• استراتژی رای دادن برای غیر

    استراتژی رای دادن برای غیر معینی‌ها و دانشجو شدن من
    معینی‌ها که خب به او رای می‌دهند. من پیشنهادی برای برای مردد‌ها و طرفداران هاشمی دارم. فرضیات من این‌ها است:
    ۱) در دور اول کسی برنده نخواهد شد.
    ۲) هاشمی رای خود را دارد و احتملا به دور دوم خواهد رفت.
    ۳) ضرر ناشی از برنده شدن هر یک از دو نفر معین و هاشمی برای طرفداران آن یکی بسیار کم‌تر از ضرر برنده‌شدن راستی‌ها برای هر دو گروه است.
    ۴) این امکان وجود دارد که اگر یکی از راستی‌ها با هاشمی به دور برود هاشمی از آن‌ها که رایشان یک‌کاسه شده شکست بخورد.
    ۵) اگر معین و هاشمی به دور دوم بروند برای تصمیم‌گیری بین آن‌ها وقت باقی خواهد بود.
    ۶) در حال حاضر هر دو گروه باید حداکثر تلاششان را بکنند که محافظه‌کاران به دور دوم راه نیابند.
    بر اساس این فرضیات کار خودم را راحت کردم و متقاعد شدم که مستقل از این‌که در این مقطع زمانی هاشمی بهتر باشد یا معین، به معین رای بدهم. به دلایل فوق این استراتژی را برای طرفداران هاشمی هم توصیه می‌کنم. ضمنا اگر تحریمی هستید پیشنهاد می‌کنم یک‌بار دیگر هم که شده به رای دادن به معین در دور اول فکر کنید و انتخاب خود را در دور دوم محدود نکنید. در غیر این صورت شاید اگر برای دور دوم نظرتان عوض شد و از برنده شدن قالیباف یا احمدی‌نژاد هراس‌ناک شدید مجبور شوید به هاشمی رای بدهید.

    ضمنا جهت اطلاع دوست و آشنا بنده در امتحان و مصاحبه ورودی این‌جا قبول شدم. یه دوره پیشرفته اقتصاد است که حدود ۲۰ تا درس دکترا می‌گذرانی و بعد برای تز می‌روی یکی از چند دانشگاهی که با هم همکاری دارند. اگر خدا بخواهد فعلا قصد دارم شروع کنم تا ببینم چه می‌شود. تا جایی که فهمیده‌ام وینی‌ها در تئوری بازی‌ها و حوزه‌های کاربردی مربوط به آن فعال هستند و من هم بدم نمی‌آید دو سالی روی این حوزه متمرکز شوم. چند تا درس هیجان‌انگیز هم دارند. از جمله نظریه انتخاب عمومی (همان اقتصاد سیاسی مدرن) که پروفسور مولر ارائه‌ می‌کند. آن‌هایی که با دکتر نیلی اقتصاد سیاسی داشته‌اند حتما کتاب مولر که منبع درس دکتر بود را می‌شناسند. یک درس انتخاب اجتماعی و یک درس یادگیری و عقلانیت محدود در بازی‌های تکراری هم هست که قشنگ به نظر می‌رسند.

  • برای ثبت در تاریخ :

