• جامعه “شناس” یا ناظر اخلاق؟

    خانم سمیه توحید لو دوست و هم کار قدیمی من است (و البته دوست قدیمی تر هم سر من مریم و هم سر دوست قدیمی تر من ایمان 🙂 ) و اشتراکات فکری زیادی با هم داریم ولی نمی دانم چرا بخشی از تفکرات ایشان که در قالب نوشته هایش بروز می کند برای من قابل درک نیست. .

    چند هفته پیش خانم توحیدلو پستی نوشت درباره “رفتار غیرعقلانی ایرانیان در استفاده از موبایل” و استفاده زیاد ایرانیان از اس ام اس و موبایل و نیز استفاده نسبتا متفاوت از شکل استفاده معمول آن در دنیا را مورد انتقاد قرار داده و توصیه کردند که “واقعا فرهنگ مدرن، پیش فرض هرگونه استفاده از ابزار و وسایل مدرن باید باشد!”. من و چند دوست دیگر به شدت به این چارچوب فکری ایشان انتقاد کردیم. حرف من این بود که اولا این افراد هستند که برای استفاده از وسیله شخصی شان تصمیم می گیرند و خانم توحیدلو یا هر ناظر بیرونی دیگری اساسا اعتبار (Validity) و اطلاعات لازم برای قضاوت در مورد عقلانی بودن یا نبودن رفتار افراد را ندارند. ضمن این که ایشان ظاهرا برای ابزارها یک استفاده خاص تعریف می کنند و هر مصرفی غیر از روش قبلی را با برچسب غیرعقلانی مورد حمله قرار می دهند. در حالی که می دانیم که مصرف هر وسیله ای تابعی از است قیمت آن وسیله و انتخاب های دیگری که افراد دارند و سلیقه مصرف کننده و با تغییر این متغیرها در جوامع مختلف نوع و سطح مصرف هم ممکن است عوض شود. (ممنون از طفل شیرخواره بابت یادآوری). حرف آخر این بود که بنیان چارچوب ذهنی ایشان هیچ تفاوتی با کسانی که در جبهه سیاسی مقابل نقدشان می کند ندارد. هر دو نفر برای دیگران تعیین تکلیف می کنند.

    پاسخ خانم توحیدلو این بود که ایشان صرفا توصیه می کنند و مثل طرف مقابل اجبار نمی کنند. ضمن این که گفتند که کار جامعه شناس هم همین جور نقادی ها (ارزشی) است. من بر اساس درک ابتدایی که از علوم انسانی مدرن دارم چنین وظیفه ای برای جامعه شناسی یا هیچ علم دیگری قایل نیستم و وظیفه دانش مند علوم انسانی را بیان درست واقعیات می دانم. به خانم توحیدلو پیش نهاد کردم که برای این که ببینیم واقعیت جامعه شناسی در دنیا به کدام نظر نزدیک تر است چند ژورنال معتبر جامعه شناسی را انتخاب کنند و اسامی مجموعه تصادفی از مقالات آن را بنویسند که موضوع روشن تر شود. خودم هم دست به کار شدم و سری به مثلا امریکن ژورنال آو سوسیولوژی زدم که تا جایی که می دانم جزو معتبرترین مراجع جامعه شناسی است. متاسفانه حداقل در این ژورنال معتبر مقاله ای شبیه به چیزی که خانم توحیدلو گفته بودند پیدا نشد و تقریبا همه مقالات از جنس به اصطلاح دوستان پوزیتیویستی بود.

    گذشت و خانم توحیدلو مطلب دیگری نوشت که دیگر واقعا از فهم من خارج بود همان طور که می دانید طبق یک قانون قدیمی دختران ازدواج کرده حق شرکت در مدارس روزانه را ندارند و باید در کلاس های شبانه شرکت کنند. چند وقت پیش خواندم که وزارت آموزش و پرورش این قانون را لغو کرده و به متاهلین هم اجازه شرکت در مدارس معمولی را می دهد. به نظرم این اقدام قابل تحسین بود. چرا که ازدواج در سن جوانی امری غیرقانونی در کشور نیست و جزو حقوق افراد است. تحصیل هم جزو حقوق دیگر آن ها است. حال محروم کردن فردی از یک حق به خاطر استفاده از حق دیگرش کار عجیبی است که هیچ منطقی ندارد. خانم توحیدلو چند روز بعد در واکنش به این بخش نامه پست تندی نوشتند و ضمن چیدن یک سری مقدمات (که خود آن ها هم جای بحث فراوان دارد) دو حکم مهم صادر کردند. اول این که ایشان “به شخصه نمی پسندند داشتن تلفن همراه را برای دانش آموزان، چون فکر می کنند استفاده از هر وسیله ای سن خودش را می طلبد” و از آن مهم تر این که “دانش آموز دبیرستانی ازدواج کرده هم قرار باشد در کنار دیگر دانش اموزان سر یک کلاس بنشانند، تبعات خوبی ندارد”. ضمنا اضافه کردند که ” پیداست که عموما دخترانی که در سنین دبیرستان ازدواج می کنند متعلق به خانواده های با “سطح فرهنگی بالا” نیستند.”. من دیگر این جا نمی توانستم چیزی بگویم چرا که ایشان حتی به توصیه کردن هم راضی نشده بودند و علنا از قانون قدیمی که اجازه حضور زنان متاهل در مدارس را نمی داد حمایت می کردند.

