• قطعیت در اقتصاد مطلب قبلی‌ام

    قطعیت در اقتصاد مطلب قبلی‌ام با عنوان «فیزیک و اقتصاد» همان واکنش‌هایی را که انتظار داشتم پیش آورد. از جمله صالح صحابه عزیز نقدی خواندنی بر آن مطلب نوشت و ادعای مطلب من مبنی بر تک‌جوابی بودن مسائل اقتصادی را زیرسوال برد. برای پیش بردن بحث سعی می‌کنم یک‌بار دیگر مواضعم را به روشنی بیان کنم: ۱- در ابتدای بحث باید روشن کنم که این قدر ساده لوح نیستم که نگاه قطعی و بنیادگرایانه (فاندامنتالیستی) به گزاره‌های علمی داشته باشم همانند نگاهی که پوزیتیوست‌های قرن ۱۹ داشتند. در این‌که علم همیشه تصویری ناقص از واقعیت هست و ما باید در پی رد تصویر موجود و دست‌یابی به تصویر بهتر باشم شکی نیست. از این حیث پیرو نگاه نسبی‌گرایانه در علم چه از نوع پوپری و چه نگاه انقلابی‌تر کوهن و فایرآبند هستم. ۲- وقتی صحبت از قطعیت در علم می‌کنیم از یک قطعیت عملی و نه نظری سخن می‌گوییم. بر مکانیک نیوتونی هم تردید‌هایی توسط نظریه‌های بعدی وارد شد و نظریه نسبیت‌ هم منتظر است تا نفر بعدی بطلان آن را نشان دهد. با این وجود تا وقتی که مکانیک نیوتونی یا سایر نظریه‌های فیزیکی در عرف اهل علم پذیرفته شده است ما در مقام یک مهندس یا فیزیک‌دان کاربردی اصول ترمودینامیک یا قوانین الکترومغناطیس یا نیوتون را پذیرفته فرض کرده و دستگاه کارمان را بر روی آن بنا می‌کنیم و هر طرحی که چنین قوانینی را نقض کند را با تردید نگاه می‌کنیم. این همان چیزی است که از آن به قطعیت عملی تعبیر می‌کنم و روشن است که انتظار قطعیت نظری و فلسفی از آن نداریم. ۳- اقتصاد هم درست مشابه فیزیک قوانین پایه‌ای دارد که تا زمانی که نقض نشده‌اند به آن‌ها تمسک می‌جوییم. قوانین پایه‌ای مثل اصول مربوط به عرضه و تقاضا، بیشینه کردن منافع، تعادل بازارها، قیمت‌های نسبی، معادله درآمد ملی، آربیتراژ در بازارهای مالی،...ادامه مطلب ...
  • بازار مفهوم بدیهی که ما امروزه