    برای ثبت در تاریخ : بخش اول معین
    من هنوز هم بین رای دادن به معین و هاشمی در تردیدم. خصوصا اگر بخواهم انتخابم را بر اساس تخمین از عملکرد این دو در دولت آینده بنا کنم. به طور طبیعی احساسی در درونم هست که تشویقم می‌کند به معین رای بدهم که شاید مهم‌ترین محرکش ترس یا شاید حتی تنفری است که از محافظه‌کاران دارم و ترجیح می‌دهم یک‌بار دیگر در گفتن یک نه بزرگ و «حال‌گیری» از آن‌ها‌ شرکت کنم. معین هرچه باشد نماینده جریان دموکراسی‌خواهی است و سخت است که بخواهی به کسی غیر از نامزد منتخب بسیاری از افراد مورد احترامت رای بدهی.
    معین در قیاس با هاشمی ویژگی‌های مثبتی دارد. حرف‌هایش و حالت‌های رفتاریش بوی کهنگی و تکراری بودن نمی‌دهد. وضعیتش و مواضعش دو پهلو و مبهم نیست. سعی خواهد کرد بر سر آزادی‌های مردم کوتاه نیاید و محتملا به تقویت دموکراسی‌خواهی کمک خواهد کرد. به لحاظ فردی چهره صمیمی‌تر و رفتار دموکرات‌منشانه‌تری دارد و آن تکبر و خود‌رایی‌ هاشمی در او نیست. و نهایتا این‌که احتمالا از حمایت گسترده‌تری بین روشنفکران برخوردار است. این‌ها همه چیزهایی است که من می‌توانم به عنوان برتری‌های معین نسبت به هاشمی از آن‌ها یاد کنم. با این وجود نمی‌توانم چشم خود را بر ضعف‌هایش که من را برای رای دادن به او مردد می‌کند ببندم و خصوصا در مقابل استدلال‌های دوستانم که معین را در مقابل هاشمی به عرش اعلی برده‌اند سکوت کنم. به دلایل زیر:
    -۱ طرفداران معین بازی سیاست را بسیار ساده تصویر می‌کنند. به فرض که معین پس از ریاست جمهوری بر تمامی شعارهای خود وفادار باشد آیا فکری برای عکس‌العمل طرف مقابل کرده است؟ معین مثلا گفته‌ است که به حکم حکومتی تمکین نمی‌کند. خب آمدیم و فردا موردش پیش آمد و او تمکین نکرد. آن‌گاه چه خواهد شد؟ آیا به یک قدم بعد بازی هم فکر کرده‌اند؟ حرکت بعدی چیست؟ من این خطر را احساس می‌کنم که طرح ناپخته شعارهای بسیار آوانگارد اصلاح‌طلبان بدون توجه به عکس‌العمل‌های احتمالی طرف مقابل و مقدوریت‌ها و محدودیت‌های هر طرف باعث شود تا مخالفان این‌بار با تمامی نیرو برای ریشه‌کنی جنبش اصلاحات و بدنه حامی آن اقدام کنند.
    -۲ بسیاری از شعارهای معین در بهترین حالت بیان آرزوهای ما است. من به بیان آرزو رای نمی‌دهم به تحقق آن‌ها رای می‌دهم. ما در کشوری نیستیم که رییس جمهورش آزادی عمل بالایی داشته باشد و رای‌ها برای این باشد که بگوید کدام جهت را انتخاب کند. مساله ما این است که کسی باید قادر باشد گذار از وضعیت فعلی به وضعیت مطلوب را طراحی و هدایت کند. من در این‌که معین و در برنامه‌هایش چنین قابلیتی را برای هدایت تغییرات دارا باشند کمی تردید دارم.
    -۳ دوستان طرفدار معین مرتب بر تیم داشتن او و اعتقادش به کار تیمی سخن می‌گویند. این دوستان احتمالا فرآیند تصمیم‌گیری و مدیریت تصمیمات در ایران را خوب نمی‌شناسند. رییس جمهور ایران فقط مسوول تشکیل کابینه و تیم مشاورانش نیست بلکه شخصا مسوول تصمیم‌گیری در نهاد‌های مهمی مثل شورای اقتصاد هم هست. رییس جمهور اصلاح‌طلبان که در درون خود طیفی از اقتصاددان‌ کاملا راست‌گرا مثل موسی غنی‌نژاد تا چپ‌گراهایی مثل فرشاد مومنی یا حتی فریبرز رییس‌دانا را پوشش می‌دهند باید بتواند قاطعانه بین دیدگاه‌های متضاد یکی را انتخاب کرده و آن را پیش ببرد. و این تازه اول ماجرا است. هر تصمیم و هر برنامه‌ای که از دل دولت بیرون باید موافقت و همراهی نهاد‌های خارج از قوه مجریه را کسب کند و رییس جمهور در زمان اجرا حاضر باشد ریسک‌ها و هزینه‌های اجرای آن را تحمل کند. در تمامی این مراحل ظرفیت‌های شخصی رییس جمهور است که حرف اول را می‌زند. آن‌هایی که کمی نزدیک‌تر با اقتصاد ایران درگیر بوده‌اند می‌‌توانند تجربه خاتمی که نسبت به اقتصاد خالی از ذهن بود را به یاد آوردند.
    -۴ من به لحاظ شخصی از بسیاری از اصلاح‌طلبان خوشم می‌آید. آن‌ها نشان داده‌اند که حاضر نشده‌اند به هر قیمتی در قدرت بمانند. حرفهایشان به حرف‌های من نزدیک است و دنیا را بهتر می‌شناسند. ولی چون با ایشان در جاهای مختلف کار کرده‌ام نمی‌توانم بگویم لزوما برای کشورداری مناسب هستند. جهانگرد برای من یک نمونه است. دیروز دیدم از معین حمایت کرده است و طبیعی هم هست چون فامیل نزدیک او است. همین آقای جهانگرد چند صد میلیارد تومان بودجه برای طرح توسعه فن‌آوری اطلاعات خرج کرده و من که کمابیش در جریان طرح‌های تکفا هستم می‌دانم که در مقایسه با دیگر کشورها عملکرد چندانی نداشته است. راستش حس می‌کنم دوستان کمی بی‌انصافی می‌کنند وقتی یادشان می‌رود هاشمی مردانی مثل کرباسچی و البته زنگنه را در حلقه دور خود داشت که بیشتر رشد اقتصادی دوره خاتمی مدیون طرح‌هایی است که او در پارس جنوبی اجرا می‌کند.
    -۵ از این شعار توسعه دانایی محور معین به غایت می‌هرسم. به نظرم این شعارش همان‌قدر تبلیغاتی و غیرحرفه‌ای است که طرح فدرالیسم محسن رضایی و فروش ساختمان‌های دولتی احمدی‌نژاد و اقتصاد مردمی قالیباف و مبارزه با فساد لاریجانی و پنجاه هزار تومان کروبی. معین هرگز کلمه‌ای بیشتر از اسم این توسعه دانایی محور نگفته و من از این می‌ترسم که مشاوران جوان یا کتاب‌خوانش بخش مهمی از منابع و انرژی کشور را صرف طرح‌هایی کنند که آن‌هایی که دستشان در کار است می‌دانند دست آخر برای مردم نان و آب نمی‌شود. یک آدرس کوچک می‌دهم. به عملکرد مرکز صنایع پیشرفته که در دولت خاتمی درست شد و ده‌ها میلیارد تومان پول تا به حال خرج کرده نگاه کنید تا ببینید سرنوشت اقتصاد دانایی‌محور ممکن است به کجا ختم شود.
    -۶ من بسیاری از ملی‌مذهبی‌ها و نهضتی‌ها را از نزدیک و به خوبی می‌شناسم. مردمانی بسیار نازنین و محترم و سالم هستند. ولی افکار اقتصادی و فلسفی ایشان فاصله زیادی با دیدگاه‌هایی دارد که این روزها در بین اهل فن در دنیا و حتی در ایران مطرح است. مضاف بر این‌که تقریبا هیچ کدامشان هیچ تجربه‌ای از کار اجرایی ندارند. حال من نمی‌دانم وعده دادن پست اجرایی به این افراد چقدر عملی و چقدر کارآمد خواهد بود.
    -۷ …
    دست آخر می‌گویم که معنی این حرف‌ها این نیست که لزوما به معین رای نمی‌دهم چه بسا که رای هم بدهم ولی این‌ها را می‌نویسم تا یادمان باشد به چه کسی و با چه محدودیت‌ها و ضعف‌هایی رای می‌دهیم. که خیال برمان ندارد. که مثل خرداد هشت سال پیش و بهمن پنج سال پیش فکر نکنیم که رسیده مژده که ایام غم نخواهد ماند. من بیشتر دوست دارم به خودم و به دوستانم و به نامزد محتملا پیروز انتخابات بگویم فراموش نکنید که «این دریا چه موج خون‌فشان دارد».

  • سه نفر از دوستان من،

    سه نفر از دوستان من، یاسر کراچیان، بورگان نظامی و علی شوریده متن زیر را در توجیه رایشان به معین نوشته‌اند. هر چند رای نهایی من ممکن است با آن‌ها یکی باشد ولی لزوما استدلال‌هایشان را قبول ندارم و نقد خودم را بعدا خواهم نوشت. متنشان با مختصر ویرایشی این است:
    چرا ما رای مشروط به معین را در برابر دیگر گزینه‌های موجود یعنی تحریم، رای به هاشمی و رای به قالیباف بهترین گزینه می دانیم؟

    ۱- رای به معین در برابر تحریم:
    – در شرایط فعلی و بر اساس نظرسنجی‌های انجام گرفته مشارکت مردمی بیشتر از ۵۰ درصد خواهد بود. بنابراین تحریم کارکرد مشروعیت‌زدایی خود را به کلی از دست داده است.
    – رای مشروط به معین بر اساس برنامه‌های اعلام شده‌ی وی، رای به نظام نیست بلکه رای به تحول در اصلاحات و برتری دادن مصالح مردم بر مصالح نظام است.

