• گپ‌ و چای: مصاحبه با جواد صالحی اصفهانی، بخش دهم

    حامد: رسیدیم به بحث محدود جمع‌آوری داده‌ها. چه کار کردید؟

    جواد: در یک روز پاییزی در سال ۱۳۵۴ و در شرایطی که کیفیت تماس تلفنی هم خیلی خوب نبود من به استاد راه‌نمایم یعنی هاروی لیبن‌استاین زنگ زدم و توضیح دادم که تلاشم برای جمع‌آوری داده‌ها آن طور که می‌خواستم جلو نرفته و شکست خورده است. بر خلاف انتظارم او خیلی هم‌دلانه رفتار کرد و نشانه‌ای از شک‌کردن نسبت به چیزی که من گفته بودم در صدایش نبود. بعد از این‌که ماجرا را توضیح دادم خودش یک موضوع جدید برای تز من پیش‌نهاد کرد. گفت که به نظرش می‌توانم روی مقاله‌ای که در کلاس درس او روی توسعه مدل بوزروف برای رشد اقتصادی کار کرده بودم کارم را ادامه بدهم و آن‌را تبدیل به تزم بکنم. من خودم شک داشتم که این کار شدنی باشد ولی خب در موقعیتی نبودم که مخالفت کنم.

    لیبن‌استاین آدمی خیلی خوب و در مقام استاد راه‌نما فرد آرام و بی‌ادعایی بود (چای داغ: کسانی که با بحث‌های مدیریتی و مالی آشنایی دارند باید لیبن‌استاین را با تئوری ناکارایی X اش بشناسند. این تئوری می‌گوید که بنگاه‌ها همیشه طبق مدل بیشینه‌سازی سودی نئوکلاسیک رفتار نمی‌کنند). از آن استاد راه‌نماهایی نبود که ابتکار عمل راه‌نمایی دانش‌جو را دست می‌گیرند و لذا به من اجازه می‌داد که هر کاری دوست دارم بکنم و این به من کمک کرد که خودم مستقلن فکر کنم. بعضی وقت‌ها فکر می‌کنم که من هم باید بیش‌تر به همین شیوه با دانش‌جویان خودم رفتار کنم ولی به نظرم قضیه ریشه در شخصیت افراد دارد و من نمی‌توانم جلوی خودم را بگیرم که دائمن به دانش‌جویانم نکاتی را پیش‌نهاد نکنم. در این مورد خاص ولی لیبن‌استاین ساکن ناگهان فعال شد و اتفاقن برای من خیلی خوب شد. دو سال بعد وقتی تزم را که یک مستند ۲۵۰ صفحه‌ای او به او تحویل دادم، اولین سوالی که ازم پرسید این بود که ” به من اعضای کمیته تزت توضیح بده که چه طور ظرف دو سال از موقعیتی که فکر می‌کردی نمی‌توانی بیش از یک مقاله کوتاه روی این موضوع بنویسی به این نقطه رسیدی؟” او به من کمک کرد تا اولین شغلم را در دانش‌گاه پنسیلوانیا (U-Penn) بگیرم ولی کمی بعد از آن تصادفی کرد که هیچ وقت به‌بود کامل پیدا نکرد و چند سال بعد فوت کرد.

    ادامه مطلب ...
  • تحلیل مردم-متخصص‌محور داده‌های شهری

    این پست را می‌نویسم امیدوارم کمک بکند که تجربه‌های مشابهی هم در کشور اجرا شود. آخر هفته برنامه‌ای در MIT هست که در آن داده‌های مختلف مربوط به حمل و نقل شهری در بوستون در اختیار تیم‌های مختلف (متشکل از برنامه‌نویسان، علاقه‌مندان به مباحث شهری، متخصصان GIS و الخ) قرار می‌گیرد و ۱۲ ساعت فرصت هست تا تحلیل‌ها و خروجی‌های نوآورانه‌ای خلق شود.

    به نظرم حسن این روش این است که به جای اجرای پروژه‌های طولانی و بزرگ و درگیر بوروکراسی و درگیری‌های رایج بین کارفرما و مشاور و ناظر و الخ به متخصصان اجازه می‌دهد تا با سربار کم و در یک زمان فشرده خلاقیت و تخصص خود را در اختیار برنامه‌ریزان شهری قرار دهند. این موضوع خصوصن در ایران که این نوع مشکلات و هزینه‌ها بیش‌تر است ممکن است کارآمدی خالص پروژه را افزایش بدهد.

    اسمش را می‌گدارم تحلیل مردم-متخصص‌محور را چون صرفن ترجیحات شهروندان را آشکار نمی‌کند و بیش‌تر تخصص آن‌ها را به خدمت می‌گیرد. .