    بازار مفهوم بدیهی که ما امروزه از بازار و رفتار مبتنی بر عرضه و تقاضا در ذهن داریم و از آن سرسختانه دفاع می‌کنیم مفهومی جدید است و طبق آن‌چه در نوشته‌ها آمده تا قرن ۱۸ میلادی اصولی غیر از آن بر ذهن و عمل مردم حاکم بوده است. فی‌المثل قیمت اجناس در بازار بر اساس مکانیسم عرضه و تقاضا تعیین نمی‌شد. تاجران عادت داشتند تا قیمت کالاهایشان را بر اساس درصدی از قیمت خرید – و نه بر اساس تقاضای بازار- تعیین کنند. لذا تاجری که بخشی از کالاهایش را در توفان دریا از دست داده بود هرگز به فکرش خطور نمی‌کرد که ضرر خود را بر روی کالاهای دیگرش سرشکن کرده و آن‌ها را گران‌تر بفروشد ولو این‌که بازار کشش لازم برای آن را داشته باشد. ورود کالاهای خارجی با قیمت ارزان‌تر با مخالفت شدید رو به رو بود و ممکن بود مجازات اعدام در پی داشته باشد. تولید همواره باید بر طبق استانداردهای خاص صورت می‌گرفت و ایده تولید جنس با کیفیت پایین‌تر و در عوض قیمت کم‌تر خلاف عرف و غیرممکن بود. در یک مثال جالب دولت فرانسه تعداد تار و پود‌های پارچه‌های صنعت نساجی را تعیین می‌کرد و کسی مجاز نبود پارچه‌ای با مشخصاتی غیر از آن تولید کند. گفته‌ شده است که وقتی در فرانسه دکمه پارچه‌ای و در انگلستان جوراب‌های ساق بلند به بازار معرفی شد اصناف و دولت تا مدت‌ها مانع از عرضه این‌کالاها به بازار شدند. صنعت‌گران مجاز بودند فقط تعداد مشخصی دست‌یار داشته باشند. فی‌المثل کلاه‌دوز‌ها حق نداشتند بیش از دو شاگرد داشته باشند و تغییر شغل و جا‌به‌جایی نیروی کار از یک حوزه کاری به حوزه دیگری امری نامعمول بود. هم‌چنین تولید کالاهای یک صنف توسط فردی از صنف دیگری گناهی بزرگ بود. هر چند هنجارهای فوق برای بسیاری از ما عجیب به نظر می‌رسد ولی این تصویر واقعی...ادامه مطلب ...
  • ۱)‌ سازمان بهداشت جهانی برنامه‌ای

    ۱)‌ سازمان بهداشت جهانی برنامه‌ای دارد به اسم «روستای سالم» (Healthy Village). در این برنامه یک زن و یک مرد به نمایندگی از کل روستا انتخاب می‌شوند تا در اجرای برنامه مشارکت نمایند. این یک شرط اجباری برای برنامه است. ۲) گروه‌های منتقد در جوامعی که چنین برنامه‌ای اجرا می‌شود ممکن است بگویند که سازمان بهداشت جهانی دارد در قالب اجرای برنامه‌های بهداشتی ایدئولوژی خود را هم در جوامع دیگر ترویج می‌کند. برابری زن و مرد و حضور زنان در فعالیت‌های اجتماعی نوعی باور ایدئولوژیک است و این امری فراتر از برنامه‌های بهداشتی است. ۳) بهداشت جهانی به هر حال کار خود را پیش خواهد برد. در برخی جوامع کسی با این نکته مخالفت نخواهد کرد و در جاهایی هم که مخالفتی باشد باز ماجرا جلو می‌رود. چرا که سازمان پول در اختیار دارد و عملا دارد به کشورهای تحت پوشش این برنامه کمک می‌کند. دولت‌های ملی اگر منابع مالی و انسانی کافی داشتند سراغ سازمان ملل نمی‌رفتند تا به گسترش بهداشت در کشورشان کمک کند. پس در حالت اجبار ممکن است به این شرط‌ ها هم تن دهند. هر چند که به لحاظ سیاسی دوست نداشته باشند حضور زنان در جامعه تقویت شود. ۴)‌ این برنامه شیوه خاصی از زیستن را به جوامع سنتی تحمیل می‌کند. مردان را مجبور می‌کند تا به زنانشان اجازه دهند تا به عنوان نماینده انتخاب شوند. آیا اخلاقا ما مجازیم در درون برنامه‌های گسترش بهداشت ایده برابری جنسیتی را هم دنبال کنیم؟ ۵) فکر می‌کنم مشابه هر پرسش دیگری از این دست ما جواب قطعی برای موضوع نداریم. فقط باید اطراف موضوع را بکاویم شاید افق دیدمان بازتر شود.
  • این همان است، باور نمی‌کنید؟