    -۲ رای به معین در برابر هاشمی:
    – بر اساس آمارهای موجود رای به هاشمی به امید بهبود وضعیت اقتصادی اشتباه است. در دوران اصلاحات، بهبود معشیت مردم با وجود چالش‌های ناشی از ورود خیل عظیمی از نیروی کار جوان، پرشتاب‌تر از دوران هاشمی بوده است. (به‌ویژه نسبت به دوره‌ی دوم (۷۶-۷۲))
    – افزایش‌بهره‌وری اقتصادی و بهبود وضع معیشت مردم بدون ایجاد و حفاظت از فضای رقابت آزاد امکان‌پذیر نیست. هاشمی و تیم اقتصادی‌اش، به نام خصوصی‌سازی انحصارات اقتصادی دولتی را به انحصارات خصوصی تبدیل خواهند کرد. انحصارات خصوصی با جلوگیری از شکل‌گیری فضای رقابت آزاد مانعی جدی‌تر از انحصارات دولتی برای پیشرفت اقتصادی و توسعه ایران خواهند بود.

    – رای به هاشمی برای پرهیز از درگیری‌های سیاسی وکسب آرامش لازم برای ایجاد تحولات تدریجی، یک استراتژی اشتباه است. آرامش مورد نظر هاشمی، همچون دوره‌ی دوم ریاست‌جمهوری وی، تنها با کوتاه آمدن در برابرتمامی خواسته های جناح محافظه کار حاصل خواهد شد. در سکوت دوران هاشمی تمامی تصمیم‌گیری‌های حیاتی کشور تنها در جهت رضایت ارباب قدرت و پایمال شدن منافع ملی صورت خواهد گرفت.
    – امید بستن به تغییر هاشمی در سال‌های پس از ریاست‌جمهوری، به بیراهه رفتن است. چرا که اگر می‌گوییم که تیم وی تجربه‌ی اداره‌ی کشور را به دست آورده است، چرا این امر در ۴ سال دوم محقق نشد. تجربه نشان‌دهنده‌ی این است که رویه‌ی وی در ۴ سال دوم هیچ تفاوتی با ۴ سال اول نداشته است که گام به عقب نیز بوده است. سپردن پست های اقتصادی در دور دوم به افرادی ناکارآمد گواهی بر این مدعا است.
    – ایران نیازمند تغییر و تحول است. با رای به هاشمی، تکرار گذشته و به تعویق انداختن تغییرات لازم، نه تنها مشکلی حل نمی شود، بلکه بهبود کشور به تحولات دشوارتر و دردناک‌تری احتیاج خواهد یافت.
    – باتوجه به تشتت آرای انحصارگرایان و پایگاه محدود ۲۰ تا ۳۰ درصدی‌شان، به هرصورت، آنها برنده‌ی انتخابات نخواهند بود. بنابراین رای به هاشمی برای رفع خطر بازگشت انحصارگرایان اشتباه است.
    – بسیاری حضور وی را طلیعه‌ای برای رابطه با آمریکا می‌دانند. در حالی که تجربه‌ی روابط خارجی ایران در سال ۷۵ که همه‌ی سفیران اروپایی ایران را ترک کردند چنین چیزی را نشان نمی‌دهد. علاوه بر آن در ایران، منافع سیاسی و اقتصادی محافظه کاران در گرو دشمنی با آمریکا است و هاشمی کسی است که تا به حال هیچ‌گاه در مقابل محافظه کاران ایستادگی نکرده است و در نهایت در راستای اهداف آنان گام برداشته است. بنابراین تصور برقراری رابطه با آمریکا از سوی هاشمی خطاست.
    -۳ رای به معین در برابر قالیباف
    – رای به قالیباف به امید ایجاد تحول در محافظه کاران و سوق دادن آنان به سوی افزایش کارآمدی، اشتباه است.

    – حتی با فرض وجود توانمندیهای فردی در قالیباف، تیم اجرایی، اقتصادی و اجتماعی وی نظرات و عملکردهای بروز و مناسب را ندارند. دولت قالیباف گزینه‌ی ناآزموده‌ای نیست. ایده‌های افرادی نظیر توکلی و زاکانی در مسایل اقتصادی، اجتماعی و رفتارهای امثال کوچک زاده، که همگی از اعضای کلیدی تیم قالیباف هستند، شناخته شده می‌باشد.

    ۴- رای به معین و مشکلات پیش روی دولت وی:
    – مشکلاتی که برای دولت معین، بویژه برای برنامه‌های اعلام‌شده‌ی وی ایجاد خواهد شد، بسیار بیشتر از مشکلات دولت خاتمی خواهد بود. با این حال اگر دولت معین به برنامه‌ی اعلام‌شده‌اش پایبند باشد و برخلاف دولت خاتمی منافع مردم را برتر بر منافع نظام قرار دهد، از ابزارهای بسیار قوی‌تر و کارآمدتری برای رفع مشکلات برخوردار خواهد بود.

    – رای به خاتمی، با توجه به افکار و برنامه های وی، قابلیت تعبیر به رای به نظام را داشت. از این رو این رای با وجود تعداد بالای آن، به کار ایجاد تحول در نظام نمی آمد و چندان هم نیامد. رای به معین رای به تحول در نظام است و به کار تحول نظام خواهد آمد.
    ما بر این باوریم که اصلاحات سیاسی و اقتصادی در ایران تنها از طریق یک حرکت تدریجی امکان پذیر است و رأی ندادن امروز ما به معین به منزله‌ی از بین رفتن تجربیات کسب شده در سال‌های سخت اصلاحات بوده و گامی به عقب محسوب میشود.