  • چرا ملت‌ها عقب می‌مانند؟ ریشه‌های قدرت، ثروت و فقر

    این عنوان سخن‌رانی دارون عاجم‌اوغلو در سری ترم ژانویه بود که هفته پیش ارائه کرد. سخن‌رانی در واقع خلاصه‌ای از فصول اولیه کتاب جدید او و جیمز رابینسون (استاد هاروارد) است. این دو نفر قبلن هم کتاب مشهور “ریشه‌های اقتصادی دموکراسی و دیکتاتوری” را نوشته‌اند که توسط جعفرخیرخواهان و علی سرزعیم به فارسی ترجمه شده است. این‌جا می‌توانید سرنخ بیش‌تری بگیرید.

    سخن‌رانی با یک سوال مهم شروع می‌شود: چرا وضعیت اقتصادی آمریکای شمالی و جنوبی این قدر با هم فرق دارد؟ نویسندگان به سراغ تاریخ می‌روند و ماجرا را از حدود پنج قرن قبل که استعمارگران اسپانیایی آمریکای لاتین را تحت کنترل داشتند و انگلیسی‌ها بخش شمالی قاره آمریکا شروع می‌کنند. اگر در ذهن‌مان مرور کنیم ظاهرن به لحاظ قابلیت کشاورزی و امکانات طبیعی دو قسمت این قاره تفاوت خیلی شدیدی با هم ندارند. آمریکای لاتین معادن مس و طلای فراوان دارد و به لحاظ کشاورزی و دام‌داری هم کشورهایی مثل آرژانتین تا همین اواخر جزو سرآمدان دنیا به حساب می‌آمدند. تمدن‌های بومی هر دو بخش عملن توسط فاتحان غارت و نابود می‌شوند و لذا این هم نباید عامل مهمی در تبیین این تفاوت باشد. چه می‌شود که با وجود شرایط اولیه کمابیش برابر بعد از پنج قرن بخش مهمی از آمریکای لاتین با معضل فقر درگیر است و آمریکای شمالی جزو ثروت‌مندترین نقاط دنیا؟

    نویسندگان پاسخ را در شیوه حکومت‌داری و نهادهای اجتماعی جست و جو می‌کنند. به اعتقاد آن‌ها اسپانیایی‌ها در جنوب نوعی حکومت غارت‌گرانه (Extractive) به وجود آوردند که اساس آن بر برده‌داری یا اجبار نیروی کار محلی برای کار به نفع اربابان خارجی و انتقال ثروت حاصله به کشور اسپانیا بود. انگلیسی‌ها با همین شیوه شروع کردند ولی وقتی دیدند که این روش خوب جواب نمی‌دهد شیوه دیگری در پیش گرفتند. مهاجرت داوطلبانه را تشویق کرده و مقرر کردند که به هر مهاجر مقدار خوبی زمین بدهند. ضمنن مهاجران دارای حق رای و مشارکت سیاسی بودند و لذا جامعه‌ای درست شد که افراد بیش‌تری در سطح خرد دارای انگیزه نوآوری و رقابت و خلق ثروت بودند (طبعن می‌دانیم که این مشارکت مخصوص مهاجران سفیدپوست بود و این نظام سیاسی جریان برده‌داری و استثمار برده‌ها و ساکنان بومی را تا چند قرن پس از آن متوقف نکرد). نویسندگان این نوع ساختار اجتماعی را دارای مشارکت حداکثری (Inclusive) می‌نامند و آن‌را در تقابل با نظام غارتی بررسی می‌کنند و باقی ماجراها. کتاب صرفن به قاره آمریکا محدود نیست و در فصل‌های بعدی کشورهایی مثل ژاپن و چین با هم مقایسه می‌شوند.

    اسلایدهای سخن‌رانی از این‌جا قابل دست‌رسی است و لذا می‌توانید ماجرا را با جزییات بیش‌تری بخوانید.

    یک سوال مهم که در سخن‌رانی مطرح شد (و اصولن یک سوال عمومی و مهم پیش روی این نوع مطالعات است) این بود که پیامدهای سیاستی (Policy Implications) این نوع مدل‌ها چیست و درک ریشه‌های تاریخی و قدیمی چه کمکی برای سیاست‌گذاری‌های ام‌روز ما می‌کند؟ سوال من پی‌رو سوال قبلی این بود که آیا ساختار مشارکت حداکثری در همه شرایط جغرافیایی و تولیدی – به عمد نمی‌گویم شرایط فرهنگی و اجتماعی – قابلیت رشد و پای‌داری دارد؟ یعنی حتی اگر بدانیم که این نوع ساختار در بلندمدت بازده بیش‌تری دارد آیا توزیع منابع و شیوه تولید روی انگیزه طبقات صاحب قدرت برای گسترش شیوه مشارکتی تاثیر ندارند؟