    این همان است، باور نمی‌کنید؟ ببینید. من حدس می‌زنم که دولت احمدی‌نژاد کم‌کم دارد همان راهی را می‌رود که علی سرزعیم در مورد مرحوم بهشتی گفته بود: «تند در شعار و ملایم در عمل». سیاستی که هم دل هواداران تند‌رو را به دست می‌آورد و هم شیرازه امور را حفظ می‌کند. به عنوان شاهد مثال به مجموعه انتصاب‌ها و مواضعی که از سوی وزرای دولت اعلام می‌شود نگاه کنید. صفارهرندی که جزو تندترین‌ها است معاون هنری دوره خاتمی را ابقا می‌کند و برای معاونت سینمایی کسی را بر می‌گزیند که بسیار مشابه آخرین معاون سینمایی دوره قبل است. در عین حال فراموش نمی‌کند که متذکر شود خبرگزاری سنگر مبارزه با تهاجم فرهنگی است. فرهاد رهبر، طیب‌نیا معاون دکتر عارف را برای معاونت اقتصادی سازمان مدیریت گذاشته، مهدی رحمتی اصلاح‌طلب مشهور و یکی از باهوش‌ترین اقتصاددانان ایرانی را در سمت معاونت زیربنایی ابقا کرده و فرهاد دژپسند معاون مدرن و باکلاس وزارت بازرگانی را برای معاونت امور تولیدی منصوب کرده است. این وسط موضع‌گیری‌های متعدد داود دانش جعفری جالب است که به نظر من خیلی مترقی‌تر و معقول‌تر از مواضع حسین نمازی و مظاهری -حداقل در اوایل کار وزارتش- است. دانش جعفری تقریبا تمام چیزهایی را می‌گوید که ممکن بود از زبان مسعود نیلی بشنوید. وزیر نیرو هم در سخنرانی معارفه‌اش بر اصلاح قیمت‌های آب و برق تاکید کرد که البته منظورش نه کاهش بلکه افزایش این قیمت‌ها بود. برای نفت و آموزش و پرورش هم فعلا وزیری هامانه و فانی به سرپرستی گماشته شده‌اند که از قدیمی‌ترین‌های دو وزارت‌خانه اند و اگر نه کارآفرین و متحول کننده ولی حفظ‌کننده خوبی برای وضع موجود هستند. آخر سر به این نکته دقت کرده‌اید که دیگر سخن چندانی در باب آوردن نفت سر سفره‌ها و کاهش نرخ بهره گفته نمی‌شود. خلاصه این‌که من فکر می‌کنم دولت احمدی‌نژاد در ویترین کارهایی را کند که...ادامه مطلب ...
  • سنگ‌ها در اقتصاد تا سال

