تومان و قیمت یک سال آینده آن ۱۲۰۰ تومان است. از طرف دیگر نرخ بهره در ایران ۲۰ درصد و در آمریکا ۵ درصد است. من می توانم قرارداد آتی دلار (یعنی خرید دلار در سال آینده) را به سادگی بازتولید کنم. می روم و از بانک ایرانی ۱۰۰۰ تومان وام می گیرم و با آن یک دلار می خرم. بعد دلارم را در بانک آمریکایی سپرده گذاری می کنم و یک سال بعد ۱٫۰۵ دلار دریافت می کنم. حالا باید وامم را به بانک ایرانی پس بدهم که با نرخ بهره فرضی فوق می شود ۱۲۰۰ تومان. این دقیقا یعنی من سال بعد ۱۲۰۰ تومان می دهم و ۱٫۰۵ دلار دریافت می کنم که به وضوح ارزان تر از قرارداد نرخ آتی (۱۲۰۰ تومان به ازای هر یک دلار) است.

    اگر این حالت وجود داشته باشد آربیتراژ به وجود می آید. من بدون این که امروز ریالی پول از جیبم خرج کنم قرارداد آتی را با نرخ ۱۲۰۰ تومان برای هر ۱٫۰۵ دلار بازتولید کردم و لذا می توانم با این باز تولید قرارداد آتی را به بقیه بفروشم یعنی کاری کنم که دلار برایم در سال آینده ۱۲۰۰ تقسیم بر ۱٫۰۵ تومان دربیاید ولی آن را همین الان به ۱۲۰۰ تومان به ازای یک دلار بفروشم و صاحب سود مجانی شوم. این تیپ بازارها معمولا متعلق به بازی گران بزرگ است که به محض مشاهده چنین فرصتی ممکن است ده ها میلیون دلار وارد قضیه کرده و چند ده هزار دلاری در عرض چند دقیقه سود ببرند.

    نکته مهم این است که به علت واکنش سریع فعالان بازار چنین تفاوتی به سرعت ناپدید می شود. اگر وضعیت قبلی وجود داشته باشد عرضه قرارداد آتی زیاد شده و قیمت تعادلی آن نهایتا جایی می ایستد که با قیمت بازتولید آن برابر شود.

    فعلا تا این جا را داشته باشید تا در پست بعدی اصل معما را بحث کنیم.

  • زندگی و زمانه تکاورها: قسمت آخر

    همان روزی که بحث تکاورها بود گپ تلفنی لذت بخشی با دوست قدیمی ام احسان احسانی که الان در دفتر مادرید شرکت مشاوره ای معروف اکسنچر کار می کند داشتم و ازش خواستم که چیزی بنویسد. می دانستم سرش شلوغ است ولی از طرفی هم دوست داشتم نظراتش را داشته باشم. احسان هم نامردی نکرد و به عنوان یک مشاور حرفه ای این پرزنتیشن تفصیلی را در مورد مهارت های مشاوران درست کرد که باید با دقت آن را خواند.

    آخرین توصیه ها را هم از زبان حاج یاسر رهروانی دانشجوی دکترای مدیریت در دانشگاه کویینز و یکی از تکاورانی که من هر وقت قرار بود جایی را فتح کنیم خبرش می کردم بخوانید.:

    به نظر من باید یک دسته بندی در نظرات ارائه شده تا الان ارائه کنیم. بعضی از نظرات ارائه شده مرتبط با کارآیی (Efficiency) چریک های مدیریتی (چای داغ: یاسر به خاطر روحیه آنارشیستی عبارت چریک را به تکاور ترجیح می دهد) و برخی دیگر مرتبط با اثربخشی (Effectiveness). بحث روی کارایی طولانی است و می شود بر اساس کانتکست های مختلف رنگ و وزنشون را کم و زیاد کرد. اما به نظر من مهم ترین فاکتورها و مشخصات یک چریک که باید بحث شود مربوط به اثربخشی است که به نظر من به درون افراد مربوط می شود و اهمیت بالاتری هم دارد.