    این را هم در پرانتز بگویم که یک ویژگی مثبت عاجم‌اوغلو (غیر از نوآوری و پرکاری و الخ) فروتنی و شکیبایی او در برخورد با سوال‌ها است. در جمع‌های مختلف این را دیده‌ام که تمام سوالات را به دقت و احترام گوش می‌کند و هر سوالی را خودش دوباره صورت‌بندی کرده و به چند سوال مشخص‌تر می‌شکند و می‌گوید که این سوال‌ها هر کدام به کجای بحث مربوط هستند و چه اهمیتی دارند و چرا جالب هستند. البته در حین جواب‌دادن معمولن این را زیاد می‌شنوید که خب من در پاسخ به این سوال این مقاله را نوشته‌ام یا دارم برای پاسخ به این سوال به نوشتن مقاله جدیدی فکر می‌کنم و الخ 🙂

  • مدارس بازرگانی، مدارس سیاست عمومی، دانش‌کده‌های اقتصاد

    یک سری از سخن‌رانی‌های IAP ام‌آی‌تی در مورد فضای کار اقتصاددانان در شغل‌های مختلف (مدارس بازرگانی، شرکت‌های مشاوره، مدارس سیاست عمومی و الخ) است. با امیر نشسته‌ایم سر سخن‌رانی خانم مادریان (استاد مدرسه کندی هاروارد) که در مورد کار در مدارس سیاست عمومی (Public Policy) صحبت می‌کرد. یک اسلایدی داشت که مسایل اصلی سه گروه اصلی دانش‌کده‌ها را مقایسه کرد. بعضی آیتم‌هایش جذاب بود و امیر پیش‌نهاد کرد که همین الان بفرستمش روی وبلاگ. سعی کنید به صورت جدول بخوانید.

    نوع مدرسه: تمرکز اصلی، هدف اصلی، موضوع تحلیل، گروه‌ هدف، نماینده انسان‌ها، نماینده ترجیحات انسان‌ها، تحلیل تضاد، معیار تحلیل مساله

    مدارس بازرگانی: فروش محصول، خلق پول، سیاست درون سازمان، ۱٪، منابع انسانی، سهام‌داران، جنگ قیمت، کارایی

    مدارس سیاست عمومی: فروش دموکراسی، بسط صلح، سیاست انتخاباتی، ۹۹٪، حقوق بشر، رای‌دهندگان، جنگ داخلی، برابری

    دانش‌کده‌های اقتصاد: فروش اقتصاد!، Identification، اقتصاد سیاسی، مالیات بهینه، انسان اقتصادی، نظریه عاملیت، تعادل نش، بهینه‌سازی محدود

    شاه‌کارش از دید ما دو نفر مقایسه گروه هدف بود: ۱٪ (مدارس بازرگانی)، ۹۹٪ (مدارس سیاست عمومی) و مالیات بهینه از هر کدام (اقتصاددانان)

  • گپ‌ و چای: مصاحبه با جواد صالحی اصفهانی، بخش نهم

    حامد: فکر می‌کنم شما در دوره افزایش ناگهانی قیمت نفت یعنی حول و حوش سال‌های ۵۳ و ۵۴ در ایران بودید. حس‌تان از آن ماجرا و تاثیرش روی نظام اداری و مدیریتی چه بود؟

    جواد: در بانک مرکزی که بودی می‌تونستی به خوبی به هم‌ریختگی که ناشی از چهار برابر شدن یک باره قیمت در دو سال قبل بود را حس کنی. پول خیلی زیادی داشت وارد کشور می‌شد و باید یک جوری خرجش می‌کردند. همان طور که گفتی قیمت نفت در دسامبر ۱۹۷۳ (آذر ۱۳۵۲) به یک باره از ۳ دلار به ۱۲ دلار رسید و درآمد نفتی ایران را بیش از چهار برابر افزایش داد (چای داغ: چون تولید نفت یک هزینه ثابت دارد، جهش قیمت فروش از ۳ به ۱۲ درآمد فروشنده را بیش از چهار برابر افزایش می‌دهد). متاسفانه این جهش در زمان بسیار بدی رخ داد. سازمان برنامه، که رییش خداداد فرمانفرماییان بود (چای داغ: فرزند عبدالحسین فرمانفرما معروف که علی حاتمی در هزاردستان (البته با جا به جایی تاریخ و ماجراها) او را در نقش خان مظفر بازسازی کرده بود)، نسخه اولیه برنامه پنجم را تهیه کرده و در آن ۱۷ میلیارد دلار هزینه سرمایه‌گذاری در نظر گرفته بود که خب طبعن افزایش قیمت نفت در آن منعکس نشده بود. اواخر سال ۱۳۵۲ که قیمت نفت تازه بالا رفته بود شاه می‌خواست که اهداف برنامه به سمت بالا بازنگری شوند. آن‌هم نه به مقدار کوچک بل‌که تا حد ۵۴ میلیارد دلار سرمایه‌گذاری!