    قصد من نقد این دو پست خانم توحیدلو نیست. وبلاگ است و همه ما ممکن است نظرات شخصی بنویسیم ولی برای من خانم توحیدلو که جزو دانش جویان خوب جامعه شناسی در ایران هستند (به طوری که با لیسانس فنی توانستند فوق لیسانس و دکترای جامعه شناسی قبول شوند) به نوعی نماینده بخشی از طرز تفکری هستند که در این مدارس آموزش داده می شود. تفکری که به صرف داشتن یک برچسب “جامعه شناس” و البته الگوهای فکری مثل علی شریعتی به جای بیان علمی واقعیت های اجتماعی و عرق ریختن و سختی کشیدن برای کشف پویایی های درون جامعه دچار توهم می شود و در مقیاس انبوه دست به “قضاوت” (از دید من بسیار خام و گاهی حتی بدون داشتن داده یا چارچوب تئوریک قابل قبول) و برچسب زدن های بی پروا راجع به رفتار طبقات مختلف می زند. مثلا به نسبت دادن دانش آموزان ازدواج نکرده به خانواده هایی فاقد “سطح فرهنگی بالا” دقت کنید. این ادبیات و این نوع برچسب زدن به بقیه و این نوع صحبت از سطح فرهنگی “بالا” و “پایین” ادبیات افراد عامی جامعه است و نه یک دانش جوی دکترای جامعه شناسی در به ترین مرکز آموزش جامعه شناسی در ایران (ماجرا من را یاد نوشته های اروپاییان درباره جوامع پیرامونی در عصر استعمار می اندازد). علاوه بر آن برای خانم توحیدلو نوشتیم (من و چند دوست دیگر) که ایشان بدون اطلاع دقیق از نحوه مصرف موبایل در کشورهای دیگر و شیوه درآمدزایی شرکت های خدمات دهنده چنین قضاوت هایی می کنند که حتی منطبق با واقع هم نیست. در ماجرای زنان متاهل هم ایشان به صرف این تصور که حضور این زنان “تبعات خوبی ندارد” به راحتی از پایمال شدن حق زنان دفاع می کنند (تصور کنید شانس یک زن تازه ازدواج کرده برای ادامه تحصیل اگر بتواند به مدرسه روزانه برود چه حد با الزام برای رفتن به مدرسه شبانه فرق می کند).

    می دانم که همه جامعه علمی جامعه شناسی حتی در خود ایران هم این نیست. دوستان دیگری دارم که جامعه شناسی خوانده اند و به گونه ای کاملا متفاوت از ایشان می اندیشند و تحلیل می کنند ولی به هر حال خانم توحیدلو نماینده بخش دیگری هستند که تا جایی من می دانم چندان هم ضعیف یا کم سر و صدا نیست. به نظر من علم جامعه شناسی را به این سمت بردن آن را به شدت بی اعتبار و کم اهمیت می کند. این که جامعه شناس به افراد برچسب غیرعقلانی رفتار کردن بزند در حالی که افراد دارند کار خودشان را می کنند و حال خودشان را می برند نتیجه ای جز به حاشیه رانده شدن نظریات وی در متن واقعیت زندگی نخواهد داشت. البته این نوع تحلیل ها می تواند زینت بخش خروجی خبرگزاری هایی مثل ایسنا و فارس باشد. شاید یک دلیل این که گروهی از جامعه شناسان در ایران دائم شکایت دارند که دولت به حرف های آن ها گوش نمی دهد همین روی کردی باشد که در قبال مسایل دارند.

    پ.ن: هر نظری که صرفا درباره شخص خانم توحیدلو و نه تحلیل نظریات باشد پاک می شود.

  • کلاس های مدرسه تابستانی شریف

    ام سال شش کارگاه آموزشی در گروه اقتصاد برگزار می شود که عبارتند از:

    ۱) نظریه چرخه های تجاری حقیقی، علی شوریده، دانش گاه مینه سوتا
    ۲) سیاست گذاری صنعتی در کشورهای در حال توسعه، کاوه مجلسی، دانش گاه تگزاس
    ۳) اقتصاد سیاسی دموکراتیزاسیون، مهدی شادمهر، دانش گاه روچستر
    ۴) مدل های انتخاب گسسته و روش تخمین تقاضای BLPدر سازمان های صنعتی، سید رضا یوسفی، دانش گاه تگزاس
    ۵) Real Options، حامد قدوسی/آرش فهیم، مدرسه تحصیلات تکمیلی فاینانس وین، دانش کده ریاضی دانش گاه صنعتی شریف
    ۶) نظریه بازی ها و کاربرد آن در مدیریت، حامد قدوسی، مدرسه تحصیلات تکمیلی فاینانس وین

    دوره آخر را به خاطر علاقه برخی دوستان تکرار کردم ولی چون فرصت محدود بود آن را در قالب یک کارگاه یک روزه در روز شنبه ۱۹ مرداد برگزار می کنیم. شاید این طوری مشکل رفت و آمد چندین باره هم حل شود.