    ۱) تعهد: به نظرم اولین و مهم ترین نکته همینه که حامد گفت. در واقع منظورم “تعهد” یک چریک به دادن خروجی مفید است. این مفید بودن به راحتی توسط خود فرد فهمیده می شود (چای داغ: این نکته جالبی است چون خیلی ها از حربه “خوب تعریف نشدن کار” به عنوان بهانه ای برای فرار از مسوولیت خروجی بهره می برند). این امر مستلزم جدایی علایق از کار است. بر خلاف مورد شماره شش حامد من معتقدم که یک چریک ممکن است همیشه از کارش خوشش نیاید. منظورم این است که کلیت کارش را دوست دارد اما لزوما همیشه از جزییات کار لذت نمی برد ولی به خاطر تعهد و پشتکار هر طور شده کار را جمع می کند. (چای داغ: فکر کنم این تعریف یاسر مشکل برخی دوستان را که معتقدند تکاورها از زیر کار در رو هستند را حل می کند. تکاور واقعی کسی است که کار را جمع می کند)

    ۲) ارتباطات: مطمئن نیستم اما به نظر من می رسه که مهارت ارتباطات ذات یک چریک خوب است و این کمک می کنه که ایده هایش پخته شود. در این حال به بقیه هم بهتر و سریع تر بفهماند. این مهارت شمال نوشتن خوب، ارائه مطلب خوب، به کارگیری اشکال و نمودار، توانایی جزیی شدن در عین برداشت سریع کلی و ارتباط دائمی با مدیر را شامل می شود.

    ۳) آگاه و متخصص: راحت بگویم که “توپر” بودن فاکتور متمایز کننده است که باز شامل داشتن سرنخ های علمی، مقاله خوانی زیاد، گوگل و کتاب خانه و نهایتا حرص به خواندن گزارش های خوب است.

    ۴) انضباط

    ۵) ممکن است که تکاور (چای داغ: منظور چریک است) خیلی باهوش (فاکتور حداقلی) نباشد اما حتما پشتکار دارد. بعضی وقت ها ممکن است که چهار ساعت هم جست و جو کنید و چیزی گیر نیاورید ولی کار زمانی راه می افتد که این روحیه را داشته باشید که سوزنتان به کار گیر کند و آن قدر پایش بنشینید تا بلاخره نتیجه را گیر بیاورید.

    ۶) نوآوری: این یکی بیش تر ذاتی است ولی به زور یک کارهایی می شود بهترش کرد حالا یا خودمان باید خودمان را مجبور کنیم و یا بقیه اینکار را بکنند.

  • زندگی و زمانه تکاورها: شماره سه

    به لطف دوستان چندین توصیه جدید دریافت داشتم. اکثر این توصیه ها روی جزییات بیشتری از صنعت مشاوره یا فعالیت های تحقیقاتی متمرکز شده اند. ضمن این که علی سرزعیم از زاویه متفاوتی به موضوع نگاه کرده که برای خود من جالب بود. ایده ام این است که در پایان همه توصیه ها را دسته بندی کرده و در یک جزوه اینترنتی منتشر کنم. ضمنا این مطلب قسمت چهارم هم دارد که با یک فرمت متفاوت ارائه خواهد شد.

    دکتر فرزاد موحدی، استاد دانشگاه صنعتی اصفهان، مشاور ارشد ایران خودرو، رییس و شریک هشت ساله من در چندین و چند پروژه مختلف:

    ۱) از متدولوژی غافل نشوید. همه مشاوران باید برای کار خود متدولوژی داشته باشند. متدولوژی به شما می‌گوید چه حوزه‌هایی را لازم است مطالعه کنید، چه اطلاعاتی مورد نیاز است و چگونه این اطلاعات جمع‌آوری می‌ شوند، به علاوه متدولوژی می‌گوید روش تحلیل اطلاعات چگونه است؟ و چگونه تحلیل‌های فوق شما را به یک تحلیل جامع و سیستمی از مساله می‌رساند؟
    ۲) قبل از آن‌که کار را شروع کنید اول متدولوژی خود را با کارفرما مکالمه کنید و از اطمینان کارفرما نسبت به متدولوژی مطمئن شوید.
    ۳) اجازه ندهید کارفرما در طول کار متدولوژی شما را تغییر اساسی دهد مگر آن که واقعا خطایی در متدولوژی شما وجود داشته باشد.
    ۴) متدولوژی خود را همواره بهبود دهید و سعی کنید بعد از پایان کار آن را زیر سواال ببرید و نقایص را پیدا نمایید. توجه کنید قابلیت محوری بسیاری از مشاورین و شرکت‌های مشاور جهان در متدولوژی ان ها است.
    ۵) در کار مشاوره اطلاعات همواره یکی از حرف‌های اصلی را می‌زند. تکلیف اطلاعات بیرونی مشخص است اما در مورد اطلاعات داخلی؟ معمولا افراد به جای آن که به شما داده‌های مورد نیاز را بدهند تفسیر‌های خودشان را ازمی دهند توجه کنید این تفسیر‌ها همواره صحیح نیستند و در بهترین حالت فقط نشاگر بخشی از مشکل است.
    ۶) در مورد اطلاعات داخلی سازمان وقت کافی بگذارید شما باید سازمان و شرایط آن را بفمید بنابراین از جلسه گذاشتن با افراد سازمان غافل نشوید.
    ۷) بسیاری از مواقع به -خصوص در شرکت‌های دولتی- درباره موضوعی که شما کار می ‌کنید قبلا کار‌های فراوانی توسط افراد و یا بخش‌های دیگر سازمان انجام شده است و نتایج آن نیز معمولا در کشو‌ها و قفسه‌های سازمان مدفون شده اند بنابراین حتما لازم است سابقه کار‌های قبلی مرتبط را ردگیری کنید و به گزارش های فوق دست پیدا کنید. هرگز فکر نکنید مطالعه این گزارش‌ها تلف کردن وقت است.
    ۸) مواظب شرایط سیاسی سازمان باشید ممکن است برخی از افراد(مدیران، کارشناسان) از کار شما و نظرات شما سو استفاده سیاسی کنند و بخواهند یا موقعیت خود را در سازمان ارتقا دهند و یا آن‌که با استفاده از شما مدیر و کارشناسی را برکنار کنند.
    ۹) اگر جلسه با مدیران دارید توجه کنید مدیران شرکت افراد اجرایی هستند و می‌خواهند ما به ازای حرف شما را در عمل بفهمند لذا از تکرار حرف‌های تئوریک جدا خودداری کنید زیرا بعد از یک جلسه به کلی از شما نا امید می‌شوند.
    ۱۰) معمولا افراد سازمان با برخی از ابزار‌های مدیریت (TQM, BSC, HOSHIN, SIX SIGMA…) آشنا هستند و این، کار شما را سخت می‌ کند زیرا هر یک از آن‌ها می‌خواهند شما را به سمت این ابزار‌ها بکشانند مواظب باشید از متدولوژی خود عدول نکنید.
    ۱۱) در مورد استفاده از ابزارهایی که گفته شد هوشیار باشید زیرا اولا در کتابها فقط مفهوم این ابزارها توضیح داده است نه روش بکار گیری و ثانیا بسیاری از این ابزارها با شرایط فعلی سازمان‌های داخل کشور سازگار نیست.
    ۱۲) اگر از ابزاری استفاده می‌کنید مواظب باشید فرضیات پایه آن را به هم نزنید زیرا آن را به شیر بی یال و دم تبدیل می‌کند. همیشه توجه کنید افراد دیگری در دنیا هستند که بیشتر از شما در این مورد تحقیق می‌کنند و اگر در ابزار اشکالی وجود داشته باشد آن ها قبل از شما آن را تغییر خواهند داد. البته همیشه بد نیست به سایت‌هایی که متولی توسعه ابزارهای مدیریت هستند مراجعهئ کنید و در جریان آخرین اصلاحات باشید. در این باره عضو FORUM ها هم می‌توانید بشوید.

    ادامه مطلب ...
  • باز هم دویچه وله

    امسال مریم در لیست کاندیداهای دویچه وله است. من پارسال مبارزه انتخاباتی چندانی نکردم ولی فکر کنم به خاطر همسر باید به میدان بیایم. پس وعده ما پای صندوق های رای! 🙂

  • زندگی و زمانه تکاورها: شماره دو

    از تعدادی از دوستان تکاور یا تکاورشناسم خواهش کردم تا نکته هایی را به بحث اضافه کنند و لطف کردند و فرستادند که ماحصلش دو پست شد که قسمت اولش را می خوانید.

    علی زواشکیانی (رییس انجمن بین المللی مدیران ایرانی): (متن اصلی به انگلیسی، ترجمه از چای داغ)

    ۱) به هزینه اولیه توجه داشته باشید. شما ممکن است تمام شب و روز را کار کنید ولی بازده اندکی داشته باشید. دلیلش این است که از یک کار به کار دیگر پریده اید و وقت خود را در مرحله گرم شدن برای کار تلف کرده اید. یک کار را شروع کنید و آن را تمامش کنید.