    سنگ‌ها در اقتصاد تا سال ۷۵ یک گره ترافیکی وحشتناک روی بزرگ‌راه همت وجود داشت. ماشین‌هایی که از یوسف‌آباد به سمت همت می‌آمدند با ماشین‌هایی که از همت به سمت توانیر می‌رفتند در هم گره می‌خوردند و صبح‌ها ترافیک شدیدی را به وجود می‌آوردند. مدت‌ها اوضاع به این‌گونه بود تا بلاخره راه‌حل قضیه پیدا شد. تعدادی «سنگ» بین دو مسیر کشیده شد، در نتیجه تقاطع مسیرها برداشته شده و گره باز شد. ماجرا به همین سادگی حل شد. نیازی به مدل‌های مبتنی بر فرآیند تصادفی برای شبیه‌سازی و بهینه‌سازی ترافیک نبود. فقط عقل سلیم و تدبیر ترافیکی می‌خواست که بداند «سنگ‌ها» را کجا بگذارد. به باور من در سایر حوزه‌ها هم وضعیت ما بی شباهت به این مساله نیست. در بسیاری از حوزه‌های سیاست‌گذاری در کشور ما نیاز به ابزارهای دقیق ریاضی نداریم. آن‌چیزی که حالا حالا‌ها لازم داریم خرد کافی برای پیدا کردن جای مناسب «سنگ‌هایی» است که بهره‌وری را بالا می‌برد. فی‌المثل در اقتصاد بیش از این‌که نیاز به مدل‌های اقتصادسنجی پیشرفته یا کنترل بهینه داشته باشیم به اقتصاددانانی نیاز داریم که سیاست‌گزاران و شهروندان (بخوانید رای‌دهندگان) را قانع کنند که دخالت در قیمت‌گزاری چقدر مضر است و نرخ بهره زیر تورم شوخی است و حمایت بی‌حساب و کتاب از صنایع داخلی ویران‌کننده است و نقدینگی مازاد به هر حال باعث تورم می‌شود و نرخ ارز باید سالیانه با نرخ تورم تعدیل شود و هزینه مبادله در اقتصاد پایین بیاید وانحصار‌ها برداشته شود و سوبسید بیهوده به بنزین داده نشود و سرمایه خارجی جذب شود و الخ. هر کدام از این سنگ‌ها که درست چیده شود می‌تواند سهم جدی در ارتقاء عملکرد اقتصادی کشور داشته باشد. همین مفهوم ساده صندوق ذخیره ارزی را نگاه کنید. این مفهوم بی‌ آن‌که نیازی به مدل‌های ریاضی باشد توانست نگرش به درآمد‌های نفتی را در کشور تحت تاثیر قرار دهد. این حرف...ادامه مطلب ...
  • پول! شهردار قالیباف! مساله این است.

    پول! شهردار قالیباف! مساله این است. به نظر من کلیدی‌ترین مساله مدیریت شهر تهران در حال حاضر یافتن راه‌حلی پایدار برای تامین مالی فعالیت‌های شهرداری است. شهرداری برای این‌که شهر را پاکیزه کند و اتوبان بکشد و فرهنگ‌سرا بسازد و پارک‌ها را توسعه دهد و زباله‌ها را مدیریت کند نیاز به پول دارد. این پول در دوره کرباسچی و الویری عمدتا از طریق فروش تراکم تامین می‌شد که به دلایل متعدد راه‌حل پایداری و عقلانی نبود. خصوصا که ظاهرا قیمتی که برای تراکم دریافت می‌شد کم‌تر از هزینه‌های بلندمدتی بود که ایجاد واحد‌های جدید به شهر تحمیل می‌کرد. در دوره ملک‌مدنی فروش تراکم در برخی مناطق متوقف شده و در نتیجه بودجه شهرداری کاهش چشم‌گیری یافت ولی از طرف دیگر فعالیت‌های عمرانی هم با رکود مواجه شد و بودجه در تعادل باقی ماند. وضعیت تامین مالی در دوره احمدی‌نژاد هم روشن نیست. البته خود ایشان یک‌بار به نقش امداد‌های غیبی در تامین مالی شهر اشاره کردند. (من مطمئن نیستم ولی برخی شایعات می‌گویند این امداد غیبی عبارت بوده است از کسری بودجه ۲۰۰ میلیارد تومانی شهرداری تهران). درهر صورت وضعیت دوره‌های قبل نمی‌تواند در بلندمدت ادامه یابد. شهرداری و شورای شهر باید راهی برای تامین هزینه‌های بودجه نزدیک به هشتصد میلیارد تومانی تهران بیابند. طبیعی است که این بودجه نمی‌تواند به کمک‌های دولت متکی باشد. چرا که علاوه بر امکان‌پذیر نبودن آن ( به دلیل محدودیت‌ مالی دولت) به شدت غیرعادلانه است که بودجه ملی صرف تامین خدمات شهری برای ساکنان شهری شود که سرانه هزینه خدمات شهری آن بسیار بالاتر از سایر شهرها است. گزینه معقول و امکان‌پذیر که در همه دنیا هم دنبال می‌شود این است که هزینه‌های شهر از ساکنان آن دریافت شود. دریافت هزینه از ساکنان البته محدود به قیودی است. اولا هزینه باید متناسب با مصرف باشد. لذا شهروندی که از بزرگ‌راه‌ها استفاده می‌کند یا...ادامه مطلب ...
  • اقتصاد و فیزیک اقتصاد برای