    اطلاعات جزیی در مورد دوره های فوق را می توانید این جا ببینید.

  • هزینه جدید کارگاه مشاوره

    هفته قبل ما موفق شدیم راهی پیدا کنیم که هزینه های شرکت در کارگاه را اندکی کاهش دهیم تا برای عده بیش تری امکان دست رسی به آن را فراهم کنیم. قیمت ثبت نام برای شرکت کنندگان عادی ۵۹۹ هزار تومان و برای دریافت کنندگان کمک هزینه ۳۴۹ هزار تومان شده است. لطفا اگر علاقه مند به قرار گرفتن در لیست متقاضیان کمک هزینه هستید رزومه و نامه انگیزه خود را تا دوشنبه شب به ایمیل hamed روی سایت i-aim.org ارسال کنید. امیدوارم شکل درست ایمیل روشن باشد.

    من حتی به این ایده هم فکر می کنم که برای کسانی که امکان شرکت در همه کارگاه را ندارند امکان مشاهده برنامه های ویدئو کنفرانس با پرداخت بخشی از هزینه های کارگاه عملی شود ولی این سیاست نیازمند کار بیش تری است و هنوز قطعی نشده است.

  • اختیارات طبیعی (حقیقی) چیست؟

    ظاهرا برای برخی دوستان سوال پیش آمده که این اختیارات طبیعی (حقیقی) که من و مریم با هم فکری هم Real Options را به آن ترجمه کردیم درباره چه چیزی است؟ اول بگویم که به این دلیل اختیارات طبیعی را ترجمه به تری می دانم چرا که در زبان فارسی ترجمه های دیگر یعنی عبارت اختیارات “حقیقی” یا “واقعی” نوعی نفی حالت دیگر یعنی گزینه های غیرحقیقی (مالی) را می رساند. در حالی که در زبان انگلیسی همه می فهمند که وقتی صحبت از Real Asset است منظور دارایی های فیزیکی مثل زمین و چاه نفت و ساختمان و جنگل است و وقتی صحبت از Financial Asset می کنیم منظورمان سهام و انواع قراردادهای آتی و آپشن و غیره است. به هر حال من اصراری روی بهینه بودن ترجمه ندارم و اگر پیش نهاد به تری است با آن جای گزین می کنم.

    همان طور که قبلا هم یکی دو بار نوشته ام اختیار (Option) یعنی شرایطی که به شما اجازه می دهد کاری را انجام دهید بدون این که الزامی برای انجام آن کار داشته باشید. برای سادگی به بیمه ماشین فکر کنید. بیمه ماشین یک آپشن (البته به لحاظ ریاضی پیچیده) است که به شما اجازه می دهد که اگر تصادف کردید به شرکت بیمه بروید و پولی بگیرید. اگر هم نخواستید نمی روید. به دلیل این ویژگی که رو کردن آپشن اختیاری است (و لذا اگر رو کردن آن به ضرر فرد باشد هرگز آن را رو نمی کند) ارزش آپشن همیشه “مثبت” است.

    آپشن روی دارایی های مالی از زمانی قدیمی تر شناخته شده بود. مثلا آپشن خرید روی سهام این اجازه را به دارنده آن می داد که در یک دوره زمانی مشخص (یا یک زمان خاص در آینده) سهم مشخصی را به قیمت از پیش تعیین شده ای بخرد. حال اگر در آن زمان قیمت سهم بیش از قیمت از پیش تعیین شده بود دارنده آپشن آن را رو می کرد و از تفاوت قیمت سود می برد و اگر هم قیمت از قیمت از پیش تعیین شده کم تر بود آپشن را دور می انداخت. حدود دو دهه پیش متخصصان متوجه شدند که بسیاری از سرمایه گذاری های حقیقی (مثلا زمین یا فناوری یا منابع معدنی یا تاسیس کارخانه و …) در برگیرنده آپشن های متعددی در دل سرمایه گذاری است که باید قیمت گذاری شده و در ارزش پروژه وارد شوند.

    مثلا به شرکت فکر کنید که تجهیزاتش از نوعی است که اگر وضع بازار بد شود می تواند از صنعت خارج شده و ماشین آلاتش را به قیمت خوبی بفروشد. این شرکت یک آپشن خروج در اختیار دارد که چیز با ارزشی است. یا شرکتی که فناوری را خریداری می کند آپشن های متعددی به دست می آورد که در صورتی که در آینده قیمت برخی محصولات مبتنی بر این فناوری به سطح مناسبی رسید آن ها را تولید کند.