    ۲) خودتان را به جای مدیرتان بگذارید. تصور کنید که اگر جای او بودید دریافت چه خروجی راضی تان می کرد.

    ۳) تعادل مناسبی را بین دانستن تحولات جدید رشته خودتان، اخبار بازار، خواندن کتاب های عملی و کاربردی و انجام پروژه های عملی حفظ کنید. تمرکز بیش از حد بر یکی از این جنبه ها و فراموشی بقیه باعث می شود تا درازمدت قدرت جذب دانش خود را از دست بدهید.

    ۴) همین تعادل را در زندگی حفظ کنید. به اندازه کافی ورزش کنید و وقت کافی برای بودن با خانواده و دوستان صرف کنید. این به شما کمک می کند که در بلند هم چنان پربازده باشید. چیزی که برای کارراهه مشاوره کلیدی است.

    **********************************************************************************

    مهدی کاغذچی یکی از همکاران واقعا تکاور من کار جالبی کرده و در شرکت جدیدی که مشغول است پروفایلی برای ارزیابی همکاران درست کرده است که ازش اجازه گرفتم عین پروفایل را منتشر کنم. . این جا می توانید بخوانیدش.

    ادامه مطلب ...
  • زندگی و زمانه تکاورها

    ما در ایران شرکت های بزرگ مشاوره نداریم که روی تربیت نیروی انسانی سرمایه گذاری کنند. نیروی انسانی هم بین شرکت های مختلف و کارفرمایان متفاوت در حال جا به جایی است و لذا کسی انگیزه ندارد برای تربیت نیرویش انرژی چندانی صرف کند. لذا متاسفانه توسعه مهارت ها تا حد زیادی به عهده خودمان است. من ایده های خودم نسبت به مهارت ها و سبک زندگی یک نیروی تکاور (البته عمدتا در صنعت مشاوره) می نویسم. شما هم لطفا بنویسید که یاد بگیریم.

    ۱) به تولید خروجی در سر موقع و در چارچوب بودجه متعهد باشید. کار حرفه ای شوخی بردار نیست و هیچ کارفرمایی هم ریالی پول اضافه ندارد تا کنجکاوی سقراط وار شما را ارضاء کند. یکی از بدترین ضربه هایی که من خورده ام از رفقایی بوده که خیلی عمیق می اندیشیدند ولی حواسشان نبود که یک شرکت مشاوره خصوصی با یک مرکز تحقیقاتی دولتی متصل به پول نفت فرق دارد.

    ۲) سرنخ های اطلاعاتی در رشته خودتان را بشناسید. یک تکاور خوب معمولا ۵ تا سرنخ به سرنخ مدیرش اضافه می کند و از این طریق است که حرف های جدیدی برای تحویل دادن دارد. این کار مستلزم این است که یک جوری نسبت به محیط حرفه ای تان هوشیار (آلرت) باشید و حتی در هم اسم هم شده اتفاقات جدید را دنبال کنید. بخش مهمی از سرنخ ها از دانستن اسم و مشخصات آدم های مطرح و کتاب های جدید و مجله ها و سایت ها و شرکت ها و موسسات و همایش ها و …. به دست می آید. سعی کنید نسبت به موجودیت های حوزه خودتان کاملا آگاه باشید.

    ۳) فراموش نکنید که همیشه داشتن یک خروجی ناقص بسیار به تر از نداشتن خروجی و سر دواندن مدیرتان است. بخشی از مشکل معمولا از این ناشی می شود که حوصله ندارید یا نمی توانید خودتان را متعهد کنید که همین قدری که کار کرده اید را کنار هم بگذارید و روی کاغذ بیاورید.

    ۴) به نوشتن عادت کنید. تا وقتی ننویسید موضوعات در ذهنتان روشن نمی شود. بنویسید و بعدا اصلاح کنید ولی با نوشتن راحت باشید. مدیران کسانی که می توانند به زبان مکتوب روان صحبت کنند را خیلی دوست دارند.