    اقتصاد و فیزیک اقتصاد برای من بسیار شبیه به فیزیک است. در هر دو حوزه دستگاهی از گزاره‌های پایه و اساسی وجود دارد که اگر درست درکشان کنی می‌توانی پیچیده‌ترین مسائل را به آن گزاره‌ها تحویل و نهایتا تحلیل کنی. در فیزیک از قوانین نیوتون یا ترمودینامیک یا الکتریسته حرف می‌زدیم و در اقتصاد به قواعد اساسی اقتصاد خرد رجوع می‌کنیم. از این قبیل که همیشه منابع محدود است و همه در پی سود خود هستند و در نتیجه مطلوبیت خود را بیشینه می‌کنند. یا همیشه بین قیمت و نسبت و عرضه و تقاضا رابطه اساسی وجود دارد. این گزاره‌های ساده همیشه و همه‌جا سر و کله‌شان پیدا می‌شود و جلوی اشتباهات بزرگی را می‌گیرند. به خاطر همین گزاره‌های پایه است که هم در فیزیک و هم در اقتصاد برای یک مساله دو جواب وجود ندارد. اگر هم اختلافی در جواب‌ها است از کم اطلاعی یا بی‌دقتی تحلیل‌گران است. این قابلیت باعث می‌شود تا در هر دو علم بی آن‌که نیاز به تجربه یا آزمایش باشد نتیجه بسیاری از پیشامد‌ها را بتوان از روی تحلیل نظری و پیشینی بیان کرد. این حرف‌ها البته به معنای رد کارهای تجربی نیست. مدل‌ها در هر دو علم با واقعیت فاصله زیادی دارند و کارهای تجربی معمولا ورودی خوبی برای اصلاح مدل‌ها را فراهم می‌کنند. با این وجود در مسائل شناخته‌شده باز گزاره‌ها هستند که حرف اول را می‌زنند. دو حوزه البته یک تفاوت هم دارند. هرچند هر دو تغذیه کننده یک حوزه علمی کاربردی‌تر از خود هستند ولی به باور من تفاوت دقت نظری بین اقتصاد و مدیریت (حوزه علمی کاربردی‌ اقتصاد) بسیار بیشتر از از تفاوت بین فیزیک و مهندسی است و لذا مدیریت قیاس دوگان مناسبی برای مهندسی در بحث‌ها نیست.
  • اندر اهمیت ایده توماس کارلایل

    اندر اهمیت ایده توماس کارلایل : « مردی به نام روسو کتابی نوشت که فقط حاوی ایده‌ها بود. چاپ دوم این‌ کتاب با پوست کسانی جلد شد که به ایده‌های موجود در چاپ اول خندیده بودند.» جان مینارد کینز : « ایده‌های اقتصاددانان و فیلسوفان سیاسی – چه درست و چه غلط – بسیار نیرومندتر از آن است که مردم می‌پندارند. جهان را تعداد کمی از آدم‌ها پیش می‌برند. مردان عمل که خود را بی‌نیاز از ایده‌های نظری می‌دانند غالبا بنده چند اقتصاددان مرده هستند.» مسعود نیلی در دوره خاتمی از قدرت کنار گذاشته شد ولی دست آخر ستاری‌فر و مظاهری همان حرف‌هایی را زدند که او می‌گفت. الان هم داود دانش‌ جعفری دقیقا دارد حرف‌هایی که از نیلی آموخته را در فرمت احمدی‌نژادی ارائه می‌کند. راستی برای دور بازگشت بازی ایده جدید لازم داریم. آی اقتصاددانان و فیلسوفان سیاسی! کجایید؟
  • کار پاره‌وقت این دو روزی