    یک مثال خیلی جالب در مورد قیمت گذاری زمین های شهری است. فرض کنید شما زمین را در جایی بیرون شهر می خرید. خود زمین ارزش چندانی ندارد ولی با خرید این زمین آپشن اضافی به دست می اورید که به شما اجازه می دهد اگر قیمت مسکن در آن منطقه بعدها بالا رفت آن جا ساختمان سازی کنید. ارزش این آپشن در محاسبه قیمت زمین وارد می شود و اتفاقا ممکن است چندین برابر قیمت زمین خالی باشد. به نظر من این تئوری یک توضیح ساده ولی عقلانی ارائه می کند که چرا زمین های اطراف شهرهای بزرگ که به نظر جذابیت چندانی ندارند این قدر گران هستند.

    طلاق یک اختیار طبیعی در دل قرارداد ازدواج است. دو جامعه را تصور کنید که در اولی حق طلاق وجود دارد و در دومی وجود ندارد. ازدواج کنندگان در جامعه اول آپشنی برای خروج از قرارداد در اختیار دارند که در صورت لزوم آن را رو می کنند حال آن که در کشور دوم چنین آپشنی به واردشوندگان به قرارداد ازدواج اعطا نمی شود.

    بحث اختیارات طبیعی در واقع ناقد روش ستی ارزش فعلی (NPV) در ارزش یابی پروژه ها و سرمایه گذاری ها است چرا که معتقد است این روی کرد ارزش واقعی پروژه را پایین تر از مقدار واقعی آن ارزش یابی می کند. تئوری اختیارات حقیقی هم در مورد شیوه های قیمت گذاری این اختیارات و ابزارهای ریاضی مورد استفاده در آن بحث می کند.

  • درگاه و دوره اختیارات طبیعی

    یکی از پروژه های این دو ماه مرخصی ام طراحی درسی در زمینه اختیارات طبیعی (Real Options) برای مدرسه تابستانی دانش گاه شریف بود. علاوه بر آن یک درگاه (Portal) برای این موضوع درست کرده ام که به لحاظ محتوایی و ظاهری هنوز خیلی جای کار دارد و برخی صفحاتش کامل نیست ولی فعلا قدم های اولیه آن را برداشته ام.

    فکر می کنم بحث اختیارات طبیعی تا کنون در ایران در دانش گاه تدریس نشده است و به نظر من اتفاقا با توجه به نوع سرمایه گذاری هایی که انجام می شود این نظریه برای ایران بسیار مرتبط است. به هر حال من آخر تیر ماه و اوایل مرداد یک دوره کوتاه اختیارات طبیعی در شریف درس می دهم که اطلاعیه ثبت نامش این جا است. جزوه درس را هم آماده کرده ام که می توانید این جا دریافت کنید. البته این جزوه کامل تر می شود و احتمالا اشکالات املایی و محتوایی در آن وجود دارد که ممنون می شوم در صورت مشاهده اشکال در جزوه به من خبر بدهید. بقیه مطالب را هم روی درگاه می توانید دنبال کنید.

  • کمک هزینه کارگاه مشاوره مدیریت

    آماده سازی برنامه ها و محتوای کارگاه مهارت های مشاوره مراحل پایانی خود را می گذراند. با توجه به این که کل کارگاه چهار روزه برای اولین بار اجرا می شود طراحی برنامه ها، شناسایی سخن رانان و توسعه مواد آموزشی انرژی خیلی زیادی از تیم ما گرفت ولی خوش حال هستم که توانستیم برنامه ای با استانداردهای مورد نظرمان را به اجرا نزدیک کنیم. ضمن این که تجربه جالبی از هم کاری تیمی موثر بین افرادی در پنج کشور مختلف بود. امیدوارم که کیفیت اجرای برنامه هم مطابق انتظارات باشد.

    محور اساسی که ما در این کارگاه دنبال کردیم آموزش مهارت “مشاور” بودن به جای آموزش جنگل مدل ها و تئوری های مدیریتی است. یکی از مهم ترین این مهارت قابلیت “ساده دیدن” و ربط دادن داده های (پر خطا) به نتایج عملی برای مدیران است که روی آن در برنامه زیاد مانور داده ایم. خلاصه ای از زندگی نامه بخشی از سخن رانان را می توانید این جا ببینید. ضمنا علاوه بر این افراد ما حداقل ۶ سخن ران دیگر از متخصصان سازمان مدیریت صنعتی و یک شرکت بزرگ تحقیقات بازاریابی در ایران خواهیم داشت.