    ادامه مطلب ...
  • مهارت های کاری

    الان نزدیک ده است که در ایران کار مشاوره ای و تحقیقی می کنم و در این مدت حدود ۴۰-۵۰ نفر کارشناس مستقیم با خود من کار کرده اند. با این همه وقتی تجربه کارم و نتایج همکاری ها را مرور می کنم می بینم که حاضرم (و البته بسیار مشتاقم) که با کم تر از ۱۰ نفر از آن جمع دوباره کار کنم یا آن ها را برای کار در جایی اکیدا توصیه کنم. جالب این جا است که تقریبا (شاید هم تحقیقا) همه این کارشناسان فارغ التحصیل دانشگاه های بسیار خوب (عمدتا هم شریف) بوده اند و احتمالا به لحاظ علمی نه تنها کم نداشته اند که در بسیاری موارد از خود من بیش تر می دانستند. مشکل در سواد هیچ کدام از آن ها نبود بلکه مشکل این بود که بسیاری از آنان قادر نبودند “خروجی” با استانداردهای کار حرفه ای تولید کنند.

    هر بار که یک پروژه جدید شروع می کنم و چند نفری را به عنوان همکار انتخاب می کنم این علامت سوال پررنگ جلوی چشمم می آید که آیا این تیم “خروجی تولید کن” هست یا نه؟ و متاسفانه خیلی وقت ها هم از بعضی ها که اطلاعات و تحلیل هایشان قبل از شروع کار جدی کاملا امیدوارکننده بود در طول کار ناامید می شوم. خروجی تولید کن برای من یعنی این که یک پاراگراف تعریف مساله به یک نفر بدهی مثلا بگویی ما در این بخش لازم داریم تا بدانیم که “بیزنس ساختمان سازی در دنیا چه ساختاری دارد” یا “هزینه های عمده کارفرما در چه نقاطی متمرکز است” یا “روندهای جدید فن آوری در صنعت آب و فاضلاب شهری چیست؟” و او برود و در اینترنت سرچ کند و اطلاعات نایافتنی در نگاه اول را با هنر خودش بیابد و کتاب و گزارش بخواند و آدم های خبره را پیدا کند و گپ بزند و دست آخر هم فکر کند و فکر کند و فکر کند و مفهوم پردازی و طبقه بندی و نتیجه گیری کند و یک گزارش تمیز منظم ۵ صفحه ای تهیه کند و دست آدم بدهد. باید آن قدر هوشمند هم باشد که بداند در گزارش ۵ صفحه ای نباید بدیهیات و حرف های قدیمی و حرف هایی که بقیه می دانند و حرف هایی که یکی جایی گفته ولی پایه و اساس ندارد را ذکر کند بلکه باید چند صفحه کاغذ تحویل مدیرش بدهد که هر کلمه آن حرف تازه ای برای گفتن داشته باشد. البته این حالت ایده آل است و من فقط از “همکاران تکاورم”* انتظار دارم چنین گزارشی تهیه کنند. دستور کار بقیه ساده تر است.

    حالا در عمل چه اتفاقی می افتد؟

    ۱) به دوست فوق لیسانسم می گویم که برو و خلاصه ای از مقاله هایی که راجع به شبکه سازی و خوشه بندی بین صنایع است برای من تهیه کن و بیاور. بعد از مدت ها انتظار گزارشی می دهد که هر صفحه اش یک فونت و یک رنگ است و داخلش پر است از مقاله هایی که راجع به Netorking هستند ولی نه در صنایع بلکه بین رایانه ها!

    ۲) به خانم دانشجوی دکترا (که الان دکترای اقتصاد دارد) می گوییم ما برای پروژه ای در یک شرکت بزرگ سازنده لوازم خانگی نیاز به گزارش مختصری راجع به تحولات آتی اقتصاد ایران داریم. می رود و چند روز بعد با صد صفحه برمی گردد. وقتی می خوانیم می بینیم که کل تاریخچه و مقدمات برنامه اول و دوم توسعه را کپی کرده و آورده است. دریغ از یک جمله تحلیل راجع به تحولات. آشنایی من با فرشاد فاطمی عزیز هم به همان پروژه بر می گردد (سال ۷۸). یکی از دوستان ازش خواهش کرد که بخش تورم را کار کند. رفت و چهار صفحه گزارش آورد که داخل آن هم وضعیت تورم در ایران بحث شده بود و هم سناریوهای پیش رو و هم تحلیل تاثیر سناریوها و تورم بر روی عملکرد بنگاه مورد نظر ما. خیلی دلم می خواست آن خانم دکتر را صدا کنم و گزارش فرشاد را نشانش بدهم و بگویم اینه!