  • صدای پای عرفی شدن «عرفی

    صدای پای عرفی شدن
    «عرفی شدن» به عنوان ترجمه‌ای برای «سکولاریزاسیون» را اول بار در مقالاتی که سعید حجاریان با اسم مستعار جهانگیر صالح‌خو (اگراسمش را اشتباه نگویم) در مجله کیان می‌نوشت دیدم. او بعدها مجموعه مقالاتش را در کتاب «از شاهد قدسی تا شاهد بازاری» منتشر کرد که به قول علی سرزعیم بهترین‌ کتاب در زمینه جامعه‌شناسی دین بعد از انقلاب است. برای سکولاریسم تعریف دقیق و مورد اجماعی نیافتم ولی این تعریف به نظرم جالب آمد: سکولاریسم در وجه سیاسی – اجتماعی که یکی از دامنه های آن می باشد، فرآیندِ تحولِ تدریجی و هماهنگِ دین و دولت و جامعه مدنی در جهت ملزوماتِ «ایام» ما است.
    حجاریان در یکی از مهم‌ترین مقالاتش اشاره می‌کند که مطرح شدن بحث مصلحت توسط بنیان‌گذار جمهوری اسلامی قدم مهمی در عرفی کردن نظام حکومتی بود. جایی که مصلحت امت به جای آموزه‌های خدشه‌ناپذیر قدسی بنشیند و عقل جای خود را در نظام سیاسی دینی بیاید عصر جدیدی آغاز شده است که انتظار از این نظام و رابطه انسان را با آن تغییر می‌دهد. در حالی‌که دوره قبلی باورهای قدسی نقطه غایی (روی این غایی تاکید دارم) این نظام است در شرایط جدید تامین خواسته‌های زمینی انسان (ولو از طریق آموزه‌های دینی) وزن بیشتری می‌یابد و همین موضوع است که به لحاظ مفهومی سیستمی مثل جمهوری اسلامی را از نظام‌های بنیادگرا جدا می‌کند.
    با تکیه بر مفهوم مصلحت اگر مسیر شعارهای انتخاباتی جریان محافظه‌کار را در دوره ده ساله گذشته دنبال کنیم چرخشی تدریجی و مهم را در آن‌ها می‌بینیم. در انتخابات مجلس پنجم حفظ ارزش‌های اسلامی شعار محوری جامعه روحانیت و تشکل‌هم‌سو با آن‌ها بود. همان‌ جریان در دور دوم انتخابات جمله‌ای از مقام رهبری را شعار محوری خود کردند که مضمونش این بود: «به کسانی رای ندهید که می‌خواهند با شعار آزادی و لیبرالی پایه‌های تفکر اسلامی را در این کشور سست کنند.» به عبارتی شعار راست‌ها این بود که پیروزی در انتخابات را می‌خواهند تا امکان حفظ دین و بسط ارزش‌های مرتبط با آن‌را به دست آوردند. عملا هم تا دوم خرداد سال ۷۶ منبع اصلی آرای این جناح رای‌هایی بود که طرفدارانشان بر اساس «تکلیف شرعی» و بر پایه اعتمادشان به افرادی مثل روحانیون و مومنین به صندوق‌ها می‌انداختند. دوم خرداد نشان داد که عصر این‌گونه رای دادن به سر آمده است.
    شکست دوم خرداد زمینه را برای یک تجدید نظر اساسی در میان محافظه‌کاران گشود. آن‌ها دریافتند که مردم برآورده‌شدن خواسته‌های مادی‌شان را به تلاش در راه اهداف آرمانی ترجیح می‌دهند. به عبارت دیگر انسان‌محوری آرام‌آرام حتی در بین دین‌داران نیز جای خود را می‌یافت. نشانه‌های چرخش زمانی آشکار شد که راست‌ها نام آبادگران را برای خود برگزیدند و به دنبال آن در مجلس طرح‌های مردم‌گرایانه اقتصادی را دنبال کردند. این چرخش در انتخابات ریاست جمهوری به نقطه اوج خود رسید. به محتوای شعارها نگاه کنید تا ببینید که اگرچه ارزش‌های اسلامی بخش نه چندان بزرگی از آن‌ها را تشکیل می‌دهد ولی این ارزش‌ها نیز عمدتا نه به عنوان آرمان‌هایی بالاتر بلکه به عنوان وسیله‌ای در جهت تامین رفاه بیشتر برای مردم است.
    عرفی شدن محافظه‌کاران نه در ظاهر شیک‌پوش و تبلیغات مدرن آن‌ها بلکه در هدف‌هایی غایی است که برای شعارهای انتخاباتی خود انتخاب کرده‌اند. شعارهای محوری آن‌ها یعنی رفاه اقتصادی، امنیت، سلامت اداری، حفظ فرهنگ ملی، تقویت قدرت دفاعی کشور، توسعه علمی، توزیع برابر ثروت و … همه شعارهایی هستند که به راحتی در گفتمان احزاب محافظه‌کار و چپ‌گرا هم می‌گنجند. (البته نکته جالب این‌جا است که جریان راست‌گرا در ایران در واقع ترکیبی از ارزش‌های محافظه‌کارانه و چپ‌گرایانه را به طور همزمان دنبال می‌کند.). حتی احمدی‌نژاد هم که شاید ارزش‌گرا نامزد انتخاباتی باشد ساده‌زیستی خود را بیش از آن‌که ارزشی غایی بداند اصلی برای مدیریت موفق معرفی می‌کند.
    این‌ها که می‌گویم نشانه‌‌هایی از تغییر در گفتمان است که خود را به سطح رسانده است. ادعا نمی‌کنم که تغییرات لزوما آگاهانه و عمدی بوده است. به نظرم عرفی‌شدن فرآیندی است که بیش از آن‌که عقلانی باشد جنبه روانشناختی دارد. این‌را هم می‌دانم که هنوز زود است که از تغییرات جدی در جریان محافظه‌کار سخن بگوییم. گروه‌های سنتی درون این جریان به این سادگی اجازه این تغییر را نمی‌دهند ولی نسل جوان‌تر آن‌ها که در درون یک نظام عرفی تحصیل کرده و سودای ساختن جامعه‌ای پیشرفته را دارد به عنوان موتور تغییر در درون آن‌ها عمل می‌کند. نسلی که بدیلی برای مدل‌های رایج توسعه و اداره کشور ارائه می‌کند و آن‌را مدلی کارا و موفق می‌داند. بدیلی که باید شایستگی خود را برای دست‌یابی به همان اهدافی که دیگر سبک‌ها نیز ادعا می‌کنند اثبات کند و لذا باید در معرض نقد‌های معطوف به نتیجه و عملکرد باشد. من امیدوارم حضور در میدان مسابقه با دیگر رویکرد‌ها نقطه شروعی برای دور شدن مطلق‌اندیشی در تفکر و عمل آن‌ها باشد.