    با توجه به این که ما برای برنامه از تعداد زیادی سخن ران سطح بالا استفاده می کنیم (و متاسفیم که برخی سخن رانان مهم ما به خاطر مسایل مربوط به تحریم و برخی مشکلات قانونی دیگر عذرخواهی کردند) هزینه دوره بالا است و لذا احتمالا برای برخی دوستان امکان پرداخت این هزینه وجود ندارد. لذا فکر کردیم که تعدادی کمک هزینه برای تسریع حضور علاقه مندان در کارگاه تخصیص بدهیم که تا به حال ۶ مورد آن تخصیص پیدا کرده و هنوز چند جای خالی داریم. کمک هزینه به گونه ای است که هزینه ثبت نام برای فرد را به ۴۹۹ هزار تومان (به جای ۸۱۰ هزار تومان اصلی) کاهش می دهد. شرط دریافت کمک هزینه هم دارا بودن مدرک کارشناسی ارشد و سابقه کاری در حوزه مشاوره مدیریت است. دوستان علاقه مند لطفا یک فایل پی دی اف شامل انگیزه شرکت در این کارگاه (Motivation Letter) و رزومه کاری را حداکثر تا عصر سه شنبه این هفته به ایمیل myname@i-aim.org ارسال کنند. لطفا به جای عبارت myname اسم کوچک من یعنی hamed را قرار دهید. (برای جلوگیری از حمله اسپمی ایمیل کامل را ننوشتم).

    پ.ن: ظاهرا محمدرضا و جعفر توجه نکرده اند که انجمن بین المللی مدیران ایران یک سازمان غیرانتفاعی است و به دنبال کسب سود نیست. چون ممکن است این سوء تفاهم برای بقیه هم پیش آید این توضیح را اضافه می کنم که هم کاران انجمن به صورت داوطلبانه فعالیت می کنند و شهریه دوره هم صرفا برای پوشاندن هزینه های سنگین برگزاری است. اگر کسی تجربه این کارها را داشته باشد می داند که هزینه توسعه مواد آموزشی و برگزاری یک دوره چهار روزه با بیش از ۱۲ نفر استاد به علاوه هزینه تبلیغات و سالن و غیره چه قدر می شود. ما اگر می خواستیم قیمت را در حد دوره های معمول تعیین کنیم باید یک سالن دویست نفری را از شرکت کنندگان پر می کردیم (که کار کاملا شدنی و راحتی بود) تا هزینه های ثابت را پوشش دهیم و صرفا سخن رانی ارائه می کردیم که متضاد با هدف و سیاست های اجرای کارگاه بود. به هر حال من به عنوان مدیر کارگاه ذهنم به شدت درگیر این است که چه طور می توان امکان شرکت عده بیش تری را فراهم کرد و به برخی سیاست ها هم فکر کرده ام. امیدوارم به زودی راه هایی برای این کار پیدا کنیم.

  • واقعا تعجب می کنم از دوستانی که از کارهای احمدی نژاد تعجب می کنند و حقیقتا و صادقانه نمی توانم درکشان کنم. این سریالی است که قسمت به قسمتش از همان سه سال پیش مثل روز روشن بود. کم تر شده بود که چیزی را مثل این مورد پیش بینی کنیم و عینا در واقعیت محقق شود. برای من هیچ کدام از کارهای احمدی نژاد به اندازه سر سوزنی عجیب نیست بل که اتفاقا او به شدت سازگار و قابل پیش بینی و مطابق با چارچوب فکری اش عمل می کند. شاید به همین خاطر است که هیچ علاقه ای ندارم که هیچ چیزی راجع به سیاست های دولت او بشنوم و بگویم و بنویسم. یکی از خسته کننده ترین کارهای دنیا برایم شنیدن اخبار (سوخته و تکراری) سیاست های جدید دولت مهرورز در محافل دوستانه و تحلیل ها و افسوس های مرتبط با آن است. باور من این است که به قول خارجی ها There is nothing deep here. این بازی خرد می گذرد. ذهن و روان تان را درگیرش نکنید. به افق های بلندتر فکر کنید.

  • جمع بندی ملی گرایی و مرخصی چای داغی

    ممنون از همه دوستان بابت بحث ها. به نظرم برای پایان یک سوال را باید پاسخ داد: اگر از دید تو ملی گرایی یا وطن پرستی و مفاهیمی نظیر آن (من این جا با بی دقتی صحبت می کنم و گرنه می توان بین این مفاهیم تمیز قایل شد. مثلا به قول دوست عزیزم مانی ب بین وطن پرستی و وطن دوستی فرق است) همگی اموری عاریتی و غیراصیل هستند پس برای معتقدین به این موضوع (از جمله خودت) چه توجیهی برای تلاش در جهت بهبود وضعیت وطن یا تلاش برای بسط فرهنگ ملی و موارد آن وجود دارد؟ آیا این یک تناقض نیست؟