    ادامه مطلب ...
  • از نویسنده مهمان: ویکی‌اپلای

    مطلبی از دوست نازنینم مهدی فیضی:

    زمانی که تصمیم گرفتم برای دوره دکترای اقتصاد در اروپا اپلای کنم، تنها حامد را در وین و سپس یکی دیگر از دوستان را در مانهایم آلمان یافتم و همین. آن زمان کسی را پیدا نکردم که تجربه اپلای جدی و گسترده را برای دوره دکترا در اروپا داشته باشد؛ فرایندی که اگرچه امروز می‌دانیم آن‌قدرها هم از نوع آمریکای شمالی آن متفاوت نیست، ولی تنها به این دلیل که کسی این مسیر را نرفته بود، دست‌کم آن طور که ردپایی از خود گذاشته باشد، آن روزها برای من خیلی دشوار به نظر می‌رسید.

    به ناچار و با صرف وقت فوق العاده زیاد، شروع به جستجو در میان ده‌ها مدرسه و برنامه مختلف اروپایی کردم. طبیعتا اشتباهات زیادی در این مسیر کردم و فرصت‌های زیادی را از دست دادم. حاصل این جستجوها، یک فایل ورد به زبان انگلیسی از لیست دانشگاه‌های بیشتر کشورهای اروپایی با توضیحاتی در مورد هرکدام بود. اواخر سال اول دوره دکترا و تنها چند هفته مانده به امتحانات جامع پایان سال اول، روزهایی که حوصله‌ام از تمام آن درس خواندن‌ها سر رفته بود، به حامد پیشنهاد دادم که با هم یک متن راهنما در مورد درخواست پذیرش دکترای اقتصاد در اروپا بنویسیم تا به نوعی این تجربه را به اشتراک بگذاریم. نوشتم و حامد نیز بی دریغانه چندین صفحه اضافه نمود و لطف کرد و در سایتش گذاشت.

    امروز تعداد دانشجویان دکترا در شهرهای مختلف اروپایی به ده‌ها نفر رسیده است. نمی‌دانم چند نفر آنها از راهنمای ما استفاده کرده اند ولی انبوه ایمیل‌هایی که، گاه از دور افتاده‌ترین نقاط ایران، به ما، و طبیعتا خیلی بیشتر به حامد، می رسید/می رسد، نشان می‌دهد که مخاطبین زیادی داشته است. در این مدت بسیاری از لینک‌های این راهنما از کار افتاده‌اند، برنامه‌های تحصیلات تکمیلی در بسیاری از شهرهای مختلف اروپایی متنوع ترشده اند و همچنین تعداد دانشجویان ایرانی در کشورهای مختلف و در رشته‌های مرتبط بسیار فزونی گرفته است. این بود که چندی پیش به حامد پیشنهاد کردم که متن را بازنویسی کنیم. حامد، برایم نوشت که نه این که فرصت نداشته باشد، بلکه ترجیح می‌دهد که کار را نسل بعدی پی بگیرد.

    این بود که به نظرم رسید شاید بهتر باشد این بار به جای یک فایل، یک سایت ویکی به این منظور آماده شود که بتواند در طول زمان بدون نیاز به ما به‌روز شود. آدرس این سایت را ماه‌ها پیش گرفتم و نسخه اولیه‌اش همان روزها آماده بود. با توجه به این که فصل اپلای برای دانشگاه‌های اروپایی دارد شروع می شود، با این که سایت هنوز کاملا آماده نیست، به نظرم رسید بهتر است سایت را رونمایی کنم.

    مطالب این سایت هم‌اکنون تنها به منظور راهنمای اقدام برای ادامه تحصیل در مقطع کارشناسی ارشد و دکترای اقتصاد در اروپا تنظیم شده است، هرچند کلیات آن برای سایر رشته ها نیز کاربرد دارد. عنوان سایت هم کلی است و در حالت ایده‌آل می‌تواند برای تمام رشته-های علوم انسانی، علوم پایه و مهندسی و حتی در سایر مناطق دنیا تعمیم داده شود ولی فعلا در این فاز به نظرم بهتر است که یک ویکی به نسبت کامل تنها در مورد اپلای برای رشته اقتصاد در اروپا داشته باشیم. آدرس سایت این است:
    http://www.wikiapply.org/

    دوستانی که در هر یک از دانشگاه های اروپایی تحصیل می‌کنند می‌توانند، مطالب خود را در مورد توضیح دانشکده، دانشگاه و یا شهر و کشور محل تحصیل خود و چگونگی اپلای برای آن دانشکده در این سایت قرار دهند، کافی است که آن را به ایمیل من feizi@wiwi.uni-frankfurt.de بفرستند. برای همکاری های بلندمدت‌تر می‌توان شناسه کاربری در سایت نیز تعریف کرد.