  • WTO اولویت فراموش شده اگر

    WTO اولویت فراموش شده
    اگر آمریکا مخالفت جدیدی را در کمیته کاری ابراز نکند مذاکرات الحاق باید از سال ۲۰۰۶ شروع شده و ظرف یک دوره نزدیک به ده ساله رژیم تجاری کشور با شرایط سازمان منطبق شود. به این ترتیب در پنج تا ده سال آینده یکی از بالا‌ترین اولویت‌های نظام سیاسی و اقتصادی کشور مدیریت فرآیند الحاق خواهد بود که از جمله مهم‌ترین اقدامات آن عبارتند از:
    ۱) ایجاد آمادگی و هماهنگی بین تمامی ارکان‌ تصمیم‌گیری و افکار عمومی کشور
    ۲) هدایت مذاکرات با طرف‌های تجاری عمده و کسب تفاهم با آن
    ۳) تغییر در قوانین و مقررات اقتصادی کشور برای تطبیق با شرایط سازمان تجارت جهانی
    ۴) آماده‌سازی شرکت‌های ایرانی برای اتصال به بازار جهانی و مدیریت تبعات آن (مثل تعطیلی واحد‌های غیررقابت‌پذیر)
    ۵) تقویت ظرفیت‌های مدیریتی در بخش خصوصی و عمومی کشور
    ۶) جذب سرمایه‌‌گذاری مستقیم و شرکت‌های خارجی برای تسهیل اتصال شرکت‌های داخلی به زنجیره جهانی
    ۷) مدیریت روابط خارجی برای جلوگیری از بروز تنش‌هایی مثل ماجرای غنی‌سازی
    پیوستن به WTO شوخی نیست. ماجرای چانه‌زنی وامتیاز دادن و گرفتن از قدرترین مذاکره‌کنندگان دنیا است. در شرایط جدید خیلی چیزها که با قیام و قعود و بخشنامه اداره می‌شد باید به دست بازار و رقابت سپرده شود. برای اقتصاد کشور که اصولا عادت به رقابت ندارد فرآیند گذر نفس‌گیر و هم‌راه با خون‌ریزی و درد خواهد بود. کشور در این دوره به سیاست‌مداران و مشاوران با بصیرت، مصمم و زیرک نیاز دارد که بتوانند این گردنه را رد کنند. نکته دردناک این‌جا است که اکثر نامزد‌های محترم اصولا جدیت ماجرا را هنوز درک نکرده‌‌اند چه برسد به این‌که شایستگی رهبری آن را داشته باشند.

  • رای دهنده میانه و بازی

    رای دهنده میانه و بازی پیچیده انتخابات
    در حوزه انتخاب عمومی (یا همان اقتصاد سیاسی مدرن و ایدئولوژزدایی شده) مفهومی به نام «رای دهنده میانه» (Median Voter) هست که در مباحث مربوط به رای اکثریت نقش مهمی دارد. رای دهنده میانه کسی است که انتخابش تقریبا در وسط است. به عبارت دقیق‌تر در طرفین او تعداد برابری از رای‌دهندگان متمایل به دو سر طیف (در مثال ایران گرایش‌های لیبرال و محافظه‌کارانه) حضور دارند. در عالم تئوری و با فرضیاتی در مورد توزیع تمایلات جامعه رای دهنده میانه برنده همیشگی انتخابات است. طبیعی است که این مفهوم هم همانند هر مفهوم مجرد دیگری انعکاس طابق‌النعل بالنعل دنیای بیرون نیست ولی ایده خوبی به آدم می‌دهد.
    ما در انتخابات ریاست جمهوری تا به حال شاهد رای دهنده میانه نبودیم. در تمامی هشت انتخابات گذشته در بین انتخاب‌های ممکن یک نفر وزن بالایی داشت و مانع از شکل‌گیری رای‌دهنده میانه می‌شد. شاید به همین دلیل هم هیچ وقت انتخابات به دور دوم کشیده نشد. انتخاب نهم اولین موردی است که این مفهوم به وضوح به چشم می‌خورد. با توجه به این‌که کسانی که رای نمی‌دهند عملا در بازی انتخابات حضور ندارند رای دهنده میانه ما نمایان‌گر میانه انتخاب‌های موجود در این انتخابات است و لزوما متعلق به کل جامعه نیست. من سعی کردم هشت کاندیدا را روی طیف قرار دهم و به نظرم رسید ترکیب دوتایی هاشمی و قالیباف تقریبا نماینده رای دهنده میانه هستند. اگر دقت کنید مجموعه نامزد‌های راست گرا‌تر از قالیباف حدود ۲۵ تا ۳۰ درصد و سه نامزد اصلاح طلب‌تر از هاشمی هم تقریبا همین قدر رای دارند.
    با توجه به این‌که احتمال اجماع محافظه‌کاران کم است و حتی در صورت تحقق آن هم احتمال برنده‌شدنشان در دور اول بالا نیست، بر اساس آمارهای موجود سه سناریوی محتمل عبارتند از:
    ۱) هاشمی و قالیباف به دور دوم بروند و قالیباف پیروز شود: اگر رای‌های معین رشد نکند و محافظه‌کاران در مجموع رای نزدیک به پنجاه درصد شرکت‌کنندگان را داشته باشند احتمال تحقق این سناریو وجود دارد. این بدترین سناریو برای اصلاح‌طلبان است چرا که علاوه بر این‌که حتی نتوانسته‌اند به دور دوم بروند نماینده رای‌دهنده میانه‌شان نیز در دور دوم حذف شده است.
    ۲) هاشمی و معین به دور دوم بروند: در این صورت رای معین مقدار کمی بالا می‌رود ( یعنی حداکثر رای کروبی را می‌گیرد چون قانون انتخاب فقط به کسانی که در دور اول رای داده‌اند اجازه شرکت در دور دوم را می‌دهد) در حالی‌که مقدار قابل‌ توجهی از رای محافظه‌کاران به هاشمی تعلق می‌گیرد و او با فاصله زیادی انتخابات را می‌برد. رقابت بین معین و هاشمی سناریوی چندان جالبی برای اصلاح‌طلبان نیست چرا که اولا رو درروی هاشمی بوده‌اند و طبعا قدرت چانه‌زنی برای پست‌های آینده را نخواهند داشت و ثانیا محافظه‌کاران پیروزی هاشمی را به نفع خود تعبیر خواهند کرد.
    ۳) هاشمی و قالیباف به دور دوم بروند و هاشمی پیروز شود: برای اصلاح‌طلبان بهترین وضعیت وقتی رخ می‌دهد که معین در دوره اول رای قابل توجهی داشته باشد که در دور دوم آن را به هاشمی اختصاص بدهد. در این صورت پیروزی هاشمی معنای ضمنی پیروزی آن‌ها را هم خواهد داشت. ضمن این‌که برایشان قدرت چانه‌زنی درست می‌کند.
    وجود دو گرایش میانه‌روی هاشمی و قالیباف وضعیت پیچیده‌ای برای اصلاح‌طلبان به وجود آورده است. البته بدترین حالت برای اصلاح‌طلبان وقتی است که منفعل عمل کنند و در دور دوم از هاشمی حمایت نکنند. در این صورت در هر دو سناریوی ممکن بعدی بازی را تقریبا به طور کامل باخته‌اند به گونه‌‌ای که حتی آن مقدار چانه‌زنی که می‌توانسته‌اند بعدا با هاشمی داشته باشند را هم نخواهند داشت.
    بر اساس این تحلیل من به استراتژی‌هایی برای رای دادن رسیده‌ام که در پست بعدی در موردش توضیح می‌دهم.
    پ.ت ۱) این‌که هاشمی و قالیباف مطلوب رای‌دهنده میانه هستند لزوما به معنی میانه رو بودن آن‌ها نیست و البته نافی آن هم نیست.
    پ.ت ۲) در مورد قانون انتخابات من اشتباه کرده بودم. متن قانون را پیدا کردم و دیدم. در دور دوم همه می‌توانند رای بدهند. در این صورت احتمال این‌که معین یا هاشمی رای‌های جدیدی کسب کنند به لحاظ منطقی وجود دارد ولی محافظه‌کاران تقریبا با سقف رای خود به دور دوم می‌روند.