    من از پاسخ برخی دوستان کمک می گیرم. از دید من وطن من هیچ برتری خاصی بر جای دیگری ندارد و لذا به لحاظ اخلاقی هیچ الزامی برای این تلاش ها نمی بینم. با این همه در یک تصمیم گیری “عمل گرایانه” و مبتنی بر تحلیل هزینه فایده تلاش ها به این نتیجه می رسم که “یکی” از به ترین گزینه ها برای کارکردن وطنم است چون بهره وری من برای کارکردن در آن جا بالاتر است و خاطرات و نوستالژی ها و فرهنگ مشترک هم زندگی من را در آن جا لذت بخش تر می کند. این تصمیم صرفا در یک محاسبه “عقلانی” و نه “اخلاقی” برای انتخاب تمرکز تلاش ها گرفته می شود. به همین شیوه من نوعی ممکن است مثلا چنان از شعر مولانا یا موسیقی خراسانی لذت ببرم که تصمیم به توسعه آن بگیرم. این یک “گزینش” توسط خود من است و طبعا هیچ کسی نمی گوید که افراد باید در سبد انتخاب های فردی شان از حق انتخاب فرهنگ محلی محروم شوند. بلاخره به تصادف هم شده (که فقط تصادف نیست و ما همه بایاس ذهنی داریم) بخشی از سبد سلایق فرهنگی فرد با محیط زندگی اولیه اش اشتراک خواهد داشت.

    به عنوان جمع بندی این را بگویم که تفاوت این دید با دیدگاهی که عشق به وطن و فرهنگ ملی و هویت را دارای اولویت یا اصالت یا واجد ارزش اخلاقی می داند این است که این دومی معتقد است که سبد انتخاب های انسان “باید” به طور پیشینی (Ex Ante) پر از این عناصر باشد در حالی که دیدگاهی که من از آن طرف داری می کنم می گوید که سبد انتخاب ها پس از وقوع (Ex Post) “می تواند” اتفاقا حاوی این عناصر باشد و البته در مورد خیلی ها مثلا کسی مثل مادر ترزا کاملا خالی از آن باشد.

    هر چند ربطی به بحث ما ندارد ولی حالا که صحبت مادر ترزا شد این مقاله را که دکتر آرش نراقی چند ماه پیش ترجمه کرده بود را ببینید. شاید خوشتان بیاید.

    اصلا حالا که صحبت این بحث ها شد بخش اول و دوم از مقاله استاد ملکیان را درباب اگزیستانسیالیسم هم ببینید بد نیست. یکی از به ترین جمع بندی هایی بود که تا الان خوانده بودم.

    من در دو ماه آینده چندین پروژه دانش گاهی و غیردانش گاهی مهم دارم که برای انجام آن ها مجبورم تا حد امکان از فعالیت های دیگرم بکاهم تا تمرکزم را روی کارهای اصلی حفظ کنم. فکر می کنم مجبور باشم وبلاگ نویسی را هم به مدت دو ماه یعنی تا آخر خرداد ام سال تعلیق کنم. در پایان این دو ماه اگر عمری باقی بود برمی گردم.

    یکی از این پروژه ها همان برنامه آموزش مهارت های مشاوره مدیریت بود که در تیرماه برگزار خواهد شد و می توانید آگهی آن را از این جا و این جا بخوانید. دقت کنید که تاریخ جدید هفته دوم تیرماه است و نه اردیبهشت.

    مدرسه تابستانی اقتصاد و فاینانس شریف ام سال هم برگزار خواهد شد و امیدوارم ام سال سخن رانان بیش تری داشته باشیم. من قصد نداشتم که دیگر نظریه بازی را تکرار کنم و احتمالا چیز دیگری می گویم ولی عده ای از دوستان علاقه مند به تکرار این دوره هستند. اگر تعداد علاقه مندان به حد نصاب برسد این دوره را هم برگزار می کنم. خبر کلاس های مدرسه تابستانی را همین جا اعلام می کنم.

    خوش بختانه وبلاگ های اقتصادی دوباره حسابی فعال شده اند. مثلا روزبه ، علی دادپی، پویان مشایخ، محمدرضا فرهادی پور، حجت قندی ، سعید اسلامی

    موسسه قبلی ما یعنی همان موسسه مطالعات پیش رفته وین ام سال سیستم امتحان ورودی را حذف کرده و فقط از طریق درخواست پذیرش گزینش می کند. یک ماهی هم برای فرستادن درخواست وقت باقی است. اگر علاقه مند هستید اقدام کنید. در مورد این موسسه در راهنمای ادامه تحصیل اقتصاد توضیحات کافی داده شده است.

    اگر مثل من به دنبال کردن مقالات علمی فارسی علاقه مند هستید حتما این سایت را جزو اولویت هایتان قرار دهید. من که در چند ماه اخیر چیزهای زیادی از آن گرفته ام.

    باقی بقایتان

  • پاسخ هایی کوتاه به برخی کامنت های پست قبل

    ۱)خلاصه ای از تعداد زیادی از نظرها: ملی گرایی نتایج عملی و مثبت بسیاری به بار آورده و می آورد پس نباید “زیراب” آن را زد.