    کار پاره‌وقت این دو روزی که از تهران برگشته‌ام نشاط عجیبی در خودم احساس می‌کنم. انگار وین برایم زیباتر شده است. فکر کنم دلیلش را فهمیده باشم. از این ماه کارم را پاره وقت کرده‌ام. پاره وقت یعنی علاوه بر این که همه وقتم را سر کار نمی‌رم یک معنی‌اش هم این است که ساعت مشخص حضور در محل کار ندارم. فقط باید مقدار مشخصی در ماه کار کنم. تا قبل از آمدن به این‌جا هیچ وقت کار ثابت نداشتم و همیشه نوع و زمان کارم را خودم تنظیم می‌کردم. کار یک سال گذشته اولین تجربه کار تمام وقت در عمرم بود که هر روز باید از ساعت ۹ صبح تا ۴ بعد از ظهر در دفترم می‌بودم. هر چند همیشه کلی کار داشتم و این طور نبود که بیکار باشم ولی انگار حس کشنده‌ای در این تمام وقت بودن وجود داشت که نشاط را در درونم می‌کشت. الان سرخوشم از این که هر وقت از شبانه‌روز که بخواهم کار می‌کنم. پاره وقت کار کردن لذتی دارد که وقتی در ایران بودم با حقوق‌های مفت و سفرهای خارجی و کلاس‌های آموزشی مجانی و ماشین و موبایل و وام مسکن سازمان‌های دولتی یا شرکت‌های بزرگ عوضش نکرده بودم و امیدوارم از این به بعد هم هیچ وقت از دست ندهمش.
  • درآمد سرانه بابام که پزشک

    درآمد سرانه بابام که پزشک است از سر محکم‌کاری تمامی آزمایش‌های موجود در جهان را برای چکاپ پزشکی‌ام تجویز کرده بود (حداقل ده آزمایش). کل هزینه‌اش شد هیجده هزار تومان. تقریبا کفم برید چون برای فقط یکی از این آزمایش‌ها در وین ۴۶ یورو پول داده بودم. این‌ تفاوت قیمت است که باعث می‌شود تولید ناخالص ملی (و نهایتا درآمد سرانه) در برآورد سطح رفاه جوامع خطا‌هایی داشته باشد. مثلا وقتی یک بیمار در ایران یا اروپا دقیقا همان سطح از خدمات پزشکی را دریافت می‌کند (به عنوان مثال تست خون) در حساب‌های ملی ایران برای آن دو دلار و در حساب‌های ملی کشورهای اروپایی ۵۰ دلار منظور می‌شود. در حالی‌ که خدمت واقعی یک‌سانی توسط شهروندان دریافت شده است. به همین دلیل است که با این‌که درآمد سرانه ایران تقریبا یک بیستم کشورهای اروپایی است ولی تفاوت رفاه واقعا بیست برابر نیست. شاخص قدرت خرید (PPP) که در محاسبه آن به نوعی هزینه خدمات غیرقابل تبادل (مثل مسکن و بهداشت و آموزش) به قیمت‌های جهانی تبدیل و محاسبه می‌شود به نظر من دید بهتری از سطح رفاه واقعی ارائه می‌دهد. این شاخص برای ایران حدود ۵۰۰۰ دلار و برای کشورهای غربی حدود۳۰۰۰۰ دلار است. این تصویر از تفاوت رفاه واقع‌بینانه‌تر به نظر می‌رسد.

درباره خودم

حامد قدوسی٬ متولد بهمن ۱۳۵۶ هستم و با همسرم مريم موقتا در نزدیکی نیویورک زندگي مي‌كنم. در دانش‌گاه اقتصاد مالی درس می‌دهم. به سینما، فلسفه و دين‌پژوهي هم علاقه‌مندم.
پست الکترونیک: ghoddusi روی جی‌میل

جست و جو

بایگانی‌ها