  • مراقب عکس مار باشید آقا

    مراقب عکس مار باشید
    آقا جان بی‌تعارف و به تقریب خوبی ما در ایران اقتصاددان حرفه‌ای قوی نداریم. اقتصاددان حرفه‌ای به معنای آدمی که جای خوبی درس خوانده باشد و مرتب مقاله‌های روز و اخبار جهانی را دنبال کند و در سمینارهای خارجی معتبر شرکت کند و با نهاد‌های بین‌المللی کار کند و سال‌ها روی یک حوزه در کشور متمرکز شده و نتایج آن‌جا را بررسی کرده باشد. اقتصاددان حرفه‌ای یعنی کسی که نه تنها اصول پایه‌ای را درست فهمیده‌ باشد بلکه ظرافت‌ها و پیچدگی‌ها و جزییات سیاست‌گذاری و اجرای آن‌ها را هم بشناسد. اعتراض نکنید. حتی آن چند نفری هم که می‌دانیم اصول را خوب می‌دانند و دقیق‌ هستند آن قدر سرشان شلوغ است که وقت تمرکز روی جزییات و مباحث پیشرفته را ندارند و مگر نه این که در خیلی حوزه‌ها همین جزییات فراتر از اصول پایه، کلید موفقیت است.
    حالا بدبختی ما این‌جا است که آدم‌های زیادی داریم که خودشان را اقتصاددان می‌نامند و سر رعایت اصول پایه و مقدماتی مشکل دارند. مثال می‌زنم. همه این مثال‌ها را خودم دیده‌ام و همه آدم‌های معروفی هستند. در این حد که شما اسمشان را شنیده‌اید و مصاحبه‌هایشان را می‌خوانید و الخ.
    مارکسیست‌ترین اقتصاددان‌ ایران گزارشی نوشته بود که بخشی‌اش مربوط به اقتصاد قبل از انقلاب بود و نتیجه گرفته بود که رشد اقتصادی آن دوره مربوط به افزایش قیمت نفت بوده است. به احترام سنش خیلی گیر ندادم ولی حتی حاضر نشد بپذیرد که آمارهای موجود نشان می‌دهد رشد مال دوره‌ای است که نفت دو دلار بوده و اتفاقا وقتی گران شد همه چیز به هم ریخت.
    اقتصاددان دیگری که یار غار و مشاور مهندس موسوی است و جزو اصلاح‌طلبان محسوب می‌شود در جلسه‌ای که برای نقد استراتژی توسعه صنعتی گذاشته بود گفت این گزارش پر از تناقض است چون جایی گفته باید اتکا به نفت کم شود و در جای دیگر گفته تا سال ۱۴۰۰ تولید نفت دو برابر ‌می‌‌شود. دوستمان عنایت نداشت که تولید مطلق نفت مهم نیست بلکه نسبت آن به تولید ناخالص ملی در سال ۱۴۰۰ ملاک است. (که در واقع کم می‌شود). وقتی هم بهش تذکر دادم که نسبت را رعایت کند گفت آن‌چیزی که نسبی‌اش مهم است قیمت است نه چیز دیگری.
    اقتصاددان دیگری که او هم بسیار اصلاح‌طلب است در مقاله‌ای در مورد بدتر شدن فقر در ایران نتایج عجیبی به دست آورده بود. ایشان که دکترای اقتصاد دارد و استاد دانشگاه است فراموش کرده بود که آمار درآمد خانوار در ایران معتبر نیست (چون همه کم می‌گویند و همیشه از هزینه پایین‌تر است) و باید به جایش از هزینه خانوار به عنوان نماینده واقعی درآمد استفاده کند. همکار دیگر ایشان نقدی بر مقاله‌ای نوشته و گفته بود این نسل اقتصادخوانده‌های ریاضی‌گرا عقل سلیم را نقض می‌کنند و البته نویسنده هم در جواب گفته بود چیزی که عقل سلیم را نقض می‌کند ریاضیات نیست بلکه ندانستن این نکته است که معنی مشتق دوم منفی یک متغیر به معنی منفی بودن تاثیر خودش نیست.
    فکر کنم از نظرات دوستان دارنده دکترای اقتصاد در مجلس هفتم هم به اندازه کافی آگاهی دارید که یادشان رفته در اقتصاد هزینه فرصت هم داریم و سرمایه‌گذاری فقط با نرخ بهره پایین‌تر زیاد نمی‌شود بلکه طرف عرضه سرمایه در آن مهم‌تر است و این‌که برای صحبت در مورد قیمت بنزین باید اول تورم را از آن بیرون کشید و بعد گفت قیمت آن شانزده برابر شده است.
    کسانی که کمی اقتصاد خوانده‌اند می‌دانند که این حرف‌ها یعنی چه. یعنی شبیه این که استاد فیزیک قانون‌های نیوتون را نداند و درس بدهد یا استاد ریاضیات مشتق زنجیره‌ای بلد نباشد و استاد مهندسی یادش برود جرم و وزن یک ضریب با هم فرق دارند. و دردناک‌تر این‌که این‌ها سخنان یک استاد جوان دانشگاه در دانشگاهی کوچک و دور افتاده نیست. سخنان کسانی است که در این کشور در سیاست‌گذاری دخیلند و یا بر روی ذهن مردم تاثیر می‌گذارند و البته خیلی وقت‌ها هم مردم حرفشان را می‌پذیرند چون ظاهر مقبولی دارد.
    همه این‌ها را گفتم که بگویم دم انتخابات مراقب باشید. این روزها بازار فروختن عکس مار بسیار رایج خواهد بود. همه ما می‌فهمیم که چقدر کیفیت سیاست‌گذاری و مدیریت اقتصادی ما در این بیست و پنج سال و مشخصا در این شانزده سال اخیر پایین بوده و چه خطاهای بزرگی در آن رخ داده و چقدر می‌توانست بهتر باشد. ولی این دلیل نمی‌شود که حرف آدم‌هایی را که سعی می‌کنند همین عقلانیت حداقلی را که پس از شانزده سال سعی و خطا شکل گرفته را نابود کنند و به جایش کسانی را بر مسند بنشانند که باید سر همین حداقل‌ها با آن‌ها چانه بزنیم به راحتی بپذیریم. مراقب باشید : اگر مخاطب دقت نکند، در اقتصاد از هر آماری می‌توان هر نتیجه‌ای را گرفت.
    پ.س : جهت جلوگیری از سوءتفاهم ماجرای عکس مار به شیادی اشاره می‌کنه که توی روستا رفت سر کلاس معلمی که سعی می‌کرد به مردم سواد یاد بده. به طرف گفت بگو بنویس مار اونم نوشت. بعد یه عکس مار کشید و از مردم پرسید مار کدوم‌ یکی است؟ همه گفتن مال تو. بعد هم معلمه را بیرون کردن.