    پاسخ: در این که ملی گرایی در بسیاری مقاطع تاریخی و نقاط جغرافیایی کارکرد مثبت داشته است که شکی نیست. کافی است کسی تاریخ نهضت های ملی اروپا در قرن ۱۹ و خاورمیانه در قرن ۲۰ را بخواند تا این موضوع را کاملا درک کند ولی این “واقعیت” هیچ چیزی را در بحث من عوض نمی کند چرا که بر اساس چارچوب ذهنی که من دارم “کارکرد مثبت” یک چیز دلیلی بر “اصالت” یا “اخلاقی” بودن آن نمی شود. نازیسم و کمونیسم هم در مقاطع اولیه فعالیت خود پیش رفت قابل توجهی برای کشورهای خود به بار آورند ولی این دلیل نمی شود که از آن ها طرف داری کنیم. این بحث تاحدی یادآور دعوای جدی بین “حقیقت” و “آرامش” است. من شخصا طرف دار عریان کردن حقیقت هستم ولو این که آرامش را از مخاطبان بگیرد. به عبارت دیگر قایل به گول زدن انسان ها با علاقه مند کردن آن ها به برخی ارزش های غیراصیل در جهت دست یابی به اهداف (ولو مثبت) نیستم. طبعا این که ملی گرایی گول زدن خود و بقیه است از دید من است و دیگری ممکن است فکر کند که این عین اصالت در زندگی است. این موضوع به شدت به “انتخاب” اولیه چارچوب فکری فرد بستگی دارد که به نظر نمی رسد خیلی قابل مناقشه منطقی باشد.

    ۲) خلاصه ای از چند نظر: انسان ها همیشه هم قبلیه ای خود را به بقیه ترجیح می دهند و گریزی از این نیست.

    پاسخ: باز در درست بودن “گزارش” فوق شکی نیست. در این که بعضی وقت ها ملاحظه محدودیت منافع باعث می شود تا تلاش هایمان را روی بهبود وضع افراد نزدیک مان متمرکز کنیم هم تردیدی نیست و اتفاقا هیچ جای این پست چیزی راجع به این موضوع گفته نشده است. بحث بیش تر بر سر انتخاب بین حق و مناسبات قبیله ای در زمان تعارض این دو است. طبعا تعداد آلمانی های غیریهودی که به جنبش های مقاومت کمک رساندند یا روشن فکران فرانسوی که برای رهایی الجزایر تلاش کردند و اسراییلی هایی که برای حقوق فلسطینیان تلاش می کنند زیاد نیست. این افراد از دید هم قبیله های خود “خائن” هستند ولی از دید من در پیش گاه بشریت و اخلاق سربلند هستند. فکر کنم بد نیست که حداقل در عالم نظر به این افراد تاسی بجوییم و نه برعکس آن.

    ادامه مطلب ...
  • چرا ملی گرا نیستم؟

    ۱) من تجربه ای شخصی دارم: با این که آذری هستم و تا ۱۸ سالگی هم آن جا زندگی کرده ام تقریبا تعلق خاطری به هیچ چیزی که اختصاصا آذری است ندارم (شاید به غیر از ترانه ساری گلین) و در عوض به خیلی چیزها (از جمله ادبیات و موسیقی) که به فرهنگ ایرانی مربوط است علاقه شخصی دارم. از نگاه یک معتقد به اصالت ملی گرایی و فرهنگی ملی – بومی و همه این “مزخرفات” من آدم بی هویتی هستم چرا که هیچ ارتباطی با “ریشه هایم” ندارم و در عوض به فرهنگی تعلق خاطر دارم که برای من به درجه ای بیگانه است. همین تجربه شخصی ام می گوید آدم می تواند خواسته یا ناخواسته ملیتش را گزینش کند و مشکلی هم پیدا نکند هر چند در عمل قضیه این قدر ساده نیست.

    ۲) ملی گرایی معمولا با فرض تعلق به یک عامل پیونددهنده مشترک شروع می کند مثلا نژاد یا فرهنگ یا قرارداد سیاسی. قاعدتا ملی گرایی ایرانی از این صحبت می کند که “ما” ایرانی ها میراث فرهنگی مشترکی داریم که باید در حفظ و گسترش آن بکوشیم. آیا چیزی به اسم “ما” ایرانی معنی دارد؟ وقتی من آذری به راحتی ایرانی می شوم پس چرا من ایرانی نتوانم جهانی شوم و خودم را از این قید و بند آزاد کنم؟ (اگر فرهنگ آذری جزیی از فرهنگ ایرانی است فرهنگ ایرانی هم جزوی از فرهنگ جهانی است)

    ۲-۱) آیا این نژاد است که من نوعی را به چیزی به اسم ایران پیوند می دهد؟ در مورد شخص من که هم آذری هستم و هم اجدادی از گرجستان دارم و هم ظاهرا سید هم هستم و قاعدتا باید نژاد عربی هم داشته باشم فکر نکنم چیزی وجود داشته باشد که مثلا بنده را به داریوش و کوروش کبیر وصل کند و لذا متاسفانه از این امتیاز محروم هستم!