    در هفته های آتی گرافیک ظاهری سایت بهتر و همچنین محتوای آن کامل‌تر می‌شود. برخی دوستان عزیزم، علی سرزعیم، حمید بوستانی‌فر، پویا جبل عاملی، محمد وصال، و علی اکبر سعادت‌نیا کمک کردند تا مطالب نسخه اول راهنمای ما به‌روز شود که از همه آنها بسیار متشکرم. (دوستانی چندی نیز قرار است به‌زودی مطالبی بفرستند تا در سایت قرار گیرد.) به ویژه از دوست قدیمی و نازنینم، آرمان انزان‌پور، که بی‌دریغ پشتیبانی فنی و گرافیکی سایت را به عهده گرفته است، و دوست دورافتاده و صمیمی خود، حامد عزیز که این متن را نیز در وبلاگش می‌گذارد، بسیار سپاس‌گزارم.

    دومین این سایت چندین ماه دیگر آزاد می شود و من امیدوارم که از آن موقع، چنان که حامد نیز گفت، نسل بچه‌های جدیدتر، سایت را تا سال ها سراپا نگاه دارند. اگر تنها تمام بچه هایی که از این سایت استفاده می کنند، پس از دریافت پذیرش در تکمیل آن بکوشند، در درازمدت مجموعه ای قابل توجه خواهیم داشت. همچنین اگر اثر جانبی این سایت، شکل‌گیری شبکه‌ای از دانشجویان تحصیلات تکمیلی اقتصاد و رشته های مرتبط در اروپا، مثلا از طریق ارتباط تولیدکنندگان محتوا برای سایت در دانشگاه‌های مختلف، باشد؛ می‌توان به قدم‌های بزرگ‌تر بعدی نیز اندیشید.

    با احترام
    مهدی فیضی

  • خیابان، آکادمی، بازار

    مقاله منتشر شده در شماره ۱۸ مجله مهرنامه. متن پی‌دی‌اف و صفحه‌آرایی‌شده را می‌توانید این‌جا بخوانید.

    اقتصاددان مالی در مواجهه با جنبش

    دوستان ماهنامه از من خواسته‌اند تا نظرم را در مورد ریشه‌ها و تاثیرات بلندمدت جنبش‌‌های اشغال در سطح جهان و به طور مشخص‌تر جنبش اشغال وال‌استریت بیان کنم. پاسخ این‌ سوال که دینامیک‌ شکل‌گیری و بالندگی جنبش‌های اشغال چه بوده و خواهد بود و نهایتن به کجا خواهد رسید و چه تاثیراتی خواهد داشت فرای دانش و تخصص من است. ضمن این‌که روی‌کرد و سلیقه شخصی‌ام این است که به دلیل سرشت پیچیده و غیرخطی جوامع انسانی به کیفیت هرنوع پیش‌بینی قاطعانه، خطی و تک‌مسیری در مورد چرخش‌های آینده جوامع بشری بدبین و کم‌اعتنا باشم. از دید من چنین پیش‌گویی‌هایی در مورد پایان یا ظهور یک نوع ساختار سیاسی/اجتماعی خاص بیش‌تر یک دستورکار و/یا کنش سیاسی معطوف به بسیج نیروها است تا یک عمل فکری و تحلیلی محض.

    جنبش‌ وال‌استریت – مثل هر جنبش دیگری – شبیه عکس رادیولوژی از بخشی از تقاضاهای سطح جامعه است و مجموعه‌ای سیال و متحول از خواسته‌ها را نمایندگی و بازتولید کرده و می‌کند – که همان‌طور که از اسم این جریان پیدا است – خواسته‌های معطوف به تغییر نظام مالی جزو اولویت‌های آن است. نظرسنجی‌های مختلف در مقاطع زمانی متفاوت نشان داده‌اند که بخش مهمی از شهروندان آمریکایی (هر چند نه لزومن اکثریت شهروندان) با بسیاری از این خواسته‌ها هم‌دلی نشان داده‌اند، ضمن این‌که برخی نخبگان نیز حمایت خود را از کلیت این خواسته‌ها اعلام کرده‌اند. لذا شعارهای این جنبش را باید ترجمان برداشت‌های ذهنی و خواسته‌های (هر چند مبهم) گروهی از شهروندان دانست و نمی‌توان از آن به سادگی گذشت.

    این نوشته کوتاه روی بازخوانی برخی از خواسته‌های معترضان در ارتباط با بخش مالی متمرکز است. این متن البته خطی نیست، یعنی قصد ندارد که یک موضوع مشخص را با تمام جزییات و ابعادش تحلیل کرده و به نتیجه روشنی برسد. برعکس بیش‌تر به نوعی دیالوگ آزاد با خواسته‌های بیان‌شده شبیه‌تر است. ساختار جنبش به‌گونه‌ای است که آگاهانه از تولید و انتشار یک رشته خواسته‌های مشخص و ثابت خودداری شده است و صحبت کردن از خواسته‌های آن به عنوان موضوعی رسمی می‌تواند بی‌معنی باشد. سیالیت خواسته‌ها به نویسنده این متن اجازه می‌دهد تا منتخبی از موضوعات را برگزیند و داعیه بررسی همه‌جانبه خواسته‌های جنبش را هم نداشته باشد.