  • قالیباف مردی برای آینده روزی که

    قالیباف مردی برای آینده
    روزی که مطلب ۱۸ دلیل به نفع قالیباف را نوشتم او موقعیت خوب فعلی را نداشت. همان‌زمان دلایلم را مشروط کردم به این که رفتارش را در طی رقابت‌ها عوض نکند. در این مدت سخنان و رفتار سردار را از نزدیک دنبال کرده‌ام و با مشاهده مجموعه آن‌ها و با آمدن هاشمی و شرایط پیش آمده برای معین به این نتیجه‌ رسیده‌ام که حرف خودم را در دفاع از رای‌دادن به او پس بگیرم. من البته همچنان قالیباف را به لحاظ فردی شخصی باهوش و توانمند (به واقع بسیار توانمندتر از شخص دکتر معین) و شایسته پست‌های مهمی در کشور می دانم. با این وجود قرار گرفتن او در ائتلاف با راست گرایان و احاطه‌شدنش توسط آن‌ها، پیروزی‌اش را با پیروزی جناح راست یکی می‌کند و این حاوی پیام استراتژیک مهمی به حاکمیت است که من نمی‌توانم از آن دفاع کنم. آن روز با این ایده از رای دادن به او دفاع کردم که قادر است جلوی تفکرات خطرناک تیم احمد توکلی در مجلس را بگیرد و الان می‌بینم که احمد توکلی او را کاندیدای منتخب خود می‌‌داند و زاکانی ریاست ستادش را بر عهده می‌گیرد. قالیباف در برخورد با رسانه‌ها و افکار عمومی هم توانایی مورد انتظار را از خود نشان نداد. ارتباطات یک مهارت کلیدی برای ریاست جمهوری است و سردار باید چند سالی مشق سیاست‌ورزی حرفه‌ای کند تا پختگی کافی برای ارتباط با جامعه‌ پیچیده‌ای چون ایران و البته با دنیای بیرون را به دست آورد. مصداقی‌تر بگویم که جواب‌های ضعیف به سوالات مربوط به دوران فرماندهی‌اش و ماجراهای وبلاگ‌نویسان، خبر خنده‌دار حمایت وبلاگ‌نویسان از وی و تاکید افراطی بر جوان‌گرایی‌اش نمونه‌هایی از این ضعف‌ها بود. مشکل اساسی‌تر و مهم‌تر این که برنامه مشخصی از او ندیدم. سردار بیش از این‌که در مورد راه‌ها بگوید در باب آرمان‌هایی گفت که این قدر کلی است که کسی هوس مخالفت با آن‌ها را ندارد. این بزرگ‌ترین عیب او بود که نگفت که موضع و سیاستش در برابر سوبسید‌ها، در برابر نرخ بهره، نرخ ارز، برنامه چهارم، تنش‌زدایی، گسترش بخش خصوصی، صنعت نفت، صنعت خودرو، بانک‌داری خصوصی، دولت بزرگ، تامین اجتماعی و موضوعاتی از این دست چیست. حتی سرنخی هم از تیمش و تفکراتشان نداد. اگر منصف باشم باید بگویم بقیه کاندیداها (شاید غیر از هاشمی) هم حرف خیلی روشنی نزدند ولی از قالیباف انتظار داشتم به جای مطرح کردن بحث تعارف و عدم تعارف در سایتش حرف‌های مشخص‌تری می‌زد. آخرین حرف هم این که قالیباف نشان داد دغدغه چندانی برای بسط آزادی‌ها و پیشبرد دموکراسی ندارد. این در جامعه‌ای که آزادی‌های اساسی و انسانی افراد و نهاد‌ها به آسانی و به دلخواه نقض می‌شود یعنی چشم‌پوشیدن از یک معضل اساسی و آن را در زیر مطالبات دیگر پنهان کردن.
    با همه این حرف‌ها بازهم تکرار می‌کنم که قالیباف فرد توانمند و فهمیده‌‌ای است که توانست در این انتخابات خودش را در عرصه سیاست کشور مطرح کند. همچنین نمی‌توانم خوشحالی فراوان خودم را از این که قالیباف شانس اول محافظه‌کاران برای پیروزی است را پنهان کنم. به نظرم این دستاورد مهمی برای اصلاحات است که جناح محافظه‌کاری که نامزد هشت سال پیشش ناطق نوری و چهار سال پیشش احمد توکلی و جاسبی و رضوی بود امروزه رای‌هایش را مدیون کسی چون قالیباف باشد. این از یک طرف نشان از ارتقاء سطح بازی است و از سوی دیگر می‌تواند پیشرانه‌ای برای تحولات آتی مهمی در آن جناح باشد. ایده‌ای که من ذیل عنوان « توسعه عقلانیت در جناح راست» ازش حمایت می‌کنم. خلاصه این که قالیباف مرد آینده است. امیدوارم او که فرصت کنار کشیدن از عرصه نظامی‌گری را یافته زمان بیشتری را برای شناخت جامعه ایران و مسائلش صرف کند و حضورش را در عرصه سیاست حرفه‌ای‌تر کند و چهار سال دیگر با چهره‌ای اصلاح‌طلبانه‌تر و پخته‌تری ظاهر شود. امثال قالیباف جریان خنثی‌‌کننده برآمدن آدم‌هایی مثل احمدی‌نژاد در جناح‌محافظه‌کار هستند. همان‌طور که محمود هم در نوشته درخشانش گفته بود، من هم عقیده دارم که ما باید به بالیدن این جریان کمک کنیم.
    پ.ن : همین الان مصاحبه هماهنگ کننده تیم اقتصادی دکتر قالیباف را دیدم. من ایشان را می‌شناسم و به نظرم سردار باید فرد قوی‌تری را برای این سمت انتخاب می‌کرد.