    ۲-۲) آیا این فرهنگ ملی است که انسان ها را به هم پیوند می زند؟ آیا اصلا می شود عناصر انحصاری برای یک فرهنگ ملی پیدا کرد و اصلا چه کسی گفته که هر کسی که اهل جایی بود حتما باید تحت تسلط آن فرهنگ باشد؟ آیا شباهت فرهنگی دو نفر دانش جوی کره ای و ترکیه ای که در استرالیا دکترای زیست شناسی می خوانند و شریک انگلیسی و هندی دارند بیش از شباهت هر کدامشان به خیلی از هم وطنانشان نیست؟

    ۳) افتخارات ملی یعنی چه؟ بحث های پست قبلی را فراموش کنید و فرض کنید که همه بزرگان دنیا ایرانی اصیل بوده اند و اولین منشور حقوق بشر را هم کوروش کبیر نوشته است! به قول خارجی ها سو وات؟ ما به چه چیزی افتخار می کنیم؟ به این که مثلا هزار سال پیش یک نفر در بلخ می زیسته و من هم به طور کاملا “تصادفی” در جایی از زمین فرود آمده ام که اسم ام روزی اش همان است که اسم سرزمین او در آن زمان بود. واقعا مسخره تر از این پیدا می شود که کسی به این چیزها افتخار کند؟ ماجرا شبیه این است که من در وین در ساختمانی خانه پیدا کنم که صد سال پیش مثلا فروید یا هایک یا شومپتر یا ویتنگشتاین در یکی از واحدهای آن زندگی می کردند. آیا واقعا چیزی برای افتخار کردن وجود دارد؟

    ۳-۱) برای این افتخار کردن می توان دلایل “روانی” یافت. من ممکن است به این دلیل به مولوی و سهروردی و ابن سینا افتخار کنم که در مقابل “دیگری” که به این فرهنگ تعلق ندارد به این موضوع اشاره کنم که تربیت من در فرهنگی صورت گرفته که این عناصر را دل خود داشته و لذا من هم خودآگاه و ناخودآگاه چیزهایی از آن را با خودم حمل می کنم و با اشاره به این شخصیت ها در واقع به طرف مقابلم می فهمانم که آن قدرها هم “بی فرهنگ” نیستم. اشکالی ندارد بلاخره همه ما نقطه ضعف و خلاء های شخصیتی داریم که باید به نحوی جبرانش کنیم.

    ۴) ملی گرایی غیراخلاقی و غیرانسانی است چرا که هم مبنا و هم نتیجه اش در عمل منجر به برتری دادن زیرمجموعه ای از انسان های روی زمین به بقیه می شود و این عین تبعیض است. درست مثل کسانی که مثلا در یک منازعه یک هم شهری، هم قبیله، هم محلی، فامیل، برادر و الخ را بر دیگری که عضو قبلیه آن نیست ترجیح می دهند. این که من فقط رنج ایرانیان را ببینم و به رنج هزاران آواره دارفور بی اعتنا باشم قبلیه گرایی نیست؟

    ۵) تئوری ملی گرایی و پایبندی به فرهنگ ملی بزرگ ترین توهین به شخصیت انسانی من است چرا که به طور ضمنی می فهماند که “هویت من مقدم بر وجودم است و نه بر عکس آن”. این من نیستم که خودم را می سازم بل که نقطه فرود تصادفی ام باید برای من تعیین کند که از چه چیزی لذت ببرم و به چه ارزش هایی قایل باشم. انفعال از این بیش تر جایی پیدا می شود؟

    ۶) انسان ها در عمل تعلقات ملی دارند. مثلا خود من فقط موسیقی ایرانی گوش می دهم و فقط شعر ایرانی می خوانم چون یاد نگرفته ام از موسیقی کلاسیک لذت ببرم یا نمی توانم راحت گوته و شکسپیر را به زبان اصلی بخوانم. ولی مرتب فیلم خارجی می بینم و لذت هم می برم و از این حیث اصلا ایرانی نیستم. این که هر کدام از ما در عمل نمی توانیم از برخی شرایط اولیه مان و خاطره ها و نوستالژی هایمان فراتر رویم و به آن چسبندگی داریم صرفا نشانه ضعف ما است و نه چیزی دارای اصالت و ارزش که بخواهیم به آن دامن بزنیم و تئوریزه اش کنیم.

    ۷) آیا ژن وطن دوستی توضیح تکاملی ندارد؟ …

    اگزیستانسیالیسم پادزهر خوبی برای بیماری ملی گرایی است. من یکی را که آشنا شدن با آموزه های اگزیستانسیالیستی از اسارت ته مانده آموزه های مبتنی بر مفاهیم عاریتی مثل وطن دوستی نجات داد.

درباره خودم

حامد قدوسی٬ متولد بهمن ۱۳۵۶ هستم و با همسرم مريم موقتا در نزدیکی نیویورک زندگي مي‌كنم. در دانش‌گاه اقتصاد مالی درس می‌دهم. به سینما، فلسفه و دين‌پژوهي هم علاقه‌مندم.
پست الکترونیک: ghoddusi روی جی‌میل

جست و جو

بایگانی‌ها