    ادامه مطلب ...
  • گپ‌ و چای: مصاحبه با جواد صالحی اصفهانی، بخش هشتم

    حامد: برای کار آینده چه تصمیمی داشتید؟ آیا حضور در ایران روی این تصمیم اثر داشت؟

    جواد: داشت! سفرم به تهران عملن تبدیل به تلاش برای تعیین مسیر آینده شغل من شد. علامت‌های مبهمی بهم می‌رسید که برای هر نوع مسیری که انتخاب کنم چه مزایایی دریافت می‌کنم و من هم سخت به این موضوع فکر می‌کردم که بلاخره باید خودم را برای چه نوع شغلی آماده کنم. آیا باید به امید ارتقاء در نظام دولتی تبدیل به اقتصاددان بوروکراتیک می‌شدم یا این‌که برای تدریس فرد به‌تری بودم؟ دقت کنید که اکثر فارغ‌التحصیلان این روزها مسیری که من پیش روی خودم می‌دیدم را نمی‌بینند. الان سوال این است که آیا شغل خود را در عرصه تحقیق انتخاب کنیم یا نه؟ ممکن است اشتباه کنم ولی آن روزها تنها اقتصاددانی که در تهران صحبت از تحقیق و انتشار مقاله می‌کرد هاشم پسران بود که او هم خیلی مطمئن نبودیم این مسیر را ادامه خواهد داد.

    اگر از زبان اقتصاد نیروی کار استفاده کنیم، علامتی که من از بازار کار اقتصاددانان در ایران دریافت کردم، که آن‌روزها البته بازار محدودی بود، اساسن بر پایه مسیر شغلی تعداد محدودی اقتصاددان بود که من می‌شناختم که یا در دولت بودند و یا در دانش‌گاه (که آن‌روزها فقط دو دانش‌گاه تهران و ملی گروه‌های جدی اقتصاد داشتند). قبول دارم که این نگاه، نگاه محدودی به آینده شغلی است.

    ادامه مطلب ...
  • مقالاتی در اقتصاد فساد

    MIT یک سنت خوبی دارد و آن‌هم ترم ژانویه معروف به IAP است که به مدت یک ماه – بین دو ترم اصلی – مجموعه فراوانی از کلاس‌های کوتاه‌مدت یا کاربردی یا سخن‌رانی‌های تک‌جلسه‌ای برگزار می‌شود. دوست داشتم فرصت بیش‌تری داشتم و خلاصه‌ای از کلاس‌ها یا سخن‌رانی‌هایی که روزانه می‌روم را برای بقیه می‌نوشتم. در حد توان گاهی خلاصه برخی مباحث را معرفی می‌کنم. برنامه را می‌توانید این‌جا ببینید.

    یکی از سخن‌رانی‌هایی که دوست داشتم را بن اولکن از دانش‌کده اقتصاد ارائه کرد و موضوعش در مورد فساد در کشورهای در حال توسعه بود. بحثش به لحاظ تئوریک نکته عجیب یا جدیدی نداشت. به طور خلاصه فساد بد است چون هزینه خدمات دولتی را بالا می‌برد، باعث بازتوزیع ثروت از طبقات مستحق کمک به طبقات متصل به قدرت می‌‌شود، اعمال قانون را در جایی که تخلف باعث آسیب به دیگران می‌شود (مثلن رانندگی با سرعت زیاد یا آلوده کردن محیط زیست) ضعیف می‌کند، درآمد مالیاتی دولت را کم می‌کند، به کسانی که مجرم نیستند هم هزینه تحمیل می‌کند و الخ. قسمت جالب کار مربوط به مقالات تجربی او بود که عمدتن در اندونزی و بر اساس طراحی آزمایش تصادفی انجام شده‌اند و سعی می‌کنند تخمین‌های عددی از حد و اندازه اثرات فساد و رفتار افراد تحت مکانیسم‌های مختلف کنترل فساد ارائه کنند. در مورد این روش در پست مفصلی توضیح خواهم داد. برای مثال این مقاله و این مقاله و این مقاله او را ببینید.

    من البته یک ملاحظه‌ای داشتم که اگر قوانین ناکارا باشند – مثلن بدون توجیه کافی جلوی ورود سرمایه‌گذاران به تولید با بازده مثبت اجتماعی(۱) را بگیرد – یا اگر پرداخت هزینه‌های تخلف مستلزم فعالیت‌های (به لحاظ اجتماعی) ناکارا باشد- مثلن این‌که صرفن برای پرداخت جریمه رانندگی راننده یک کامیون گران‌قیمت باید دو روز علاف شود – فساد (به معنی دور زدن قوانین) یک سری نتایج اجتماعی مثبت دارد و باید در محاسبه هزینه‌ها وارد شود. بن با این مشاهده موافق بود ولی نکته خوبی اضافه کرد که سنجش اثر مثبت خالص بسیار مشکل است چون معمولن هر فسادی هر دو جنبه را با هم دارد.