  • سیستم آموزش عالی اتریش و

    سیستم آموزش عالی اتریش و درس‌هایی برای ما
    من هنوز این‌جا دانشجو نشده‌ام (این یعنی که اگر خدا بخواهد ممکن است بشوم). لذا اطلاعاتم از سیستم آموزش عالی به اندازه مریم و فتانه و نیوشا و مانی که این‌جا درس خوانده‌اند نیست. امیدوارم اگر حرف نابه‌جایی زدم یا توضیح بیشتری لازم باشد این دوستان جورش را بکشند. در اتریش هر کسی که دبیرستان را تمام کرده باشد حق دارد به دانشگاه برود و دانشگاه رفتن فقط نیاز به ثبت‌نام دارد و نه چیز دیگری (به غیر از رشته‌های معدودی مثل پزشکی، موسیقی و گرافیک). دانشگاه‌ها نگرانی چندانی در مورد ظرفیت پذیرش ندارند و لذا ممکن است صدها نفر در یک رشته ثبت‌نام کنند. تا جایی که به قول یکی بعضی‌ وقت‌ها ظرفیت فیزیکی دانشکده‌ها پر می‌شود یعنی جایی برای نشستن سر کلاس‌ها نیست. نتیجه این سیاست این است که هر اتریشی که علاقه‌مند باشد و البته در دانشگاه‌ هم درسش را بخواند می‌تواند مدرک دانشگاهی بگیرد. این ایده البته متخص اتریش نیست و کشورهای اروپای دیگری هم این سیاست را دارند.
    دو پیامد مهم این سیاست البته وجود فارغ‌التحصیلان بیکار یا مشغول به کارهای غیرمرتبط با مدرک دانشگاهی و کاهش کیفیت تحصیل بوده است. مانی تعریف می‌کرد که از نزدیک صد نفر فارغ‌التحصیل دکترای جامعه‌شناسی فقط چند نفرشان کار مرتبط گیر آورده‌اند. رشته علوم سیاسی نزدیک به ۵۰۰ نفر دانشجو در سال دارد که احتمالا برای ده درصد آن‌هم کار مرتبط وجود ندارد. دوست اتریشی‌ام که مدرک مدیریت بازرگانی‌اش را از اسکاتلند گرفته و چهار سال هم توی هتلی کار بازرسی انجام می‌داده حالا که به عنوان منشی و تایپیست استخدام شده خیلی خوشحال است که کار بهتری گیرش آمده است. منشی بخش ما فوق لیسانس جامعه‌شناسی دارد و منشی بخش قبلی‌مان که ام.بی‌.ا اش را حین کار گرفته امیدی به تغییر کار ندارد و به همین کار راضی است.
    به نظر من می‌توان از بخشی از این سیاست برای ایران استفاده کرد. پیشنهاد مشخص من این است که دانشگاه‌ها را به دو گروه نخبه‌پرور (حدود ۱۰ درصد دانشگاه‌های فعلی) و عمومی تقسیم کنیم. دانشگاه‌های نخبه‌پرور و رشته‌های خاص (مثل پزشکی) باید با امتحان ورودی سخت و تعداد دانشجوی محدود فعالیت کنند. در عوض ظرفیت پذیرش را در دانشگاه‌های همگانی و خصوصا در رشته‌هایی که امکانات آزمایشگاهی لازم ندارد می‌توان بالا برد. این سیاست البته یک پیامد بسیار مهم‌ هم دارد و آن پذیرش این نکته است که از این به بعد باید دیدن راننده تاکسی و فروشنده و خانم خانه‌دار با مدرک دانشگاهی باید برایمان بسیار عادی شده باشد و کسی از این‌که با داشتن مدرک دانشگاهی از این نوع کارها می‌کند شکایت نکند. این دوره گذر از جامعه‌ای که مدرک را وسیله ارتقاء موقعیت شغلی می‌داند به جامعه‌ای که تحصیل دانشگاهی را بیشتر یک یادگیری شخصی تلقی می‌کنند البته دردناک و آزاردهنده خواهد بود ولی واقعیت‌های جهانی می‌گویند که چاره‌ای جز این نیست و ما هم حداکثر تا ده سال دیگر به چنین وضعیتی خواهیم رسید.

  • «حقیقت» نوشته جدید مریم.

    «حقیقت» نوشته جدید مریم.

درباره خودم

حامد قدوسی٬ متولد بهمن ۱۳۵۶ هستم و با همسرم مريم موقتا در نزدیکی نیویورک زندگي مي‌كنم. در دانش‌گاه اقتصاد مالی درس می‌دهم. به سینما، فلسفه و دين‌پژوهي هم علاقه‌مندم.
پست الکترونیک: ghoddusi روی جی‌میل

جست و جو

بایگانی‌ها