    ۳) به فوق لیسانس عزیز دیگری گفتم برو و تحقیق کن و گزارشی از روند فن آوری جدید مطرح در دنیا در حوزه رشته خودتان بیاور. یکی دو ماهی با من کلنجار رفت که منظورت چیست و چه باید کرد و الخ و آخر سر گزارشی آورد که کپی فصل های اول کتاب های لیسانس در آن بود. از دستش عصبانی شدم و گفتم تو می خواهی این بدیهیات را به عنوان “روندهای جدید” تحویل کارفرمایی بدهی که به اندازه سن من و تو در این صنعت تجربه دارد؟

    ۴) دو نفر دانشجوی فوق لیسانس را می فرستم و می گویم بروید گزارشی از پایان نامه های اقتصاد دانشگاه علامه که راجع به اقتصاد ایران کار شده بیاورید می روند و یکی دو روز بعد می آیند و می گویند چیز خاصی پیدا نکردیم!! بندگان خدا به خودشان زحمت نداده بودند که یک کی ورد دیگر را هم امتحان کنند.

    ۵) …

    خلاصه کنم. بسیاری از فارغ التحصیلان ما درسشان را بلد هستند. حتی بلد هستند با انواع نرم افزارها کار کنند یا برنامه نویسی کنند. ولی بلد نیستند سرچ درست و درمان کنند یا یک کلمه کلیدی را بگیرند و ده تا کلمه کلیدی دور و بر آن را خودشان حدس بزنند و جست و جو را از اول شروع کنند. نمی توانند یک گزارش بخوانند و از اسامی و منابع ته آن دوباره به دریای جدیدی از اطلاعات برسند. یاد نگرفته اند که صد صفحه چیز بخوانند و در سه صفحه عصاره خوانده ها را بیاورند. قادر نیستند خودشان را جای کارفرما یا مدیر پروژه بگذارند و تصور کنند که موضوعات جدید و دارای ارزش افزوده برای او چیست. عادت نکرده اند از جزییات فاصله بگیرند و تصویر کلی از یک مساله ایجاد کنند. تمرین نکرده اند که چه طور باید یک ساعت با مدیر کارفرما نشست و همه اطلاعات لازم را از صحبت های او بیرون کشید. نمی توانند از خودشان دیاگرام های مفهومی و طبقه بندی ایجاد کنند. بلد نیستند داده هایی را از این طرف و آن طرف بیرون بکشند و کنار هم بگذارند و از دل آن روندی را کشف کنند. بلد نیستند یک گزارش روان و حرفه ای بنویسند. نمی توانند بین یک تحقیق دانشگاهی و یک کار حرفه ای که باید در چارچوب بودجه و زمان و محدودیت های مشخص و قطعی انجام شود فرق بگذارند و …

    دانشگاه های ما این چیزها را که رکن کار در محیط حرفه ای است خوب یاد نمی دهند. این طرف هم آدم ها در محیط کار به خودشان زحمت نمی دهند تا متفاوت از عادت های گذشته دوره دانشجویی رفتار کنند. اگر این مهارت ها را دارید و خلاصه قادر هستید تا “عکس تحویل بگیرید و جنازه تحویل دهید” مطمئن باشید در بازار کار مشاوره روی دست می برندتان. من یکی که همیشه برای این تیپ آدم های کم یاب کار سراغ دارم.

    * فلسفه کار من کار با تکاوران به جای سرباز صفرها است. یعنی معتقدم باید کسانی را در تیم آورد که ۳ برابر حقوق بگیرند و ۵ برابر خروجی تولید کنند. این طوری به جای پرکردن سازمان با سیاهی لشگر یک تیم بسیار کوچک و حرفه ای کار را جمع می کند. یک استاد برق شریف بود (که ظاهرا الان دیگر نیست و قهر کرده است) که چند تا کار ملی مشهور را طراحی کرد. معروف بود که کار چند صد میلیونی را حداکثر با سه نفر جمع می کند. مشکل این است که تکاورها کم یابند و همیشه گیر نمی آیند.

درباره خودم

حامد قدوسی٬ متولد بهمن ۱۳۵۶ هستم و با همسرم مريم موقتا در نزدیکی نیویورک زندگي مي‌كنم. در دانش‌گاه اقتصاد مالی درس می‌دهم. به سینما، فلسفه و دين‌پژوهي هم علاقه‌مندم.
پست الکترونیک: ghoddusi روی جی‌میل

جست و جو

بایگانی‌ها