    یادم هست که یک بار در ایران فراموش کرده بودم که قبض برقم را پرداخت کنم. یک روز صبح مامور اداره برق آمد و خبر داد که به علت بدهی برق باید قطع شود. او البته ام‌روز برق را قطع نمی‌کند ولی باید همین الان بروم و پول را بدهم. سریع رفتم اداره برق و مدت‌ها در صف ایستادم و فهمیدم باید یک “جریمه ثابت” را پرداخت کنم. قبض جریمه را دادند و مجبور شدم در صف خیلی طولانی در یک شعبه خاص بانک در خیابان زنجان معطل شوم و خلاصه ماجرا با بیش از نصف روز علافی خاتمه یافت.

    چند سال بعدش در یک پروژه مشاوره در زمینه اصلاح سیستم‌ها با مدیران اداره برق تهران کار می‌کردیم. ازشان پرسیدم که ماجرای این علاف‌کردن مردم چیست؟ مثلن چرا همان ماموری که برای قطع برق آمده است – و لذا اطلاعات مشترک از طریق سیستم رایانه‌ای به او داده شده است – همان موقع قبض جریمه را هم دست آدم نمی‌دهد که سر راهش برود یک بانک خلوت قبض را بدهد و یک‌باره به اداره برق برود. یک‌نفرشان جواب هوش‌مندانه‌ای داد. گفت ما می‌فهمیم این سیستم ناکارا است ولی می‌خواهیم کسی که پول برقش را نداده کمی تنبیه کنیم. می‌توانیم تصور کنیم که چون دست‌شان به لحاظ سقف جریمه مالی بسته است از طریق اعمال جریمه‌های غیرمالی سعی می‌کنند هزینه تنبلی در پرداخت قبض را بالا برده و انگیزه افراد برای پرداخت به موقع را افزایش دهند.

    این دو جریمه چه فرقی با هم دارند؟ با فرض این‌که دولت کارش را خوب انجام می‌دهد جریمه نقدی به لحاظ اجتماعی ناکارا نیست چون پولی را از جیب من برمی‌دارد و به خزانه می‌ریزد. از آن طرف معطلی در مسیر اداره برق و بانک و غیره به لحاظ اجتماعی یک فعالیت با بهره‌وری صفر (یا حتی منفی) است. در واقع دولت برای این‌که اثر بازدارندگی (Deterrence) ایجاد کند مجبور است از مکانیسم‌هایی استفاده کند که در زمان اجرا ناکارآمد هستند. حال اگر مردم بتوانند با پرداخت رشوه به مامور برق این فرآیند را دور بزنند همه اثرات را با هم داریم. از یک طرف قبض برق‌شان را دیر می‌دهند و باعث زیان به بودجه برق می‌شوند. از طرف دیگر جریمه به جای این‌که به جیب اداره برق برود به جیب مامور برق می‌رود و لذا بودجه عمومی کم می‌شود. این‌ دو مورد طرف منفی فساد است. از آن طرف لازم نیست جامعه یک فعالیت غیربهره‌ور را در صف اداره و بانک تحمل کند و این قسمت مثبت ماجرا است.

    ممکن است بپرسیم خب چرا حقوق ماموران آن‌قدر زیاد نشود که رشوه نگیرند؟ جواب این سوال بدیهی نیست چون هنوز به لحاظ مشاهدات تجربی نمی‌دانیم که آیا افزایش حقوق باعث کاهش تمایل به فساد توسط ماموران دولتی می‌شود یا افزایش آن! از دید نظری برای این‌که افزایش حقوق منجر به کاهش فساد شود حداقل دو دلیل داریم. اول این‌که برای اکثر انسان‌ها گناه کالای پست است یعنی با افزایش درآمد مصرفش کم می‌شود. مثلن ممکن است بگوییم وقتی فرد بین گرسنگی فرزندانش و فساد گیر کرده است تمایل به فساد دارد چون منفعت حاشیه‌ای فساد برایش بالا است ولی وقتی درآمدش بالا می‌رود این منافع کم می‌‌شود. دلیل دوم این است که وقتی حقوق بالا می‌رود هزینه فرصت از دست دادن شغل (به دلیل فساد) بالا می‌رود و فرد انگیزه بیش‌تری دارد که کارش را به شیوه سالم حفظ کند. از آن طرف بالا بردن حقوق ممکن است منابع بیش‌تری به ماموران دولتی بدهد تا شبکه فساد موثرتری ایجاد کنند. به لحاظ تجربی مشاهدات مخلوط هستند.

    پانوشت:

    ۱) در اقتصاد وقتی می‌خواهیم تاثیرات یک فعالیت را از زاویه کلان ببینیم صحبت از منافع و مضررات اجتماعی می‌کنیم و منظورمان به صورت دقیق مجموعه مازادی است که برای همه طرف‌های درگیر در یک مبادله تولید می‌شود. مثلن وقتی یک تاکسی خالی رد می‌شود و من را سوار می‌کند و ۵۰۰ تومان کرایه می‌گیرد را تصور کنید. در این مبادله راننده تاکسی ۵۰۰ تومان گیرش آمده است. من هم نیم ساعت زودتر به کارم می‌رسم و اگر وقتم ساعتی ۲۰۰۰ تومان ارزش داشته باشد از این ره‌گذر ۵۰۰ تومان منفعت می‌کنم. لذا منافع اجتماعی این ماجرا ۵۰۰ + ۵۰۰ تومان بوده است. به همین قیاس می‌توانیم صحبت از هزینه‌های اجتماعی هم بکنیم. همین تاکسی اگر بنزین آلوده‌کننده مصرف کند بابت جا به جایی من مقداری سرب در فضا می‌پراکند که سلامت بقیه را به خطر می‌اندازد (و می‌توان آن‌را مثلن با هزینه درمان بیماری ناشی از هوای آلوده و غیره تخمین زد) و باید آن‌را با علامت منفی در آن رابطه وارد کرد.

  • گپ‌ و چای: مصاحبه با جواد صالحی اصفهانی، بخش هفتم

    حامد: کار شخص شما چه طور به جریان‌های سیاسی روز مربوط می‌شد؟

    جواد: از طریق تحلیل تئوریکی که گروه‌های مختلف داشتند. مثلن بخشی از ایدئولوژی سازمان فداییان بر مبنای جریان‌های سیاسی روز که از حرکت‌های انقلابی آمریکای لاتین الهام گرفته بود شکل گرفته بود ولی از طرف دیگر ربط قوی هم با مباحث داخل ایران داشت. از مهم‌ترین این مباحث این بود که آیا ایران جامعه دهقانی، ما بعد فئودالی یا صنعتی است. بحث اصلی ماجرا حول مالکیت زمین بود. غیر از جذابیت سیاسی‌اش این بحث‌ها مستقیمن به تحقیق من هم مربوط بودند.

    تحلیل حزب توده، که با خط تحلیلی مسکو هماهنگ بود، این بود که ایران در مرحله عبور از جامعه فئودالی به صنعتی است و همان‌طور که لنین توصیه کرده بود تضادهای انقلابی جامعه باید توسط یک حزب کارگری پیش‌رو یعنی حزب توده و نه کس دیگری هدایت شود. از آن طرف قرائت دیگری از ماجرا که از نوشته‌های مائو الهام گرفته بود معتقد بود که یک حرکت انقلابی دهقانی باید توسط احزاب متمایل به چین، که آن‌موقع‌ها بیش‌تر در خارج از ایران بودند، هدایت شود. ایده مبارزات دهقانی و نظام فئودالی به صورت جدی توسط فرهاد نعمانی (چای داغ: استاد فعلی دانش‌گاه آمریکایی پاریس) و خصوصن در کتابش به زبان فارسی با عنوان “توسعه فئودالیسم در ایران” مطرح و پشتیبانی می‌شد.

    فداییان گروهی بود که پای‌گاه داخلی داشتند و قصدشان طرح مسیری مستقل از مسکو و پکن بود. لذا طرح ایده مبارزه چریکی شهری، بر اساس تفسیر تاریخی متفاوت و نه تفسیر فئودالی، روش خوبی بر فرستادن این علامت بود که گروهی مستقل هستند و خود را از حزب توده و احزاب طرف‌دار چین متمایز می‌دانند. تئوری که به این تفسیر می‌خورد تز مشهور مارکس در مورد “شیوه تولید آسیایی” بود که کارل ویت‌فوگل در کتاب “استبداد شرقی و جوامع آبی” از آن استفاده کرده بود. (چای داغ: در مورد این کتاب و مفهوم استبداد آسیایی مقالات زیادی روی وب فارسی هست، از جمله این مقاله که جمع‌بندی خوبی از تعدادی از این نظریات ارائه می‌کند).

    ادامه مطلب ...

درباره خودم

حامد قدوسی٬ متولد بهمن ۱۳۵۶ هستم و با همسرم مريم موقتا در نزدیکی نیویورک زندگي مي‌كنم. در دانش‌گاه اقتصاد مالی درس می‌دهم. به سینما، فلسفه و دين‌پژوهي هم علاقه‌مندم.
پست الکترونیک: ghoddusi روی جی‌میل

جست و جو

بایگانی‌ها